نبودن فاصله و جدايى ميان نظريه و عمل، ميان گفتار و كردار، زيرا اين فاصله همان مسافت تباهى و شكست و ناكامى است، و رخنهاى است كه از آن نفاق و دورويى به درون جنبش راه مىيابد، هم چنان كه دشمن نيز از همين رخنه به درون موجوديّت و هستى نهضت نفوذ مىكند و مىخزد.
سوم
وحدت در ظاهر و باطن، و يكپارچگى همانند بنايى استوار و محكم كه با سرب بهم پيوسته و در آن هيچ خلل و رخنهاى كه صلابتش را از ميان برد و خراش و خدشهاى كه پيدا باشد و دشمن را به طمع ويران كردن اين بنيان اندازد، نمىبينى.
چهارم
تسليم به فرماندهى و رهبرى الهى كه در وجود پيامبر خدا و اوصياء او (عليه و عليهم السّلام) نمودار است به عنوان وسيلهاى به سوى خدا و محورى براى وحدت بندگان مؤمن او.
پنجم
جهاد در راه خدا از آن رو كه حالت مبارزه دليرانه عليه دشمنان رسالت را نشان مىدهد.شايد از آنجا كه جهاد محور اين سوره است، اين سوره را به نام صف خواندهاند، امّا گفتگو درباره آن خود بر سه محور دور مىزند:الف: اين كه جهاد زير بيدق رهبرى و در صفى بهم پيوسته باشد و اين مهمترين محور از محورهاى سه گانه است.