جلوه‌ هاي غربت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه‌ هاي غربت - نسخه متنی

اصغر صادقي؛ ويراستار: عبدالحسين طالعي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

11 - اميدوارى:


    «به چه كس اميد بندم كه به جهل خود نخندم؟»  
در روايت است كه «دولتنا آخر الدُّوَل». براساس تبيين امام باقر 7 اين امر بدان جهت است كه پيش از ما تمامى مدّعيان حكومت و راهبرى، يكى پس از ديگرى در جهان ظاهر شوند و حكم‌رانى نمايند تا آن‌گاه كه شاهد راه و روش ما در ملك‌دارى شدند، نگويند كه اگر كار به دست ما بود، ما نيز چنين سيره‌اى را پيش مى‌گرفتيم. آن‌گاه امام در پايان سخن خود مى‌فرمايند: «وَ هُوَ قَوْل الله عَزَّ وَ جَلَّ (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمـُتَّقين)  »  : «اين مفهوم آن سخن خداى بزرگ
است كه مى‌فرمايد: (عاقبت، از آنِ پرواپيشگان است).»
جهانيان، از يك‌سو وعده و وعيدهاى نظام‌هاى ماركسيستى را شنيده و نويدهاى آنان را در آثارشان مطالعه كرده و گوش به تبليغات آن‌ها داده بودند. از ديگرسوى، پس از هفتاد سال شاهد فروپاشى كاخ آمال دل‌بستگان به اردوگاه سوسياليزم نيز شدند. بدين سان، يكى از اين مدّعيان گزافه‌گوى را تجربه كرده و آمدن و رفتن آن را به چشم خود ديدند؛ همان نظامى كه تبليغاتش گوش جهانيان را آزار مى‌داد و پس از فروافتادن «پرده‌ى آهنين» از اطراف آن مرز و بوم‌ها، معلوم شد كه همه‌ى آن حرف‌ها صداى طبل توخالى بوده است و بس. و چه خوب آن كشورها را اين چنين نام نهاده بودند : «كشورهاى پشت پرده‌ى آهنين». سخن در اين‌جا طرح و بررسى آن نظام نيست، بلكه تنها به‌عنوان نمونه‌اى براى آمد و رفت دولت‌ها، مكتب‌ها، نظام‌ها و نمايش ناتوانى آن‌ها در اداره‌ى انسان‌ها بدان اشاره رفت. اينك بشر خيره‌سر را بايد نظاره كرد كه هم‌چنان در كار تجربه‌ى طرح‌هاى خودساخته‌ى بشر براى بشر است و از اين‌همه فروپاشى‌ها و رسوايى‌ها و ناكامى‌ها و ناتوانى‌ها درس نگرفته و هنوز هم همين راه و روش را ادامه مى‌دهد و به آن‌ها دل‌بسته است.
امّا شيعه در مكتب تربيتى امامان، ضمن برخوردارى از تعاليم اسلام و قرآن براى سامان‌دهىِ اوضاع جارى خود و تلاش پى‌گير در راه زمينه‌سازىِ برپايىِ نظام حقّ و عدل اسلامى ـ و در عين حال براى سامان‌بخشى جهان به مفهوم گسترده‌ى آن ـ همواره چشم بر دوردست افق دوخته، دل به آن آينده‌ى پُرنور بسته و از عمق جان «اميدوارى» دارد كه سرانجام «دستى از غيب برون آيد و كارى بكند» و امور گيتى را آن‌سان كه بايد و شايد به سامان آورد و پيشاپيش خود را براى حضور فعّال در آن پهنه آماده مى‌نمايد و آن را به مصداق «امنية شائق يَتَمنّى»   آرزوى جان‌بخش هر دل‌بسته‌ى شائقى برمى‌شمارد.
