13 - نيايش:
عالِم نامى سيّدابنطاووس؛از جمله شيفتگانِ سر از پاى ناشناخته در وادى مهرورزى مولايمان امام عصر 7است. او در اين زمينه تا بدانجا پيش رفته بود كه حضرتش را حتّى از آهنگ صدا مىشناخت. داستان تشرّف او در سرداب سامرّا به حضور آن عزيز و گزارش مناجاتِ گيراى امام عصر 7با خداى متعال در كتابها آمده است. او كسى است كه همواره خويش را در محضر امام7 احساس
مىكرد و غيبت جسمانى حضرت هرگز سبب نشده بود كه ذهنيّتى ناروا براى وى به بار آورد.
تمثّل او به اين بيت كه:
نَزيلُکَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكابي وَ ضَيْفُکَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْبِلادِ
نشان از اين احساس حضور دائمى است. و خدا را! كه روزى ما نيز چنين شويم و همواره خويش را در مقدّس محضر او ببينيم.
اين بزرگمرد براى آخرين ساعات روز جمعه اعمال و نيايشهايى را بيان مىكند. از آن ميان روى يكى از اين دعاها تأكيد بسيار دارد و با عباراتى ويژه انجام آن را توصيه مىنمايد و يادآور مىشود كه :
اگر در مورد تمام اعمال و آداب و دعاهايى كه آورديم، عذرى داشتهباشى، مبادا خواندنِ اين دعا را واگذارى. به راستى كه ما، اين دعا را از فضل خداوند جلّ جلاله شناختيم، كه ما را به آن اختصاص داده است. پس به آن اعتماد كن.
بههرحال، وى اسناد خود را در نقل اين دعا بيان مىكند و يادآور مىشود كه بر اساس اين اسناد، دعا از ناحيهى يكى از نوّاب خاصّ امام زمان 7در دوران غيبت صغرى صادر گرديده است. لحن ويژهى آن بزرگوار در مقدّمهى اين دعا، بهقدرى محكم است كه گويى ديدهبهراهان آن عزيز سفركرده كه دوران پُررنج و محن غيبت حضرتش را پشت سر مىگذارند، نبايد جمعهى خود را به شام برسانند، مگر آنكه به متن اين دعا با ايشان به نجوا نشسته و خداى را بخوانند و به مضامين آن قصّهى دلهاى پُرغصّه سر دهند.
چنين است كه دعا از بلنداى معرفتى ويژهاى در موضوع امامت و ولايت آنحضرت برخوردار است و به يقين كه در اين مختصر نمىتوان همهى مطالب مطرح در آن را فهرست نمود؛ چه رسد كه قصد شرح و توضيح هم در ميان باشد؛ امّا به مصداق :
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم بهقدر تشنگى بايد چشيد
با نگاهى گذرا به پارهاى سرفصلها، مىكوشيم تا توشهاى درخور از آن برگيريم.
دعا با همان نيايش معروف «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسکَ...» شروع
مىشود و با دو درخواست «لاتُمِتْني ميتَةً جاهِليَّةً» و «لاتُزِغْ قَلْبي بَعْدَ إذْ هَدَيْتَني» دنبال مىگردد. در همين گام اوّل، سخن از معرفت امام 7 مطرح مىشود؛ همان معرفتى كه پيش از اين هم به مناسبت در پارهاى مقالات به اجمال بدان پرداخته شد؛ شناخت امام در جايگاهى كه خدا او را قرار داده است.
اين حديث پيامبر 6 را بسيار شنيدهايم كه فرمودند :
«آنكس كه بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى و به مرگ كفر و نفاق رخ در نقاب خاك كشيده است.»
و اين آيهى قرآن را نيز چه بسيار خواندهايم كه :
(رَبَّنا لاتُزِغْ قُلوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَيْتَنا)
دو درخواست مطرحشده در آغاز اين دعا ـ كه دقيقآ يادآور همين دو بخش از حديث نبوى و آيهى قرآنى است ـ به ما مىآموزد كه اوّلا در فضاى غيبت به ياد داشته باشيد كه دستيابى به معرفت امام ضرورتى انكارناپذير است و اصلا نمىتوان از آن چشم پوشيد و آن را به هيچ انگاشت. ثانيآ اين باور را در اين ايّام بايد مصداق روشنى بر هدايت و دستگيرىِ خداى متعال تلقّى نمود و از موجباتى كه سبب شود تا اين گوهر ارزنده از دست ما باز ستانده شود، بهشدّت بايد برحذر بود.
