شخصيت حضرت عيسى(عليه السلام) در مسيحيت
در مسيحيت برداشت هاى متفاوتى از شخصيت حضرت عيسى(عليه السلام)شده است; و بسته به نظر نويسندگان اناجيل و نوشته هاى پولس و ساير نويسندگان عهد جديد و اعتقادنامه هايى كه ارباب كليسا تصويب كرده، شكل هاى مختلفى (از بندگى تا خدايى) براى آن حضرت ترسيم مى شود.روند تكاملى تلقّى مسيحيت از حضرت عيسى بدين قرار است:1. عيسى به قدرت خدا (روح القدس) در شكم بانوى مقدسى به نام مريم قرار گرفت و از وى زاده شد (مولود مقدس).[1]2. عيسى، «بنده ى خدا» است، همان بنده اى كه اشعياى نبى در مورد او پيش گويى كرده بود كه با وجود بى گناهى، بار گناهان قوم را بر دوش مى گيرد و آنان را با تحمل رنج ها، نجات مى دهد. وى عدالت را بر زمين مى گستراند، و به بينوايان بشارت مى دهد.[2]3. رايج ترين لقب حضرت عيسى(عليه السلام) در اناجيل «پسر انسان» است[3] كه يادآور آن شخصيتى است كه دانيال نبى در كتابش از او نام مى برد كه قبل از روز واپسين خواهد آمد و خداوند داورى و پادشاهى را به او خواهد سپرد (پادشاه و داور بنى اسرائيل[4]).4. او «مسيح» است; همان «منجى»اى كه انبياى بنى اسرائيل وعده داده بودند كه براى نجات قوم يهود مى آيد.[5]5. عيسى آن «شبان نيكو» است كه وظيفه اش ارشاد خلق است;[6] او «راه»، «حقيقت» و «زندگى» است; راهى است به سوى خدا كه حقيقت را به ارمغان آورده و مردم را به زندگى حقيقى رهنمون مى شود (نبى و پيامبر خدا).[7]6. او «صورت خداى ناديده» و جلوه ى بشرى خداست. از طريق او با برخى از صفات و كمالات خدا آشنا مى شويم.[8]7. عيسى(عليه السلام) «پسر خدا» است: او چون زمان به كمال رسيد، خدا پسر خود را فرستاد كه از زن زاييده شد.»[9] «هدف از اين نام گذارى اين است كه ايمان خود را به ارتباط صميمانه و استوار عيسى(عليه السلام) با خدا بيان كنيم و اعلام داريم كه پيام ازلى و غيرمخلوق خدا در عيسى ساكن شده است. لقب «پسرخدا» يعنى معرفت متقابل و صميمانه (عيسى خدا را مى شناسد) و وحدت اراده (عيسى چيزى جز اراده ى خدا را تحقّق نمى بخشد)».[10]«هدف اظهار تشابه و همگونى در ذات و صفات و جوهر است. مسيح نور خدا و تصوير جوهر خداست. او درباره ى خودش گفته است: «هركس مرا ببيند، خدا را ديده است»، «من و پدر يكى هستيم».[11]8. كلمه ى خداست: «مسيحيان ـ به خصوص با استناد به انجيل يوحنا ـ ايمان دارند كه عيسى انسانى است كه كلمه ى خدا در او زيست مى كند; يعنى پيام ازلى كه خداى حكيم هر چيز را به وسيله ى آن آفريد، با تجسّم يافتن در عيساى انسان، در ميان بشر خيمه ى خويش را برافراشت. پيام ازلى با قرار گرفتن در عيساى انسان، به شكل انسانى زيست مى كرد كه مانند همه ى مردم براى تحصيل لقمه اى مى كوشيد، مى خورد و مى نوشيد، دوستان و خويشاوندانى داشت، رنج كشيد و مرد. تنها تفاوت عيسى با ديگران اين بود كه مرتكب هيچ گناهى نشد.»[12]9. عيسى «خداوند» است; يعنى مولايى كه قدرت و سلطه دارد. به اعتقاد مسيحيان، هنگامى كه خدا، عيسى را از ميان مردگان برانگيخت، اين لقب را به او عطا كرد و اشاره به ميانجى بودن او بين خدا و بشر و نشستن او بر طرف راست خداوند براى داورى در روز واپسين» دارد.[13]10. نهايتاً شخصيتى كه مسيحيت به حضرت عيسى مى دهد «اولوهيت» است. در انجيل يوحنا و نوشته هاى او و رساله هاى پولس و اعتقاد نامه ها، عيسى «خدا» ناميده مى شود:در ازل كلمه بود. كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود. از ازل كلمه با خدا بود، همه چيز به وسيله ى او هستى يافت و بدون او چيزى آفريده نشد.