آن‌چه كه پايه‌هاى اين «اميدوارى» را برپا مى‌دارد و به آن مايه مى‌دهد، اوّلا اراده‌ى خداوندى است كه پشتوانه و ضمانت تحقّق آن شده است. به بيان روشن‌تر، آن آينده‌ى روشن از يك طرف «تجلّى اراده‌ى قطعى پروردگار   » است و از طرف ديگر «تحقّق وعده‌ى  
الاهى» است. به خوبى روشن است كه اراده‌ى خداوندى محقّق است و معارضى ندارد و در وعده‌ى حق نيز خلافى صورت نخواهد گرفت. جهت ديگر اين‌كه در مدارك دينى ما از اين حقيقت انكارناپذير به‌عنوان «ميثاق الله الَّذي أخَذَهُ وَ وَكَّدَه»   تعبير شده و رهبر برپايى آن
آينده‌ى پُرنور، مصداق پيمانى الاهى دانسته شده است كه به صورت مؤكّدى منعقد گرديده است.
حال اين سه واژه يعنى «اراده، وعده و ميثاق» را در هم بياميزيد و به ياد داشته باشيد كه پسوند هر سه واژه، نام خداى متعال قرار دارد، آن‌وقت است كه درمى‌يابيد پايه و مايه‌ى آن «اميدوارى» كه از آن سخن به ميان آمد، چيست و از چه استحكام و استوارى خاصّى برخوردار است.
شيعه، ظهور امام عصر أرواحنافداه را تجلّى اراده‌ى خدا، تحقّق وعده‌ى خدا و مصداق ميثاق الاهى مى‌داند. از اين جهت با قاطعيّت از آن سخن به ميان مى‌آورد و اميدبستن به غير او را نماد روشن ناآگاهى مى‌داند. درست به همين دليل است كه آرام ندارد و مشتاقانه لحظه‌شمارى مى‌كند تا با آن آينده‌ى پُرنور هم‌آغوش گردد و درست از سرِ همين «اميدوارى» و «ديده‌به‌راهى» است كه هر صبح‌گاه در دعاى عهد خويش با خداى خود زمزمه مى‌كند كه :
«بارالاها! اگر مرگ ميان من و او جدايى انداخت؛ همان مرگى كه انجام قطعى زندگى ـ دنيوى ـ تمامى بندگان خود قرار داده‌اى، مرا از مدفنم بيرون بياور در حالى‌كه كفن بر تن گرفته، شمشير از نيام بركشيده، نيزه برافراشته‌ام تا دعوت آن عزيز را در تمامى سرزمين‌ها لبّيك گويم.»  
به‌راستى ما به آن مظهر اميد تا چه ميزان دل‌بسته‌ايم و بر اين سخنان تا كجا پايداريم و آيا شود كه از بوته‌ى آزمون سربلند بيرون بياييم؟ اگر اين را بخواهيم، بايد شيوه‌ى پاى‌مردى و استوارى در هر دو پهنه‌ى انديشه و عمل نسبت به آن‌حضرت پيشه كنيم تا نهال اميد در نهادمان رشد يابد و بار و بر دهد و چه خوش سرود آن‌كه گفت :
نبود به مُلك هستى به‌جز از تو پادشاهى         چه شود اگر ز رحمت، فكنى به من نگاهى؟
تو امام اِنس و جانى، تو اميد عارفانى         تو مدبّر جهانى، همه عالم‌ات سپاهى
به خطا اگر دل من به درى دگر نهد رو         برود به كوره‌راهى نرود ز شاه‌راهى
«به چه كس اميد بندم كه به جهل خود نخندم؟»         نبود جز آستانت به جهان، دگر پناهى
به اميد آن‌كه شايد نظرى كنى به حالم         بنهيم رو به‌سويت من و شوق و اشك و آهى
مگر استعانت تو دهدم توان و تابى         كه تو ابر رحمت‌افزا و من‌ام كمين‌گياهى
شب تار زندگانى تو در آسمان هستى         پى روشنى دل‌ها به صفاى مهر و ماهى

/ 44