يـكـى از دلائلى كـه بـاعث ايجاد يك نظام ارفاقى در مورد اين دسته از مخالفان شده است ، همين تـوجـيـه و شـبـهـه شرعى است ، زيرا گرچه حركت آنها از نظر آثار سوء و تضعيف نظام مانند حركت ديگر مخالفان و عاملان ناامنى است ، امّا در مورد اين گروه به ((تفريق جمع )) و ((حركتى تـدافـعـى )) اكتفاء گرديده است و به همين دليل نيز عده اى از فقها كه حكم به كفر آنها نموده انـد، تـوبه آنها را پذيرفته اند و وجه قبول توبه آنها از جانب على (ع ) را در جريان جنگ ها همين علّت دانسته اند.^(151) فـقـهـاى شـيـعـه غـالبـا ايـن شـرط را در تـحقق بغى مؤ ثر دانسته و كسانى را كه بدون وجود تـاءويـل و تـوجـيـه دسـت ، به شورش عليه حكومت زده اند در حكم محارب و قُطّاع طريق محسوب كرده اند.^(152) هر چند برخى از فقها نيز در مورد تاءثير اين شرط ترديد كرده اند.^(153) فـقـهـاى عـامـه ايـن شـرط را در بـاغـى مـعـتـبـر شـمـرده انـد، و قـائلنـد كـه بـاغـيـان بـايـد عـمـل خـود را تـوجـيـه و تـاءويـل نمايند، يعنى امرى را علّت مخالفت خود بدانند و براى صحّت ادعـاى خـود دليـل آورنـد هـر چـنـد كـه دليـل آنـهـا در اصـل ضـعـيـف بـاشـد؛ مـثـل كـسـانى كه با على (ع ) مخالفت كردند با اين توجيه كه او قاتلان عثمان را مى شناسد و بر آنان تسلط دارد ولى چون با آنان همدست است ، آنان را قصاص نمى كند.^(154) نـكـتـه : يـكـى از نـكـاتـى كـه تـوجه به آن در مورد اين شرط و نيز ساير احكامى كه در مورد بـاغـيـان بـيان خواهد شد ضرورى است ، و شايد همين امر باعث اشتباه بعضى از بزرگان مانند صـاحـب جـواهـر شـده اسـت ، عدم تفكيك بين توده مردمى كه به عنوان شورشى عليه امام المسلمين خـروج كـرده انـد بـا كـسـانـى اسـت كـه بـه عـنـوان سـران و رؤ سـاى شـورشيان نقشه حركت و سازماندهى شورش را طرح ريزى نموده اند.تـوضـيـح ايـن كـه احـكـامـى كـه در مـورد بـاغـيـان بـيـان خـواهـد شـد و نـيـز شـرط داشـتـن تـاءويـل و تـوجـيـه ، در مورد توده شورشيانى است كه تحت فرمان سران شورشى هستند و از مـسـائل پـشـت پـرده بـى خـبـرنـد و تـوسـط سـران خـود اغـفـال شـده و در حـقـيـقـت پـلى بـراى رسـيـدن آنـهـا بـه آمال و آرزوها و جاه طلبى ها قرار گرفته اند.چنان كه در جريان صفين و جنگ جمل چنين بود، توده مردم به خاطر خونخواهى خليفه شورش كرده بـودنـد و خـبـر نـداشـتـنـد كـه ايـن مـسـئله بـهـانـه اى بـيـش نـيـسـت و پـيـراهـن عـثـمـان وسـيـله اغفال آنهاست !امـّا سـران فـتـنه مانند طلحه و زبير و عايشه و معاويه خوب مى دانستند كه على (ع ) امام بر حق اسـت و خـود عـامل قتل خليفه اند. از اين رو حكم آنها با احكام توده فريب خورده تفاوت دارد. اينها به عنوان مفسدفى الارض و محارب سزاوار مجازات شديدند.^(155) و توده مردم به عنوان باغى و فريب خورده مشمول مجازات ارفاق آميز مى شوند.
7 ـ مشروعيّت نظام :
جـرم بغى زمانى محقق مى شود كه نظام سياسى حاكم ، داراى مشروعيت باشد كه اين مشروعيت در فقه شيعه به يك معنى و در فقه اهل سنت ، ملاك و معيارهاى ديگرى دارد؛ مانند اجماع ، ولايت عهدى و يا قدرت و غلبه .بـى شـك بـر اسـاس مـشـروعـيـّت امـامت نيابى در دوران غيبت امام معصوم (ع ) و تفويض اختيارات حـكومتى امام معصوم (ع ) به فقيه عادل ،دولت اسلامى در چهارچوب حكومت فقيه جامع شرايط از صلاحيّتى مشابه صلاحيت دولت ماءذون و منصوب از طرف امام معصوم (ع ) برخوردار خواهد بود ومـقـتضاى مشروعيّت حكومتِ مبتنى بر ولايت فقيه آن است كه اطاعت از حكومت بر همگان واجب بوده و نافرمانى از آن نامشروع خواهد بود و به همان ملاكى كه خروج و قيام برعليه امام معصوم (ع ) مستوجب مجازات و سركوبى است دولت اسلامى بر نيابت عامه نيز حكم مشابه خواهد داشت . و اين استنتاج نه از طريق قياس بلكه از راه تنقيح مناط^(156) و يا به وسيله تعميم مفهوم امام توسط ادلّه ولايت فقيه است .^(157)
8 ـ جدا شدن از حكومت :
يـكـى از اركان اختصاصى جرم بغى آن است كه مجرمان با جدا شدن از حكومت دست به شورش و طـغـيـان