تفسیر هدایت جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
سبكسرى، از اين رو به زن خود گفت: تو بر من همچون پشت مادرم هستى، بعد بر آنچه گفته بود پشيمان شد و ظهار كردن از طلاقهاى اهل جاهليّت بود. پس به زنش گفت: بيگمان تو بر من حرام شدهاى، زن گفت: چنين مگو، نزد پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) برو و از او بپرس. گفت: مىبينم شرم دارم كه چنين پرسشى از او بكنم. زن گفت: بگذار من از او بپرسم، گفت: تو از او بپرس، پس آن زن نزد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آمد، در حالى كه عايشه نيمى از سر آن حضرت را مىشست، آن گاه گفت: اى پيامبر خدا، شوهرم اوس بن صامت مرا در حالى كه جوان و توانگر بودم و دارايى و خاندان داشتم به همسرى گرفت، تا اين كه دارايى مرا خورد و جوانى مرا نابود كرد و خاندانم پراكنده شدند و خود كهنسال شدم، اكنون مرا ظهار كرده ولى پشيمان شده است، آيا راهى وجود دارد كه مرا در همسرى او نگهدارد؟مرا زنده و سرخوش فرما! پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گفت: تو بر او حرام شدهاى، عرض كرد: اى پيامبر خدا! سوگند به آن كه قرآن را بر تو فرو فرستاد، شوهرم نامى از طلاق نبرد، و او پدر فرزندانم و محبوبترين كسان من است، حضرت (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گفت: جز اين نمىدانم كه تو بر او حرام شدهاى و به من نيز درباره تو فرمانى ندادهاند، وى ديگر بار مطلب را با پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) باز گفت، و چون پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بدو گفت بر او حرام شدهاى، بانگى برآورد و گفت: نيازمندى و تنگدستى و سختى حال خود را به خدا شكايت مىبرم. بارالها! پس بر زبان پيامبرت بفرست. و اين نخستين مورد ظهار در اسلام بود، و عايشه برخاست تا جانب ديگر سر پيامبر (ص) را بشويد، و آن زن گفت: اى پيامبر خدا، خداوند مرا فداى تو كند، در كارم نظرى كن! عايشه بدو گفت: اى زن سخن و مجادلهات را كوتاه كن، و خاموش شو! مگر چهره پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را نمىبينى؟ و هر گاه وحى بر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نازل مىشود مانند خوابى سنگين حضرتش را در مىربود، چون وحى پايان يافت، پيامبر (ص) گفت: شوهرت را فراخوان، آن گاه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بر او تلاوت كرد: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها ...-