پيشگفتار:
مرا مگوى كه سعدى حديث عشق رها كن سخن چه فايده گفتن چو پند مىننيوشم
چه بسيارند عالمانى كه به الهام از فرمودهى :
«هركس از امّت من چهل حديث را كه مورد نياز مردم در امر دينشان است نگاهدارى كند، خداوند روز قيامت او را فقيهى عالِم و صاحب بصيرت برخواهد انگيخت.»
اقدام به تدوين مجموعههاى حديثى ارزنده زير عنوان «اربعين» نمودهاند و از گلشن روايات پيامبر و
معصومين :دستهگلهايى باطراوت و خوشبو را برچيده مشام جان خوانندگان خود را به شميم روحبخش آن نواختهاند.
در مجموعهاى كه پيش رو داريد، طىّ چهل مقالهى مستقلّ و با مدخلهاى گوناگون، سخن از ضرورت مهرورزى به ساحت مقدّس مولايمان امام عصر 7در ميان آمده است. اين حديثى نيست كه بتوان آن را رها كرد و بدان پشت نمود و از آن چشم پوشيد و روى گرداند؛ بلكه چنان است كه بايد هر چه بيشتر و بيشتر بدان پرداخت و از منظرهاى گوناگون بدان نگريست؛ باشد كه فرهنگ درونى ما، در ارتباط با آن بزرگوار سامان يابد و متحوّل گردد و اين حقيقت چنان با جانمان درآميزد كه گويى «با شير اندرون شده و با جان بهدر رود».
بهراستى امروزه چه نيازى ارجمندتر از اين در امر دين كه شيعهى دوران غيبت پيوندى محكم و پيمانى استوار با مولايش بربندد تا در اين روزگار خطير و پُرحادثه و خطر، از هرگونه لغزش و تزلزل مصون مانده و ضمن تمرين سخت انتظار با قلبى مطمئنّ و سرشار از شور و شوق، چشمبهراه لحظهى ظهور حضرتش باشد و بكوشد تا دوران پُررنجِ ديدهبهراهى او همراه با تلاش و كوشش همهجانبه در راه آنحضرت باشد؟ به اين اميد كه لباس منتظر فرج بر قامت او راست آيد.
اينكه چرا مجموعه «جلوههاى غربت» نام گرفت، در نخستين مقاله زير عنوان «غربت خانگى» تبيين شده است. اينكه چرا عدد چهل براى مقالات در نظر گرفته شد، شايد به علّت ارج و قدرى باشد كه برخى مقولات دينى براى اين عدد قائل شده و از آن تأثير بهسزا گرفتهاند.
رشتهاى كه اين چهل مقالهى مستقلّ را در كنار هم قرار داده، همان ضرورتى است كه در آغاز بدان اشاره رفت. نويسنده همهجا در حدّ توان و آگاهى خويش كوشيده تا به جاى سخنانى خودبافته، سر در ميان آيات و روايات و زيارات ببرد و بدين سوى و آن سوى برود و نكتههايى را بيرون آورده و مورد توجّه و دقّت و استنتاج قرار دهد.
جانمايهى اين مجموعه به مصداق،
رشتهاى بر گردنم افكنده دوست مىكشد هر جا كه خاطرخواه اوست
همان رشتهى مهرى است كه به نظر مىرسد برخوردارى از آن براى شيعهى مشتاق ضرورت انكار ناشدنى باشد و سزاست كه آن پيوند را با مولايش هر چه بيشتر و بيشتر محكمتر نمايد و شائقانه آن مهر را نثار حضرتش كند و بهپاى آن محبوب دلها ريزد، در درون خويش چنين انگارد و بر لب چنين آورد كه :
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل،
مملوك آن جنابام و محتاج اين دَرَم
گر بر كَنم دل از تو و بردارم از تو مهر،
اين مِهر بر كه افكنم؟ اين دل كجا بَرم؟
اميد است اين مجموعه يار راه عزيزانى باشد كه نه تنها خود گام در مسير آشنايىِ هر چه بيشتر با آنحضرت نهاده كه بر سرِ آناند تا نام و ياد آن عزيز را نزد ديگران نيز پُرآوازه نمايند و دستآموزان خويش را در اين وادى ايمن مدد رسانند.
اصغر صادقى
بهار سال 1384