25 - آن نور چيست؟
واژهى نور، در متون دينى ما از قرآن و روايات به فراوانى بهكار رفته است؛ هر چند كه لغت معناى آن را «روشنى و خلاف تاريكى» گفته و يا «ضوء منتشرى كه بر ديدن كمك كند» و يا
«آنچه چيزها را آشكار مىكند» و يا «آنچه فى نفسه آشكار است
و غير خود را آشكار مىكند» .
در همهى اين معانى، مفهوم روشنى نهفته است؛ امّا كاربرى آن در مدارك اسلامى ـ اعمّ از قرآن و روايات ـ به گونههاى مختلف صورت گرفته است كه فعلا در كار واژهشناسى كلمهى نور و ريشهيابى آن نيستيم. تنها كافى است بدانيم كه اين كلمه در قرآن و روايات، هم بار مادّى ظاهرى بر خود گرفته و هم در مسائل معنوى بهكار رفته كه در اين هر دو نيز، مفهوم روشنى و روشنگرى لحاظ شده است.
به عنوان نمونه، اين واژه در قرآن گاهى در كنار ظلمت قرار گرفته و گاهى بيانگر روشنى ماه و خورشيد شده كه امور مادّى و
ظاهرى است. گاه نيز موضوع ايمان را شامل مىشود كه مسألهاى
معنوى و باطنى است.
قرآن مجيد مىفرمايد :
(يُريدونَ لِيُطْفِئوا نُورَ اللهِ بِأفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافرونَ)
اينك در همين ارتباط دو سؤال مطرح مىشود :
1ـ آن نور چيست؟
2ـ سرنوشت آن چه خواهد شد؟
براى پاسخيابى اين دو سؤال، سرى به برخى مدارك دينى مىزنيم :
در شب ميلاد مولايمان امام عصر 7(نيمهى شعبان) نيايشى وارد شده كه در آغاز آن، سخن از اين مولود گرانقدر در ميان مىآيد و خداى بزرگ به آن شب و به مولود آن ـ كه حجّت خداوندى و موعود اوست ـ سوگند داده مىشود . در ادامهى همين زيارت، سخن
از نورى به ميان مىآيد كه اين ويژگىها را داراست :
نورکَ المتألق: نور درخشان تو.
ضياءکَ المشرق: روشنايىِ تابان تو.
علم النّور في طخياء الدّيجور: رايت نور در ظلمت شب تيره.
نوره الَّذي لايخبو: نور خدايى كه پنهان نشود.
آن نور، نور خداست؛ درخشان و تابان است؛ ستون نورى است كه در شبهاى تيره مىدرخشد و خلاصه نورى خدايى است كه هرگز خاموش نمىشود. اين همه تعبيرات دربارهى امام عصر 7است. در نتيجه، پاسخ سؤال اوّل روشن مىشود كه آن نور الاهى ـ كه تابنده و روشنىبخش بوده و دل تاريكىها را مىشكافد و خاموشىناپذير مىباشد ـ همان نور وجود امام عصر 7است.
و امّا سؤال دوم كه سرنوشت اين نور، چه خواهد بود؟
در نيايشى ديگر مىخوانيم :
«اَللّهُمَّ أحي بِوَليِّکَ الْقُرآن وَ أرِنا نوره سَرمَدآ لا لَيلَ فيهِ.»
«خدايا! به (ظهور) ولىّات قرآن را حياتى (دوباره) بخش و نور جاودانهى آن را به ما بنمايان؛ نورى كه تاريكى شب را در آن راهى نباشد.»
يعنى اين نور، سرانجام در كار احياى مجدّد قرآن فعّال خواهد شد و ظهورش احياگر آيين اسلام است.
در نيايشى ديگر چنين آمده :
«السَّلامُ عَلى شَمْسِ الظّلام وَ بَدْرِ الَّتمام.»
«درود بر خورشيد فروزان در دل تاريكىها و درود بر ماه نورافشان شبهاى بدر.»
مراد از اين هر دو تعبير نيز، امام عصر 7است كه جلوهى تامّ و تمام اين درخشش پس از ظهور و پايان دورهى غيبت حضرتش نمايان خواهد شد. اين درخشش، جهان و جهانيان را در ميان گرفته و بساط ظلمت را بر مىچيند.
