جلوه‌ هاي غربت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه‌ هاي غربت - نسخه متنی

اصغر صادقي؛ ويراستار: عبدالحسين طالعي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

19 - رهايى از دام ابليس:


ياد باد آن روزگاران كه نياى والاى ما در مينوى الاهى جاى داشت و هم‌پاى همسرش سر در ميان نعمت‌هاى بى‌شمارى درآورده بود كه آن دو را در ميان گرفته و از همه‌سوى بر ايشان مى‌باريد. سرانجام، اين بهره‌مندى، ابليس رانده‌شده را خوش نيامد و در انديشه‌ى فريب افتاد تا اينك كه خود با آن سابقه‌ى عبادت چندهزارساله دچار سرنوشتى اين‌چنين شد. و چون از سر عصيان، در پيشگاه آدم ـ آن‌هم به فرمان خدا ـ به سجده نيفتاد و از بهشت رانده شد، كارى كرد كه آدم نيز از اين‌همه بهره‌مندى محروم شود.
چنين بود كه در كار وسوسه افتاد و موضوع احتمال ناپايدارى دوران اين اقامت در بهشت را پيش كشيد و آن دو را براى پيش‌گيرى از اين خطر واهى، به خوردن ميوه‌اى واداشت كه پيش از اين خداى متعال، آنان را از نزديك‌شدن به اين شجره باز داشته بود. به هر حال، اين دام‌گسترىِ ابليس مؤثّر افتاد و آن دو به خيال حصول جاودانگى در بهشت و راه‌يابى به «شجره‌ى خلد» به مهلكه در افتادند و آن شد كه همه مى‌دانيم.
بدين‌سان آدم و همسرش اوّلين قربانيان ابليسى شدند كه هنگام رانده‌شدن از بارگاه قرب الاهى سوگند خورده بود كه (فَبِعِزَّتِکَ لاَغْوينَّهُم أجمعين)   و از همان آغاز، در كار فريب انسان‌ها و
دام‌گسترى بر مسير زندگى آن‌ها افتاد و قربانيان فراوانى گرفت كه اينك نيز اين صيد هم‌چنان ادامه دارد. البتّه در همان ايّام، خود او اعتراف كرد كه در جريان اين فريب‌كارى خود، هرگز حريف گروهى كم‌شمار نخواهد شد و طرح‌هاى او اينان را مغلوب نتواند كرد. از اين‌رو آنان را با جمله‌ى (إلّا عِبادکَ مِنْهُمُ الْمـُخْلصين)   از خيل
فريب‌خوردگان خود جدا نمود.
شيطان به بيان قرآن از جنّيان بود. (كانَ مِنَ الْجِنّ ففَسَقَ عَن أمر ربِّه)   امّا آن‌چنان در عبادت و بندگى خداوند، پاى پيش گذاشت
كه در رتبه‌ى ملائك جاى گرفت و با فرشتگان هم‌نشين گرديد. وى، چنين بلندمرتبگى داشت تا آن زمان كه به فرمان حق گردن ننهاد و با قياسـى ابليسى  بر آدم سجده ننمود و  سرانجام رانده شد. آن‌گاه وى - از سرِ معامله‌گرى ـ خواست پاداش گذشته‌اش را از خداى متعال باز ستاند و درخواست كرد كه (فَانظرني إلى يَوْمِ يبعثون)   كه تا
دامنه‌ى قيامت، بتواند در كار اغواى فرزندان آدم تلاش كند. آن روز خداى متعال درخواست او را برآورده كرد؛ امّا نه تا رستاخيز، بلكه (إلى يَوْم الْوَقت المـَعْلوم)   آن روز چه روزى است كه تا آن زمان
هم‌چنان شبكه‌هاى شيطانى گسترده است و انسان‌ها يكى پس از ديگرى گرفتار و قربانى دام‌هاى فريب او مى‌شوند؟
اميرالمؤمنين عليه السلام مى‌فرمايد :
«آن روز كه پيامبر اكرم 6فرمان نبوّت از خداى خويش گرفت، من صداى ناله‌ى سختى را شنيدم كه آسمان‌گير شد  . وقتى چگونگى موضوع را از پيامبر 6سؤال كردم،
حضرتش فرمودند :
هذا الشّيطان قَدْ آيس مِن عِبادَتِه.
اين ناله از آنِ شيطان بود كه از بندگى خويش مأيوس شد.»
يعنى گويى گزينش پيامبر بر بلنداى نبوّت، اغواگرى او را بى‌اثر مى‌ساخت. اين ضربه‌اى بود كه در آغاز تاريخ اسلام نصيب او شد، به حدّى كه فريادش را عالم‌گير ساخت؛ چرا كه اينك اسلام و قرآن را سدّ راه خويش مى‌ديد. هم‌او كه پيش از اين گفته بود كه : (تمامى راه‌ها را بر فرزندان آدم مى‌بندم به‌طورى كه از هيچ طرف راه گريزى نداشته باشد)  ، با آغاز مأموريّت حضرت رسول 6به
