جلوه‌ هاي غربت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه‌ هاي غربت - نسخه متنی

اصغر صادقي؛ ويراستار: عبدالحسين طالعي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

31 - ياد باد آن روزگاران ياد باد: 


سال‌ها پيش در نوشته‌ى يكى از نويسندگان مسيحى خواندم كه درباره‌ى حضرت على 7گفته بود :
اى دنيا، تو را چه مى‌شد اگر تمام نيروهايت را جمع مـى‌كردى و در هـر زمان كسـى همانند على 7 با عقلش ، بـا قـلبـش ، بـا زبـانـش و بـا ذوالـفـقـارش بـه مـا مى‌دادى.  
به راستى كه دانش و بينش، احساس و عاطفه، زبان گويا و بازوان قدرتمند، همه و همه عواملى هستند كه وقتى دست در دست هم نهاده و در انسانى الاهى چون آن‌حضرت جمع شوند، معجزه به‌بار مى‌آورند؛ آن‌سان كه در آن دوران با همه‌ى مشكلات توان‌فرسا و نامرادى‌ها معجزه آفريد و بر صفحات چندى از تاريخ درخشيد؛ امّا افسوس كه «خوش درخشيد؛ ولى دولت مستعجل بود»  .
همان دوران پنج ساله چنان شد كه بعدها يكى از مدّعيان نظام علوى ـ كه خود غاصبانه بر آن مسند جاى گرفته بود ـ از سر شگفتى و ناباورى در هنگام ارزيابى اين حكومت در يك جمله‌ى كوتاه جان كلام را آورد و گفت كه على 7چنان بود كه: «أنسى مَنْ قَبْله وَ أتعَبَ مَنْ بَعْده»  .
از آن خاطره كه در آغاز نوشته بيان گرديد، ساليانى گذشت. شنيدم دل‌آگاهى در محفلى از شيفتگان على 7و فرزندان پاك‌نهادش، خطاب به آن نويسنده‌ى مسيحى مقاله‌اى را فراهم آورده و در آن يادآور شده بود: نه دنيا، بلكه خداى خالق هستى اين كار را كرد و گوهرهاى تابناكى از همان سنخ و جنس طىّ سه قرن يكى پس از ديگرى به بشر نشان داد؛ باشد كه مردم قدر بشناسند و سر در راه پيروى آنان نهند و از زندگى خود به مفهوم درست آن كام گيرند تا خود پُرآوازه شوند و سرآمد ديگران باشند؛ امّا چنين نشد .در طول اين سال‌ها، خدا كار خود را كرد؛ ولى خلق، آن‌سان كه بايد و شايد به ميدان نيامدند و از همان آغاز، همان على 7را به‌گونه‌اى تنها گذاشتند كه بعدها دوستانش قصّه‌ى اين غربت را اين‌چنين سرودند كه خطاب به حضرتش بگويند :
گاهى از فرط بى‌كسى در چاه         سر فرود آرى و فغان بزنى
مردم، پس از او فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را، و پس از آنان ديگر امامان عزيز را، نه تنها قدر نشناختند و بر صدر ننشاندند، بلكه راه كينه و دشمنى با آنان را پيش گرفتند. در نتيجه فاجعه‌هايى به‌بار آوردند كه اوراق تاريخ را سياه كرده است.
چنين شد كه به فرمان خداوندى آخرين فرزند گران‌قدر على 7پس از سه قرن آزمون مردم، سرانجام چونان ماه شب‌افروز در محاق غيبت فرونشست و از ديده‌ها پنهان شد. بدين‌سان واپسين دانه‌ى مرواريد از اين سلسله‌ى زرّين، رخ در نقاب و چهره در حجاب‌كشيدودر صدف غيبت جاى گرفت و او نيز اين‌چنين تنها ماند.
وقتى در كلامى از مولايمان على 7اين‌چنين خواندم كه امام عصر 7سرانجام در فرداهاى هجر بر افق تاريخ ظاهر خواهد شد :
«و به شما راه و رسم داد و دادگرى را ديگرباره نشان مى‌دهد و كتاب و سنّت را حياتى دوباره مى‌بخشد.»  
