روزى دو نفر از سران خوارج به نام هاى زرعه طائى و حرقوص به حضور امام (ع ) رسيدند و بـه تـنـدى بـا امـام سـخـن گـفـتـنـد. در ايـنـجـا آن گـفـت وگـو را نقل مى كنيم تا با منطق خوارج آشنا شويم :زرعة و حرقوص : ((لاحكم إ لاّ لِلّه ))^(124) امام (ع ): من نيز مى گويم لا حكم إ لاّ لِلّه .حـرقـوص : از خـطـاى خـود تـوبـه كـن و از مساءله تحكيم باز گرد و ما را به نبرد با معاويه گـسـيـل ده تـا بـا او نـبـرد كـنـيـم و بـه لقـاى پـروردگـار خـود نايل آييم !امـام (ع ): مـن ايـن كـار را مى خواستم ولى شما در صفين بر من شوريديد و تحكيم را شما بر من تـحـمـيـل كـرديـد اكـنـون مـا ميان خود و آنان پيمانى را معنا كرده و شرايطى را پذيرفته ايم و مواثيق به آن داده ايم و خدا مى فرمايد: ((اءوفو بعهداللّه اذا عاهَدْتُمْ...)).حرقوص : اين گناهى بود كه شايسته است از آن توبه كنى .را از اين كار مطّلع كردم و از آن باز داشتم .زرعـه : بـه خدا سوگند اگر حاكميت مردان را در كتاب خدا ترك نكنى با تو براى رضاى خدا نبرد مى كنيم !امـام (ع ) بـا چـهـره اى برافروخته : اى بدبخت چه بد مردى هستى ! به همين زودى تو را كشته مى بينم و باد بر بدنت مى وزد.زرعه : آرزو مى كنم چنين باشد!امام (ع ): شيطان عقل شما دو تن را ربوده است ، از عذاب خدا بپرهيزيد! در اين دنيايى كه براى آن نبرد مى كنيد، سودى نيست !در ايـن مـوقـع هـر دو نـفـر بـا دادن شـعـار ((لا حـكـم الاّ للّه )) مـحـضـر امـام (ع ) را تـرك گفتند.^(125) زمـانـى كـه خـوارج از تـوبـه عـلى (ع ) مـاءيـوس شـدنـد، روشـشـان را عوض كردند و تصميم گرفتند دست به قيام بزنند. در منزل يكى از هم مسلكان خود گرد هم آمدند و او خطابه كوبنده و مـهـيـّجـى ايـراد كرد