2 - شباهتها:
بسيار شنيدهايم كه پيشواى دور از نظرمان را با پيامبران پيشين شباهتهايى است كه از آنجملهاند: مژده به ولادت حضرتش پيش از ميلاد؛ چونان اسماعيل و يحيى، مخفىبودن حمل و ولادت همانند ابراهيم و موسى، سخنگفتن در كودكى به گونهى يحيى و عيسى، طول عمر همچون نوح و خضر و الياس و دهها شباهت ديگر كه خود بحثى طولانى و جداگانه را مىطلبد. آنچه در اين مقال دنبال مىشود، آن است كه مقصد اصلى از بيان اين شباهتها چه بوده است؛ ضمن اينكه آن عزير را ميراثدار پيامبران نيز مىدانيم و ايشان را با تعابيرى چون «المنتهى إليه مواريث الأنبياء و لديه موجود آثار الأصفياء» مىخوانيم و با جملهى «السّلام عَلى
وارث الأنبياء و خاتم الأوصياء» به آنحضرت درود مىفرستيم.
در مجموعههاى روايى بابهايى با نام «ما فيه من سنن الأنبياء و الاستدلال بغيباتهم على غيبته» و يا «في ان فيه سنن مِنَ
الأنبياء وَ مِنها الغيبة» گِرد آمده كه تمامى در زمينهى همين
مشابهتها و نيز ميراثدارى امام عصر 7است. بهراستى اين مسأله بيانگر چه حقيقتى است و چه هدفى را دنبال مىنمايد؟ در اين مقال پاسخگويى كوتاه اين دو پرسش را پى مىگيريم.
سؤال اوّل را مىتوان اينگونه پاسخ داد كه در نگرش اجمالى به تاريخ انبيا شاهديم كه بسيارى از اهداف آنان ـ اعمّ از تربيت فردى و يا برپايىِ نظامهاى مطلوب اجتماعى ـ عقيم و ناتمام ماند و اين حقيقتى غيرقابل انكار است كه در مطالعهى تاريخ نبوّت بهدست مىآيد، تا جايى كه شايد بتوان از آن بهعنوان رمز بشارت به ظهور منجى در آخرالزّمان ياد كرد كه فصل مشترك تمامى اديان توحيدى است. به بيان ديگر، پيامبران خود نيز چشم بهراه برپايى آن آيندهى نورانى بودهاند، تا جايىكه خداى متعال در قرآن با نويد (ليظهره عَلَى الدّين كلّه) پيامبرش را نسبت به آن آينده اطمينان خاطر مىدهد و
ما نيز در نيايش صبحگاهى دست به دعا برمىداريم كه: «اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبيّکَ مُحَمَّدآ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه بِرُؤيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ» ؛ چرا كه
ظهور آن عزير، تحقّق حيات دوبارهى سنّتهاى فراموششدهى پيامبران خداست. آنجا كه از خدا مىخواهيم: «أحْيِ بِهِ سُنَنَ الْمـُرْسَلينَ وَ دارِسَ حُكْمِ النَّبيّينَ» يعنى كه كهنهشدن احكام پيامبران و
فراموششدن سنّتهاى آنان، ما را مىآزارد و دردمندانه از خدا درمان اين درد را طلب مىكنيم.
امّا اينكه بيان اين شباهتها و ميراثدارى از پيامبران چه هدفى را دنبال مىكند، پاسخ آن بايد در موضوع بسترسازى اعتقادى دنبال شود؛ بدين معنى كه مردم در مواجهه با مسائل گوناگون مربوط به حضرت مهدى 7نظير كهنسالى در منظر جوانى (چونان شعيب)، حكم به باطن (همانند داوود)، سامانگرفتن يكشبهى امر (مانند يوسف و موسى)، سلطنتى فراگير (چون داوود و سليمان)، نابودى تامّ و تمام نيروهاى اهريمنى (چون نوح، هود و شعيب)، از سه حالت و آفت شگفتى، ترديد و بىاعتقادى مصون بمانند. روشن است كه وقتى وقايعى در تاريخ سابقهدار شد، تكرار آن چندان سؤالانگيز نبوده و پذيرش آن آسانتر مىگردد و اين همان هدفى است كه ذكر شباهتهاى آنحضرت با انبياى پيشين، آن را دنبال مىكند. راهنمايى آن امام همام به شيخ صدوق در چگونگى نگارش كتاب كمالالدّين و تأكيد روى يكى از اين مشابهتها يعنى موضوع غيبت نيز دقيقآ در همين راستا صورت گرفته است.
سخن ديگر آنكه، علاوه بر آنچه گفته شد، دقّت در اين شباهتها كه ميان آنحضرت و 26 تن از پيامبران در روايات ما آمده، خود مىتواند به ميزان زيادى ما را با امام عصر 7و ويژگىهاى ايشان بهتر و بيشتر آشنا سازد و بدينسان دفتر فرهنگ مهدويّت راگشودهتربنمايدورازو رمزهاى آن را بهتروبيشتربيانكند.
از اينرواست كه در مواجهه با آنحضرت، از راه دقّت در اين شباهتها، نه تنها ابهام و ترديد و بىاعتقادى به جانمان راه نيابد كه اين بسترسازى اعتقادى موجب شود تا از عمق جان بگوييم كه :
«اَللّهُمَّ وَ اعزَّ بِه الدّين بَعْد الخمول وَ اطلع بِه الحَقَّ بَعْدَ الأُفول وَ اجلِ بِه الظّلمة وَ اكْشف بِه الغُمـّة، اَللّهُمَّ وَ آمِن بِه البِلاد وَ أهد بِه العِباد.»
باشد كه خداى بهوجودش دين را حيات و سربلندى دوباره بخشد و حق را ديگرباره بر فراز دارد و تاريكىها را به وجودش برطرف سازد و غمها را به او بزدايد و شهرها را ايمن و بندگان خويش را به ساحل روشنايى و نجات رهنمون گردد. دقيقآ اين ارزشهاست كه بايد براى آن مايه بگذاريم تا لباس منتظر فرج بر قامت ما راست آيد و صد افسوس كه :
ديدهها درطلب لعل يمانى خون شد يارب آنگوهر رخشان به يمن باز رسان!
اميدكه مامشتاقانى ديدهبهراه وهمواره دركاروتلاش درراه آن حضرتباشيم ودمى نياساييم،تا آنگاهكه دَم فرو رود و بازدَم برنيايد.