5 - آل ياسين (1):
ساليانى پيش بانويى پاكنهاد ـ كه به يمن لقاى مولايش امام عصر 7در سفر حج نايل آمده بود و ساعتى چند، از همنفسى با آن جان جهان بهره گرفته بود ـ در پاسخ به اين پرسش كه توفيق خود را مديون كدام عمل خويش مىدانيد؟ خاضعانه مىگفت: من كارى نكردم تا چنين پيش آيد؛ امّا اين را مىدانم كه از نوجوانى بر خواندن زيارت «آل ياسين» بسى پاىبند بودهام.
دقّت در متن اين زيارتـ كه در شمار زياراتِ بهدست رسيده از ناحيهى مقدّسهى امام عصر عجَّلاللهتعالىفرجه الشّريف است ـ خود
بيانگر حقايق فراوانى در دو عرصهى انديشه و عمل است كه جداگانه به آن پرداخته خواهد شد؛ امّا در اين مجال، سخن از مقدّمهى آن در ميان است كه آنحضرت در دنبالهى پاسخگويى به مسائل محمّد حميرى چنين نگاشته بودند كه :
«نه در امر خداوندى انديشه مىكنيد، نه پذيراى (رهنمودهاى) اولياى او هستيد. (در اين كار خدا) حكمتى رسا در بين است كه اگر از آن پند نگرفتند، ديگر سودى نخواهد بخشيد.»
آنچه كه از دقّت در اين كلام نورانى بهدست مىآيد، آن است كه سخن با نوعى شِكوه و گِله همراه است و بحث از امر الاهى مهمّى است كه انتظار مىرفته مردم در آن بهدرستى انديشه كنند يا لااقل پذيراى راهگشايىهاى اولياى خدا در اين موضوع باشند. نكتهى سوم اينكه اين مسأله داراى حكمتى اساسى و ريشهدار است كه بايد به آن توجّه داشت و آن را مهم شمرد كه در غير اينصورت سودى عايد نخواهد گرديد.
راستى، اين چه موضوع اساسىاى است كه مردم بايد عقل خود را در آن بهكار مىگرفتند و به سخنان اولياى حق دل مىدادند و با نگرشى عميق و اساسى جايگاه آن را درمىيافتند تا در نهايت، راه يابند و از اين مهلكه جان به سلامت بهدر برند؟
دقّت در تاريخ وقوع غيبت و حوادث پس از آن بهويژه در دوران آغازين اين روىداد، مسأله را روشن مىكند. در خود اين كلام نيز قراينى نهفته كه با توجّه به آنها مىتوان واقعيّات مهمّى را در اين مقوله دريافت. غيبت امام عصر 7مسألهاى است كه با اين اعتقاد گره خورده است و از همان آغاز هر جا كه سخن از امام عصر 7در ميان آمده به وقوع اين مسأله هم تأكيد شده است بهطورى كه اساسآ بين اين دو مسأله پيوندى عميق در متون دينى به چشم مىخورد. همين توجّه بر مسألهى غيبت، سبب شده كه اين امر نه تنها در هالهاى از ابهام باقى نماند، بلكه به عكس بهگونهاى گويا و روشن شود كه جاى هيچ شبهه و شگفتى و ترديد و ابهامى براى مردم باقى نماند. . با
اين زمينهسازى اساسى، انتظار چنين بود كه قاطبهى مردم در مواجهه با وقوع خارجى اين قضيّه نه تنها دچار تزلزل نشوند، بلكه همچنان استوار و راسخ در ميدان اين اعتقاد و عملكردهاى شايستهى برخاسته از آن باقى بمانند كه متأسّفانه در ميان قشرى از جامعه چنين نشد كه بررسى تاريخ غيبت صغرى بهخوبى بيانگر اين واقعيّت غيرقابل انكار است.
در اينجا عوامل مهمّى از جمله دو موضوع نيابت خاصّه (با گزينش و انتخاب و معرّفى مردانى الاهى با كارنامهاى روشن) و نيز صدور گاهبهگاه توقعيات از ناحيهى مقدّسهى امام عصر 7نسبت به اشخاص و روىدادها و پرسشها و ابهام زدايىها بهكار افتاد كه ثمرهى اين هر دو، آرامكردن آن جوّ طوفانى و فرونشاندن گرد و غبار شديد برخاسته از آن بود. محمّدبنعبداللهبنجعفر حِميرى در چنين شرايط فكرى و اجتماعى طوفانى است كه سؤالات خود را با حضرت مهدى عليه السلام مطرح مىنمايد و پاسخهاى روشن آن را از طريق ناحيهى مقدّسه درمىيابد. اينجاست كه رمز لحن گلهآميز مقدّمهى زيارت آلياسين گشوده مىشود و خود قرينهاى مىگردد تا نشان دهد چه مسألهاى در ميان سؤالات وى بوده است؛ براى دريافت آن موضوع، اوّلا بايد عقل و انديشه را بهكار گرفت و ثانيآ ضرورى است كه حكمتهاى بالغهى آن شناخته شود. ثالثآ اينكه بايد به هشدارها و رهنمودهاى اولياى خدا در اين مقوله سر طاعت و قبول سپرد و نتيجه آنكه: اگر اين سه مرحله آگاهانه طى نشود، راه به جايى نمىتوان برد و اندرزها سودى نخواهد بخشيد.
آرى، غيبت پهنهاى اينچنين است. آيا خود را آمادهى حضور سربلند در اين صحنهى حسّاس كردهايم؟ آيا عرصهى انديشه و عمل را جولانگاه تلقّى و عملكرد صحيح نسبت به اين امر مهم ساختهايم؟ آيا دل و روحمان را به اين اعتقاد سپردهايم؟ آيا مهر او را بر دل نهاده و زبان به تبليغ نام و يادش گشادهايم؟ آيا سر در پيروى او نهاده و گام در راستاى تلاش براى شناخت و شناساندن هر چه بيشتر حضرتش برداشتهايم ؟ و در يك كلام: بهگونهاى در اين زمينه عمل كردهايم كه مخاطب آيهى (وَ لا تغن النّذر) نباشيم؟ يا ما نيز از سر كاستىها و بر اثر ناراستىهاى خود با جملهى «لا لأمره تَعقلون وَ لا مِن أوليائه تقبلون» روبهرو خواهيم شد؟ اميد آن كه هرگز چنين مباد!