خـوارج يـعنى شورشيان اين واژه از خروج به معنى سركشى و طغيان گرفته شده است . اولين بـار گـروهـى بـه نـام خـوارج در جـريـان حكميت پيدا شدند، در جنگ صفين ، در آخرين روزى كه نـزديـك بـود جـنـگ بـه نـفـع عـلى (ع ) خاتمه يابد، معاويه با مشورت عمرو عاص دست به يك نيرنگ ماهرانه اى زده او ديد تمام فعاليّت و رنجهايش بى نتيجه مانده است و با شكست يك قدم بيشتر فاصله ندارد فكر كرد كه جز با اشتباهكارى راه به نجات نمى يابد. دستور داد قرآن هـا را بـر سـر نـيـزه هـا بـلنـد كـنـنـد و بـگـويـنـد كـه ((مـردم ! مـا اهـل قـبـله و قرآنيم ، بياييد آن را در بين خويش حَكَم قرار دهيم )) اين سخن تازه اى نبود كه آنها ابـداع تـسـليـم نـشـده انـد بـهـانـه اى بـود تـا نـجـات يـابـنـد و خـود را از شـكـسـت قـطـعـى برهانند.^(119) على فرياد برآورد: بزنيد آنها را! اين ها صفحه و كاغذ قرآن را بهانه كرده مى خواهند در پناه لفـظ و كـتـابـت قـرآن ، خـودشـان را حـفـظ كـنـنـد و بـعـد بـه هـمان روش ضد قرآنى خود ادامه دهند.^(120) كـاغـذ و جـلد قرآن در مقابل حقيقت آن ، ارزش و احترامى ندارد. حقيقت و جلوه راستين قرآن منم ، اينها كاغذ و خط را دستاويز كرده اند تا حقيقت و معنى را نابود سازند! اما نادانى و بى خبرى همچون پـرده اى سـياه جلو چشم عقلشان را گرفت و از حقيقت بازشان داشت . گفتند علاوه بر اين كه با قـرآن نـمى جنگيم ، جنگ با قرآن خود منكرى است و بايد براى نهى از آن بكوشيم و با كسانى كـه بـا قـرآن مـى جـنـگـند بجنگيم تا پيروزى نهايى ساعتى بيش نمانده بود. مالك اشتر، اين افسر رشيد و فداكار و از جان گذشته ، نزديك بود خيمه فرماندهى معاويه را سرنگون كند و راه اسـلام را از خارها پاك نمايد. درست در همين زمان ، اين گروه به على (ع ) فشار آوردند و او را تـهـديد كردند كه اگر به جنگ ادامه دهد با خود او خواهد جنگيد هر چه على (ع ) اصرار كرد، آنـهـا بـر ايـن كـارشـان افـزودنـد بـيـش از پـيـش لجاجت مى كردند: على (ع ) براى مالك پيغام فـرسـتـاد جنگ را متوقف كن و خود از صحنه برگرد. او به پيام على (ع ) جواب داد كه اگر چند لحظه اى اجازتم دهى جنگ به پايان مى رسد و دشمن نيز نابود خواهد گشت . دوباره اين گروه لجـوج شـمـشـيرها را كشيدند و خطاب به امام (ع ) گفتند: قطعه قطعه ات مى كنيم يا بگو مالك برگردد!حـضرت باز به دنبالش فرستاد كه اگر مى خواهى على را زنده ببينى جنگ را متوقف كن و خود برگرد.^(121) جـنـگ مـتـوقـف شـد تـا قـرآن را حـاكـم قـرار دهـنـد، و مـجـلس حـكـمـيـّت تـشـكـيـل شـود. و آنـها با على (ع ) ميانه خوبى نداشت انتخاب كردند.^(122) و شد آنچه نـبـايـد بـشـود. خـوارج كـه خـود بـه وجود آورنده اين حوادث بودند، رسوايى حكميت را با چشم ديدند، و به اشتباه خود پى بردند. امّا نمى فهميدند اشتباه در كجا بوده است . لذا به نزد على (ع ) آمدند، عرض كردند كه نفهميديم و تن به حكميت داديم ؛ هم تو كافر گشتى و هم ما توبه كـرديـم تـو هـم تـوبه كن امّا خواسته آنها از جانب حضرت پذيرفته نشده در اين زمان آنها به عنوان يك فرقه مذهبى فعاليت خود را شروع كردند.در ابتدا به عنوان يك فرقه ياغى و سركش بودند و به همين جهت ((خوارج )) ناميده شدند ولى كـم كـم بـراى خـود اصـول عـقـائدى تـنظيم كردند شهيد مطهرى در مورد ريشه حركت خوارج مى گويد:حـزبـى كـه در ابـتدا فقط رنگ سياست داشت تدريجا به صورت يك فرقه مذهبى در آمد و رنگ مـذهـب به خود