36 - معرفت و يقين:
چه بسيارند كسانى كه به موضوعى معرفت و آگاهى همهجانبه دارند: امّا آن را به حقيقت باور ندارند؛ يعنى «معرفت و يقين» دو مقولهى ممتاز از يكديگر است و لزومآ هر آگاهى به باور واقعى منتهى نمىگردد. كافى است به اطراف خود بنگريم و مصاديق روشنى از اين موضوع را دريابيم.
به عنوان نمونه آيا شما پزشكان متخصّصى را نمىشناسيد كه هنگام اداى توضيحات پيرامون مضرّات نيكوتين و الكل، آنچنان آگاهانه سخن مىگويند كه هرگونه راه فرار را بر مبتلايان به اين دو بلاى خانمانسوز مىبندند؛ امّا خود براى رفع خستگى به نيكوتين و براى خودفراموشى گاهى به الكل نيز پناه مىبرند؟
اين مطلب نشاندهندهى درستى آن سخن است كه در آغاز مقالـه به آن اشاره رفت كه هـر معرفتـى لـزومـآ به بـاور و يقيـن ختم نمىگردد.
نمونهى ديگر را مىتوانيد در كسانى ببينيد كه هنگام گفتوگو در مسألهى معاد، آنچنان از سرِ آگاهى ابعاد مسأله را مىشكافند و توضيح آگاهانه ارائه مىنمايند كه هر شنوندهاى را تحت تأثير قرار مىدهند؛ امّا ملاحظهى رفتار خارجى آنها، جدا از آن مبانى معرفتى، به گونهاى است كه گويى خود، اين صحنهى پُر اضطراب را اساسآ باور ندارند؛ چرا كه اگر پاىبند به معاد و معتقد به قيامت بودند، چنين عملكردهاى ناپسندى از خود نشان نمىدادند.
در نقطهى مقابل كم نيستند كسانى كه مبانى معرفتى چندان عميقى نسبت به يك مقوله ندارند؛ امّا چنان باور قطعى نسبت به آن موضوع دارند كه گويى تمامى جان و روح آنها را به تسخير خود درآورده است، مثلا در زمينهى اعتقاد به قيامت، چناناند كه گويى به چشم خود آن را مىبينند و به تمام وجود آن را لمس مىكنند، گرچه هنگام اداى توضيحات علمى و معرفتى نسبت به آن، چندان به شيوهى مطلوب از عهدهى كار برنيايند.
چه بسيارند كسانى كه قرآن را تلاوت مىنمايند و بهرهى زيادى از درك مفاهيم آن نمىبرند؛ امّا يقين دارند كه اين كار در ارتقاى روحى و معنوى آنان اثرگذار مىباشد. البتّه مقصود از اين مثال، ترويج راه و رسم تلاوت قرآن بدون درايت و انديشيدن و تعمّق در آن نيست، بلكه تنها نشاندادن تفاوت دو موضوع معرفت و باور است؛ ضمن آنكه مشخّص شود كه هر معرفتى نه تنها ضرورتآ به باور قطعى نمىانجامد، بلكه بنا به فرمودهى حضرت على 7: «چه بسا معرفتى كه به گمراهى منتهى مىگردد» . ظاهرآ مراد از اين معرفت،
همان آگاهى است كه به تعهّد و عمل و باور و يقين منجر نگردد كه در اين صورت بلاى جان شده و به حال صاحب خود سودى نخواهد داشت.
اساسآ ما در مقولات دينى نيازمند باورى هستيم كه خاستگاه معرفتى داشته باشد؛ چرا كه ثمرهى چنين اعتقادى، بركنارماندن از هرگونه تزلزل و ترديد مىباشد؛ همان باورى كه اگر براى كسى فراهم آيد، «زالت الجبال قبل ان يزول» كوهها مىلرزند؛ امّا دارندهى چنين
اعتقادى سرشار ـ همراه با پشتوانهى معرفتى بالا ـ هرگز تزلزلى در خود نخواهد يافت. اى كاش كه اين شيوه بر فضاى كار تعليم و تربيت دينى ما سايه بيندازد.
مسائل مربوط به امام عصر 7 ـ بهويژه موضوع غيبت ـ از جمله مواردى است كه بايد نسبت به آن باورى اينچنين ـ يعنى همراه با پشتوانهى معرفتى ـ داشته باشيم تا اعتقادمان راست آيد و استوار گردد و در درونمان ريشه گيرد. در غير اينصورت بسا كه با اندك شبهه و ورود در مسيرى مختصر لغزنده، دچار لغزش شده و سقوط نماييم. تعاليم دينى در اين زمينه مىكوشد تا ما را آنچنان بسازد و بپردازد.
در اين ميان، طول دوران غيبت از جمله موارد مهمّى است كه اگر فرد، پيشاپيش آمادگىهاى لازم را ـ از راه ساماندهى مبانى معرفتى و تدارك باورى قطعى در اين زمينه ـ براى خود فراهم نياورده باشد، بىترديد در اين ميدان از پاى در خواهد آمد. به اين عبارت كه در نيايشى آمده، دقّت نماييد و آنگاه خود را محك بزنيد :
«فَلو تطاولت الدُّهور و تمادت الأعمار لم ازدد فيکَ الّا يقينآ...»
يعنى بايد يقينى در چنين بلندا، جان و روحمان را سيراب كند بهگونهاى كه همان عوامل مخرّب ـ كه مىتواند ديگران را از پاى درآورد ـ در مورد ما معكوس عمل نمايد و تهديد، تبديل به فرصت شده و در نتيجه يقينافزا گردد.
وقتى باور نموديم كه «ثبات الدّين بقوّة اليقين» (ماندگارى و
استوارى دين در ارتباط تنگاتنگ با نيرومندى عنصر يقين است) آنگاه به يقين و همهى زمينههايى كه به بروز آن منتهى مىگردد، بها خواهيم داد و مىكوشيم تا اين ارزش را در خود بهبار آوريم. آن وقت است كه آنچه در دنبالهى همان نيايش مورد اشاره آمده، يكى پس از ديگرى دل و روح ما را فرا مىگيرد. آنگاه به حضرتش عرضه مىداريم كه استقرار در بلنداى يقينى اينچنين، موجب مىگردد كه دربارهى شما اين مراحل براى من فراهم آيد و فزونى يابد :
ـ لَک الّا حُبًّا: محبّتورزى نسبت به شما
ـ وَ عَلَيکَ الّا متّكلا: بروز اتّكال و اعتماد
ـ و لِظهورکَ الّا متوقّعآ و منتظرآ: چشمانتظارى و لحظهشمارى براى ظهور
ـ و لِجهادي بين يَديکَ الّا متوقّعآ: آمادگى براى رزمى نمايان در پيش روى پيشوا
آنچه بدان پرداخته شد، تحقّق عينى نتايج همان باورِ برخاسته از معرفتى است كه بدان اشاره رفت.
اينك گاه محكزدن بر خويش است.
ـ آيا ما بدان مبانى معرفتى ـ آنطور كه بايد و شايد ـ پرداختهايم؟
ـ آيا يقينى مبتنى بر اين آگاهى براى خود فراهم آوردهايم؟
ـ آيا آثار اين معرفت و يقين در ما جلوه مىكند؟
اگر چنين است كه خوش بر احوالمان. و اگر چنين نيست، بكوشيم تا گامگذار اين راه شويم و در اين باب، از خدا و وليّش استعانت جوييم.