23 - آيا وقتش نرسيده؟
سخن از اين آيهى قرآنى است كه مىفرمايد :
(ألَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنوا أنْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ وَ لايَكونوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الاْمَدُ فَقَسَتْ قُلوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقونَ؟)
(آيا وقت آن نرسيده كه مؤمنان خاضعانه دل به ياد خدا و آنچه از پيشگاه حق بر آنها فرو فرستاده شده، بسپارند و مانند آنها نباشند كه پيش از اين به ايشان كتاب آسمانى داده شد، پس دورهاى طولانى بر آنها گذشت و دلهايشان رنگ قساوت گرفت و بسيارى از آنان فاسق و نابهكار شدند؟)
پيش از اين همواره با تلاوت يا شنيدن اين آيه، داستان «فضيلبنعياض» در خاطرم مىآمد كه پس از ساليانى دراز راهزنى،سرانجام هنگام گذر از كنار خانهاى آنهم باز به قصد ارتكاب جرمى تازه، اين آيهى قرآن را شنيد كه كسى تلاوت مىكرد. آنگاه بهناگاه به خود آمد، به مصداق :
اى خوش آن جلوه كه ناگاه رسد ناگهان بر دل آگاه رسد
راه توبه پيش گرفت، از جملهى عابدان تقوىپيشهى روزگار خود شد و ماندهى عمر خويش را در جوار مكّه و كنار مسجدالحرام بهسر آورد.
آرى، حق نيز چنان است كه پيام قرآن با درونهاى آگاه و فطرتهاى بيدار چنين كند و آنجا كه انسان گوش دل فرا مىدهد، چنين تحوّل شگرفى پديدار شود. اين مطلب براى ما بايد پندآموز باشد. به فرمودهى خداى متعال: (قرآن توان آن را دارد كه اگر بر سر كوهى گرانبار فرو فرستاده مىشد، آن را در هم مىكوبيد و آن كوه به نشان خوف و خشيت خداوندى سر تعظيم در پيشگاه حق فرود مىآورد.)
به راستى دل چهقدر بايد سخت باشد كه از ميان سنگهاى سخت، چشمههاى آب مىجوشد و سر مىزند؛ امّا پارهاى دلها گويى از سنگ نيز سختترند و هرگز نرم و هموار و تسليم و همراه
نمىشوند.
بههرحال، همواره اين آيه در ذهنم با داستان آن طرّار چالاك همراه مىشد كه ترس و دلهره از او همواره دل بر مسافران بىنوا مىلرزاند، تا اينكه بعدها ـ به هدايت آموزگاران والاقدر قرآن- دانستم كه اين نيز از جمله آياتى است كه به موضوع امام عصر 7و پديدهى غيبت حضرتش تأويل گرديده است. نخستين بار راهنمايى مرحوم صدوق بود كه اين راه را بر من گشود، آنجا كه مىگويد : «نزلت هذِه الاْيَة فِ ي الْقائم» . وى سند اين كلام را به امام
صادق 7مىرساند. پيش از آنكه توضيح آن امام هُمام را پيرامون آيه بدانم، جهت اين مطلب برايم چندان روشن نبود؛ چرا كه در بدو امر و در ظاهر آيه، نشانهاى حاكى از اين مسأله به چشم نمىخورد؛ ولى آنگاه كه از بيان حضرتش آگاهى يافتم، بار ديگر احساس كردم كه ما در بهرهگيرى از قرآن مجيد و دريافت معانى بلند آن، از چه نعمتى ارزنده و والا برخوردار هستيم. نقطهى اتّكا در راهگشايى آنحضرت، توجّه و دقّت در واژهى «أمَدْ» به معنى مدّت بود، آنهم با قيدى خاص كه بعدآ خواهد آمد . از اينرو فرموده بودند: مراد از «لايكونوا كَالَّذينَ...» آنانى هستند كه در دورهى غيبت امام عصر 7زندگى مىكنند و منظور از واژهى «أمَدْ» طول دوران غيبت است.
با دقّت در ادامهى آيه و بهرهگيرى از اين راهگشايى مشخّص مىشود كه مسألهى غيبت بهويژه بهطولانجاميدن آن موضوعى است كه بايد بهدرستى و با حالتى دقيق به آن توجّه داشت و تبعات منفى آن را نيز شناسايى و چاره نمود. در آيه به بروز پديدهى «قساوت و سنگدلى» و «پليدى و بدكارى» تصريح شده است كه اين دومى دامن بسيارى را گرفته و آنان را آلوده مىنمايد.