دلم آرام گرفت و چشمم روشن شد. كلام آن نويسنده‌ى مسيحى، سخن آن خليفه‌ى اموى، مقاله‌ى آن شيفته‌ى خاندان علوى همه و همه در ذهنم كنار هم قرار گرفت و با خود گفتم: «ياد باد آن روزگاران، ياد باد»؛ روزگارى كه ياد و نام اميرالمؤمنين عليه‌السلام ديگربار در خاطره‌ها زنده مى‌شود. چنين شد كه سر در ميان برخى روايات بردم. ديدم به‌راستى كه چنين است. او چون نياى والايش عمل خواهد كرد. در آغاز ـ به نشان اين هم‌راهى و هم‌گامى ـ كوفه را مركز حكومت قرار مى‌دهد تا يك بار ديگر انوار حق و عدل از اين كانون بر جهان و جهانيان بتابد   و به زودى ياد جدّش پيامبر 6و
سيره و روش او را زنده خواهد نمود. خواندم كه :
«إذا قامَ لبس ثياب على وَ سارَ بِسيرِه علي.»  
«آن‌هنگام كه قيام آغاز نمايد لباس على عليه‌السلام را در بر مى‌گيرد و سيره‌ى وى را پيشه مى‌كند.»
و نيز خواندم كه :
«إذا قامَ سارَ بِسيره رَسول الله.»  
«چون برخيزد، سيره‌ى رسول خدا 6را پيش گيرد.»
نكته‌ى ظريفى كه از تركيب اين دو روايت به‌دست مى‌آيد، آن است كه پيامبر 6و على 7به واقع يك روح‌اند در دو بدن؛ زيرا فرزندشان سيره‌ى اين هر دو را يك‌جا پيش مى‌گيرد. يعنى يك راه و روش هم‌آهنگ پيشه مى‌كند كه همان راه و رسم پيامبر 6و على 7است.
درباره‌ى امام عصر 7 خواندم كه :
«يَصنع ما صنع رَسول الله و يهدم ما كانَ قبله، كَما هَدم رَسول الله أمر الجاهليّة وَ يستأنف الإسلام جَديدآ.»  
تازه فهميدم چرا نويسنده‌اى از نويسندگان عرب معاصر، نام اثرش را «جاهلية القرن العشرين» نهاد و سخن از جاهليّت قرن بيستم در ميان آورد. يعنى گويا همان راه و رسم جاهلى بار ديگر در لباسى نو و دل‌فريب ظاهر مى‌شود و فضاى جامعه را فرا مى‌گيرد. از اين‌رو، امام عصر 7چونان نياى والايش اساس اين جاهليّت جديد را در هم مى‌كوبد. در اين حال بهتر دانستم كه چرا پيامبر 6 ـ آن‌هنگام كه شيوه و عمل‌كرد اين فرزندش را بيان مى‌فرمايد ـ روى اين نكته دست مى‌گذارد كه:
«المهدي يقفو أثري و لايخطئ.»  
به‌هرحال، آن‌گاه كه اين دست روايات را از اين سوى تاريخ نگاه مى‌كنيم، در دل نام و ياد على 7زنده مى‌شود و شوق ديدار مهدى 7فزونى مى‌گيرد تا توفيق يابيم كه على مجسّم را نظاره كنيم. و آن‌گاه كه از آن سر تاريخ به اين سو مى‌نگريم، صداى دل‌نشين همان على 7را به گوش جان مى‌شنويم كه مى‌فرمايد :
«آگاه باشيد كه مَثَل خاندان پيامبر 6همانند ستارگان آسمان است. گاهى كه ستاره‌اى افول مى‌كند، ستاره‌اى ديگر طالع مى‌شود.»  
بدين‌سان مولاى متقيان به ما مى‌نماياند كه رشته‌ى زرّين امامت و ولايت به‌عنوان حقيقتى زنده و انكارناشدنى در تاريخ بشر جارى است، به‌طورى‌كه حتّى در دوران تيره و تار و پُررنج غيبت نيز «ستاره‌اى بدرخشيد و ماه مجلس شد» و امام عصر 7گام در جهان نهاد و ذخيره‌اى الاهى شد، تا آن روز كه خدا خواهد پاى در ميان گذارد و آن كند كه آن بايد.
اينك ماييم با آن گذشته كه على 7را در آغاز داريم و اين آينده كه مهدى را در انجام. گاهى كه به آن آغاز انديشه مى‌كنيم زير لب مى‌گوييم «ياد باد آن روزگاران ياد باد» و آن‌گاه كه به اين فرجام مى‌نگريم، دل خوش مى‌داريم كه «بار دگر روزگار چون شكر آيد»، و شيعه ميان اين آغاز و انجام است كه حيات دارد. با دستى، از گذشته‌ى پُرنور خويش الهام مى‌گيرد و توشه مى‌اندوزد و با ديگردست، در كار زمينه‌سازى براى آينده‌اى است كه پيشاپيش خود را وظيفه‌دار حضور مؤثّر و چشم‌گير در آن عرصه مى‌داند و از خداى مى‌خواهد كه :
«وَ تَجعلنا فيها مِنَ الدُّعاة إلى طاعتکَ وَ القادَة إلى سَبيلکَ وَ تَرزقنا بِها كَرامَة الدُّنيا وَ الاْخِرَة.»  
    آمين رَبّالعالَمين

/ 44