در نيايشى ديگر، از حضرتش به «نورَ الله الَّذي لايُطفى»
تعبير شده است؛ نور الاهى كه خاموشى در آن راه ندارد. اين بيان دقيقآ همان حقيقت قرآنى را به ياد مىآورد كه در آغاز مقال بدان اشاره رفت. يعنى كسى تاب و توان رويارويى با حضرتش نخواهد داشت. ايشان مصداق تامّ و تمام همان نورى است كه قرآن آن را خاموشنشدنى تعبير كرده و هرگونه تلاش را در بىفروغكردن آن محكوم و بىاثر دانسته و نيز خداوند را ـ علىرغم ناخوشآيندىِ كافرانِ، پشتيبان و روشنىافزاى آن نور مىداند. چنين است كه :
چراغى را كه ايزد برفروزد هر آنكس پُف كند، ريشش بسوزد
و چه بسا كه ريشهاش بسوزد. جاهلانه در مقابل كسى قد علم كرده كه خلاصه و عصارهى تمامى انبيا و اولياى سلف است و آنگاه كه قد برافرازد و نهضت آغازد، كسى را تاب و توان رويارويى با او نيست. به فرمان الاهى، ناكامىهاى آن مردان خداييـ كه در دل اعصار و قرون پيشين درخشيدند؛ امّا همواره با نامرادى و مخالفت و آزار و روىگردانى روبهرو بودند ـ در اين دوره چاره مىشود. آنگاه
براى يكبار هم كه شده، جهان جلوهگاه كامل و آينهى تمامنماى طرحهاى الاهى خواهد شد.
عزيزان! به يقين بدانيد كه ـ چه بشر بخواهد و چه نخواهد ـ اين نور سرانجام طالع مىشود و از افق گيتى سر خواهد زد. آيا شايسته نيست كه باورداران حضرتش پيش از پيش در كار تدارك و زمينهسازى طلوع اين خورشيد جهانتاب و آن ماه شبافروز باشند؟
بياييد تا به جان و به جِدّ، از خدا بخواهيم كه :
«أحينا في دولَته ناعمينَ وَ بِصحبته غانمين و بحقّه قائمين و مِن السّوء سالمين.»
در اين بخش از نيايش، از خداوند جهان چهار ارزش والا را مىطلبيم:
حيات و برخوردارى از بىكران نعمتها در دولتش
اغتنام فرصت براى هواخواهى و جانبدارى، و در يك كلام همراهشدن با آنحضرت
ايستادگى در راه حق
راه سلامت گزيدن از پليدىها
دو خواستهى اوّل و چهارم در ارتباط با خود ماست. در آغازين درخواست از خدا مىخواهيم كه آن دولت را درك نموده و به مفهوم كامل كلمه متنعّم باشيم. و در جملهى پايانى سلامت از گزند هر بدى و پليدى را براى خود مىطلبيم.
دو خواستهى دوم و سوم، به نقش ما در نسبت با آنحضرت مرتبط است، بهگونهاى كه فرصت را غنيمت شمرده و تا سر حدّ امكان و توان شيوهى جانبدارى حضرتش را پيش گيريم. در سومين خواسته، سخن از ايستادگى و استوارى و پاىمردى و پايدارى بر حق او در ميان مىآوريم. اين هر دو، مىتواند هم در غيبت و هم در ظهور براى ما مطرح باشد؛ يعنى اين دو عرصهى خدمتى تنها مربوط به يكى از اين دو دوره نيست، بلكه مىتواند و بايد كه در هر دو مقطع، شيوهى جارى زندگى كسانى باشد كه با نامش آشنا و با يادش زندهاند و اميد كه ما در اين زمره باشيم. حيات را جز در كنار او براى خويش نخواهيم كه :
برو اى طاير ميمون همايونآثار پيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسان
سخن اين است كه ما بىتو نخواهيم حيات برو اى پيك خبرگير سخن باز رسان
و نيز همواره جاى خالى حضرتش را در ميان خود احساس كنيم كه :
ز هر گذر كه گذشتم به هر كمر كه نشستم
به آب ديده نوشتم كه دوست، جاى تو خالى
و زندگى را تنها و تنها با او و در كنار او براى خود روا بشماريم كه :
اى باد صبا اگر توانى از راه وفا و مهربانى
از من ببرى خبر به يارم كان سوختهى تو در نهانى
مىمرد ز اشتياق و مىگفت كاى بىتو حرام زندگانى
آمين يا ربّ العالَمين