[14]توما گفت: اى خداوند من و اى خداى من.» عيسى گفت: «آيا تو به خاطر اين كه مرا ديده اى ايمان آوردى؟ خوشا به حال كسانى كه مرا نديده اند و ايمان مى آورند.[15]در اعتقادنامه ى «نيقيه» پس از آن كه ابتدا عيسى خداوند ناميده مى شود، به عنوان «خداى حقيقى» معرفى مى گردد:يگانه مولود كه از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقيقى از خداى حقيقى، كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات با پدر.[16]در اعتقادنامه ى «آتانا سيوس» آمده است:اما اولوهيت پدر و پسر و روح القدس واحد است. آنها داراى جلال يكسان و شكوه و عظمت جاودان هستند. هر آن چه پدر باشد، پسر نيز همان است و روح القدس نيز بدين شكل است:پدر نامخلوق است، پسر نامخلوق است، روح القدس نيز نامخلوق است. پدر نامتناهى است، پسر نامتناهى است، روح القدس نيز نامتناهى است. پدر ابدى است، پسر ابدى است، روح القدس نيز ابدى است.[17]
[1]. انجيل متى، 1: 21; انجيل لوقا، 1: 34 ـ 36.[2]. اشعياء، 42: 1; 49: 1; 50: 4; 52: 13; 53: 1 ـ 12 و انجيل متى، 1: 21.[3]. بيش از 80 بار اين لقب تكرار شده است، از جمله: انجيل متى، 8: 20، 10: 23، انجيل مرقس، 8: 38، 9: 12، انجيل لوقا، 5: 24، 6: 22، و انجيل يوحنّا، 1: 51.[4]. انجيل لوقا، 1: 32 و 33.[5]. لقب مشهور حضرت عيسى(عليه السلام)، «مسيح» است كه از لفظ عبرى «مشياح» به معناى مسح شده (تدهين شده = روغن مالى شده) گرفته شده است. در قوم بنى اسرائيل افراد برگزيده را براى مأموريت هاى مهم و مقدس با روغن مخصوص تدهين مى كردند. اين عمل شبيه عمليات تدهينى است كه امروزه براى احراز مناصب مهم كليسايى انجام مى شود. به تدريج لفظ «مسيح» به هر شخصى كه داراى مأموريت هاى بزرگ بود اطلاق شد. در عهد عتيق، واژه ى مسيح به معناى مبارك، لفظى عام است كه بر اشخاص مختلف، از جمله كورش ـ به آن دليل كه به اسارت قوم بنى اسرائيل خاتمه داد ـ اطلاق شده است. مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 48.[6]. انجيل يوحنّا، 10: 11.[7]. انجيل يوحنّا، 14: 6 و 11: 25، انجيل لوقا، 4: 24.[8]. نامه ى پولس به كولسيان، 1: 15.[9]. رساله ى پولس به غلاطيان، 4: 4. موارد زيادى در عهد جديد بر «پسر خدا» بودن عيسى تصريح مى كند. در سه مورد عيسى خود مى گويد: «من پسر خدا هستم.»: انجيل مرقس، 14: 61 و 62، انجيل يوحنّا، 9: 35 ـ 37 و 10: 36.[10]. توماس ميشل، الهيات مسيحى، ص 69.[11]. ابراهيم سعيد، تفسير بشارة لوقا، ص 70; به نقل از: احمد شلبى، مقارنة الاديان، ج 2، ص 122.[12]. كلام مسيحى، ص 70.[13]. در اعتقادنامه ى نيقيه آمده است: «ما را يك خداست، يعنى پدر كه همه چيز از اوست و ما براى او هستيم; و به يك خداوندگار معتقديم، عيسى مسيح، پسر خدا، مولود از پدر.» (و.م. ميلر، تاريخ كليساى قديم، ص 244).[14]. انجيل يوحنّا، 1: 1 10: 33 و 20: 28، نامه ى پولس به روميان، 9: 5، نامه ى پولس به كولسيان، 1: 16 و 2: 9.[15]. انجيل يوحنّا، 20: 28. در نسخه هاى اصل يونانى در اين جا واژه ى «هوثيوس» براى خطاب به عيسى به كار رفته است، همان واژه اى كه براى خداى ازل، خالق، زنده كننده و مولاى توانا ـ كه خداى انبياست ـ، به كار گرفته شده است. ر.ك: توماس ميشل، كلام مسيحى، ص 73، پاورقى مترجم.[16]. و.م. ميلر، تاريخ كليساى قديم، ص 245.[17]. تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 148.