نوعى دست‌هاى خود را به علامت تسليم بالا برده بود.
شيشه‌ى عمر ابليس در دست كيست؟ براى يافتن پاسخ اين پرسش بايد روزگارى را جست‌وجو كنيم كه خداى جهان تا آن زمان ابليس را مهلت داده است يعنى: (يَوْم الْوَقت المـَعْلوم). زمينه‌ى آيه نشان مى‌دهد كه اين روز همان روز قيامت نيست؛ چرا كه شيطان تا قيامت مهلت خواست و خداوند آن را نپذيرفته، زمان ديگرى را تعيين فرمود كه اين زمان يقينآ قبل از برپايى قيامت است؛ چون اگر بعد از آن بود كه عدم پذيرش ديگر معنى نداشت؛ زيرا عملا خواسته‌ى ابليس را شامل مى‌شد. اين‌جاست كه راه‌گشايىِ عالمان قرآن به مدد مى‌آيد و مشكل را مى‌گشايد كه مراد از (يَوْم الْوَقت المـَعْلوم) همان آغاز قيام و نهضت الاهى امام عصر 7است   كه  
آن‌حضرت در مسجد كوفه شيطان را گردن مى‌زند و بدين‌ترتيب كار او را يك‌سره مى‌كند و دام‌هاى فريب او را برمى‌چيند. پس شيشه‌ى عمر شيطان به‌دست امام عصر 7است كه ـ بدين‌سان كه گفته آمد ـ بر زمين مى‌خورد و مى‌شكند.
شيطان در آغاز تاريخ اسلام با گزينش پيامبر 6فرياد ناله‌اش جهان‌گير شد و سرانجام نيز به دست فرزند برومند همان پيامبر نابود مى‌شود. از اين رو، طبيعى است كه وى همواره در اين انديشه باشد كه با طرح‌هاى خود، ظهور شكننده‌ى شيشه‌ى عمر خود را پشت سر بيندازد. او حضرت مهدى 7را دشمن‌ترين دشمن خود مى‌شناسد و با همه‌ى امكانات گسترده‌ى خويش، در كار اين دشمنى گام مى‌نهد و طرح‌هاى خود را يكى پس از ديگرى در ميان مى‌اندازد؛ باشد كه به هر حال، ظهور آن‌حضرت را ـ كه پايان حيات خودش مى‌باشد ـ به دنبال بيندازد.
درست از همين جاست كه مى‌توان پى برد او چگونه در كار اغواى باورداران آن‌حضرت فعّال است و مى‌كوشد تا از هر امكانى، ولو مختصر و ناچيز، سود ببرد تا بر شمار روى‌گردانان از حضرتش بيفزايد. آرى، ياران امام عصر 7در اين حمله، هدف اصلى تيرهاى كشنده و كارى شيطانى هستند. از اين‌رو بايد به هوش بود تا هدف قرار نگرفت و در اين دام فريب گرفتار نيامد، چرا كه ايجاد وسوسه در درون انسان‌ها، از جمله عمليّات عمده‌ى بازدارنده‌ى شيطان در اين عرصه است. لذا نبايد به اين غفلت‌ها ميدان بروز و خودنمايى داد.
«اگر غفلت كند آهنگ ما، هشيار هم باشيم»
چنگ‌زدن بر دامن آن بزرگوار كه چشم به راه آمدن او داريم و درخواستى از سرِ عجز و نياز از او و خداى مهربانش كه ما را در اين راه از هر گونه تزلزل و ترديد برهاند، هم‌راه با تلاش هر چه بيش‌تر در زمينه‌ى رشد و تعالى مبانى معرفتى نسبت به آن‌حضرت، عواملى است كه مى‌تواند ما را از سقوط در ورطه‌ى مهلك ناباورى برهاند. آيا بر آن هستيم كه در اين پهنه هم‌چنان پايدار و استوار بمانيم و صبح و شام آمدنش را از خدا طلب كنيم يا خير؟ اميد كه هم‌چنان تا دَم رفتن، سربلند در اين عرصه باقى بمانيم و همواره زبان حال و قالمان خطاب به حضرتش اين باشد كه :
بنماى رخ كه باغ و گلستان‌ام آرزوست
بگشاى لب كه قند فراوان‌ام آرزوست
اى آفتاب حُسن، برون آ دمى ز ابر
كآن چهره‌ى مشعشع تابان‌ام آرزوست
بالله كه شهر بى‌تو مرا حبس مى‌شود
آوارگى و كوه و بيابان‌ام آرزوست  
    به اميد آن روز كه رخ نمايد و لب گشايد! إن‌شاءالله

/ 44