ابوعبدالله هروي ميگويد مردي از اهالي بلخ همراه غلامش به زيارت مرقد شريف حضرت رضا ع به مشهد آمدند ، آن مرد در قسمت بالاسر مرقد ، مشغول نماز شد و غلامش در قسمت پائين به نماز ايستاد ، و پس از نماز هر دو به سجده رفتند و سجده را طول دادند ، سپس قبل از غلام آن مرد سر از سجده برداشت و غلام خود را به حضور طلبيد ، غلام بي درنگ سر از سجده برداشت و به حضور اوآمد .آن مرد به غلام خود گفت آيا ميخواهي تو را آزاد كنم ؟ غلام گفت آري .آن مرد به غلام گفت تو را در راه خداآزاد كردم ، و كنيزم فلان زن را كه در بلخ است نيز آزاد نمودم ، و اورا به عقد ازدواج تو درآوردم ، و ضامن مهريه اش شدم ، و فلان مزرعه ام را وقف شما و فرزندان شما و نسلهاي آينده شما نمودم و اين امام حضرت رضا عليه السلام را بر اين موضوع ، گواه ميگيرم .غلام با شنيدن اين سخن گريه كرد و گفت سوگند به خدا و به اين امام ، من در سجده ، همين مطلب رااز امام خواستم كه گفتي و اينك به حاجتم رسيدم ./ عيون اخبارالرضا ج 2 ص 282 .