خلاصه اينكه غيبت امام عصر 7 ـ صرف نظر از اينكه يكى از مصاديق آزمون مردم است ـ مىتواند مبناى بسيارى از تحوّلات مثبت و منفى در انسان قرار گيرد كه در گوشه و كنار برخى مقالات پيشين، هم به برخى آثار زيانبار غيبت اشاره شد و هم گوشههايى از دشوارىهاى آن برشمرده شد و هم مواردى از ارج و قدر پايداران استوار در اين عرصه بيان گرديد.
واژهى «أمَدْ» به معنى مدّت و زمان در آيه، اشاره به اين حقيقت ـ يعنى طولانىشدن اين ايّام ـ دارد. امام صادق 7اين مطلب را با مردم اين دوران تطبيق كردهاند كه به شدّت بيانگر حسّاسيّت آن مىباشد. از اينرو بايد مورد توجّه دقيق قرار گيرد، بهخصوص كه در لغت، «أمَدْ» را به معنى زمان محدود ولى مجهولالحدّ معنى كردهاند ؛
يعنى مشخّص نيست كه در چه زمان بهسر خواهد آمد.
از اين جهت هم مىتوان به موضوع ديگرى توجّه كرد كه غيبت ـ در عين طولانىبودن ـ هر لحظه ممكن است بهسر آيد. همين است رمز توصيهى :
يك چشمزدن غافل از آن شاه نباشيد شايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد
و اينكه با حضرتش عهد مىكنيم كه هرگز در برابر طول دوران غيبت و دورى مدّت و زمان آن، ترديد به خود راه نداده و تسليم آن نخواهيم شد.
بههرحال، گشودهشدن اين دريچه به رويم در ارتباط اين آيهى قرآن با مولايم امام عصر 7، هشدار پيشواى ششم به اينكه چونان مردم دوران غيبت مباشيد و توجّه به دو پىآمد مورد اشاره، همه و همه موجب شد كه تازه رمز ديگرى بر من گشوده آيد. نكته اين است كه قرآن مجيد در آيهى بعدى، سخن اينچنين در ميان مىآورد كه :
(اعْلَموا أنَّ اللهَ يُحْيِ الاْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلونَ)
اينجا بود كه خطّ و ربط دو آيه بهتر و بيشتر در ذهنم مشخّص شد. هر چند كه پيشترها مىدانستم كه اين آيه از جمله آيات قرآنى است كه به دلالت روايات، پيرامون مولايم امام عصر 7نازل گرديده است.
آرى، خداوند زمين را به ظهور آن موعود گرامى زنده مىكند. زمينى كه با كفرپيشگى اهلش گويى جان باخته و از آثار حيات در آن خبرى نيست، اينك به يمن ظهور آن مظهر حق و عدل، جانى تازه مىگيرد. در روايات ما كفر زمينيان همپاى مرگ زمين، كافر چونان مرده و سرانجام عدالت پس از ستمگرى، حيات دانسته شده است .
اين هم دستآورد برقرارى نظام مهدوى است كه زمين را طراوتى ديگر و دلها را حياتى دوباره مىبخشد.
آنگاه مشخّص مىشود كه چرا در نيايش از خداوند مىخواهيم كه «وَ اعْمُر اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أحْيِ بِهِ عِبادکَ» و چرا در
سلام بر حضرتش اينگونه اداى احترام مىنماييم كه: «اَلسّلامُ عَلى رَبيعِ الاْنام وَ نَضرَةِ الاْيّام» ؛ زيرا اوست كه كوير تفتيده و
سرزمينهاى سوختهى گيتى را از نو آبادانى مىبخشد، دلهاى مرده را حيات دوباره ارزانى مىدارد، بهاران را براى مردم و شادابى و خرّمى را براى روزگاران بهبار مىآورد. اينها كه گفته شد، همه و همه گوشهاى از آوردههاى آن مولاى گرانقدر است.
خدايا، «آيا وقتش نرسيده؟» كه «انَّهُمْ يَرَونَهُ بَعيدآ وَ نَراهُ قَريبآ» ؟ خدايا، اين كافران دلمردهاند كه آن حياتبخشى چشمگير
را بسى دور مىپندارند؛ امّا ما باورداران، آن را نزديك مىدانيم كه :
(ألَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ)
(آيا صبح ظهور نزديك نيست؟)