بلنداى آن معرفت از يكسوى، ضرورت و حسّاسيّت حفظ آن از سويى ديگر و تلقّى به نعمت از اين گوهر خدادادى، سه حقيقت مسلّم و روشن است كه در گام نخست اين نيايش تعليم داده مىشود. چه زيباست كه انسان در حين پرواز در فضاى ملكوتى نيايش، پيامها را نيز يكى پس از ديگرى دريابد و با دريافت آنها اوج گيرد، چرا كه دعا بهبارآورندهى روح و آموزندهى راه است و نيايشگر را با
اين دو بال به پرواز در مىآورد.
به دنبال اين مقدّمه، سخن از رشتهى زرّين امامت و ولايت مطرح مىشود و از گوهرهاى درخشانى يكى پس از ديگرى به اسم ياد مىشود؛ تو گويى صدف وجود، از اينكه آنان را در ميان گرفته، بر خويش مىبالد. بدينسان نام دوازده گوهر پاك در ميان مىآيد و نيايشگر بار ديگر خويش را در برابر اين اعتقاد والا، بسى حقير و ناتوان مىيابد. از اينرو، بلافاصله دست نياز به بارگاه بىنياز مىگشايد و چندين درخواست پىدرپى را در پيشگاهش مطرح مىكند :
ثَبِّتْني على دينِکَ: پايدارى و استوارى بر دين خدا
وَ اسْتَعْمِلْني بِطاعَتِکَ: تلاش در طاعت و اطاعت خداوندى
وَ لَيِّنْ قَلْبي لِوَلىِّ أمْرِکَ: رقّت قلب در پيشگاه امام عصر 7
وَ عافِني مِمـَّا امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَکَ: سلامت و سربلندى در آزمونها
وَ ثَبِّتْني على طاعَةِ وَلِىِّ أمْرِکَ: استقامت و پاىمردى در پيروى امام زمان 7
بدنيست بار ديگر به اين پنج سرفصل درخواستى خود از خداى متعال بنگريد و بينديشيد و عناصر مطرح در اين بخش را به دقّت در نظر آوريد. ثبات در ديندارى، تلاش در طاعت و بندگى، محبّت سرشار و بىدريغ به پيشواى الاهى، سرفرازى در امتحانات جارى الاهى و سرانجام سر در پى اطاعتِ بىچون و چراى ولىّ خدا نهادن؛ همه و همه ارزشهايى است كه اگر بدان مفتخر آييم، رواست كه سر بر بلنداى آسمان بساييم. حصول اين ارزشها در انسان و فتح درون و بيرون او با اين ارزشها، دولتى است پايدار، كه اگر انسان را دست دهد، ارج و قدر او وصفناشدنى است. آنچه گفته آمد، نه بازى با لفظ و پرداختن بافتى زيبا و گيرا در كلام، بلكه واقعيّتهاى اعتقادى ـ عملى است كه اگر بدان دل بنديم و در ميدان عمل بهكار گيريم، فرازهاى بىفرودى را درخواهيم نورد كه يافتنى است و گفتنى نيست.
قرب جوار خدا و ولىّ او كه پىآمدِ نگرشى ژرف بر دعاست، دستآوردِ كسانى است كه اينچنين گامگذار وادى نيايش شدهاند. آنان بسيارىِ رنج دوران غيبت پيشوايشان را با ترنّمى اينچنين چاره مىكنند كه مىتوان در غيبت نيز احساس حضور داشت و نهان را به عيان شاهد بود. و رواست كه هماينچنين باشيم و از غيبت چنين تلقّىاى در خود بهبار آوريم.
اين سخن و روش خام و ناپسند را، چه بسا از كسانى شنيده و ديده باشيم كه با اندك ناملايمى ـ آنهم معمولا در حوزههاى شخصى ـ زبان به ناله و نوعى اعتراض مىگشايند كه: پس چرا امام زمان نمىآيد و كارها اصلاح نمىشود؟
دريغا! كه گاهى اين حالتها مقدّمه براى بروز پديدهى كمرنگشدن اعتقاد و سرانجام بىاعتقادى مىگردد. اين تزلزلها و ترديدها و نگرش بر اساس دودلى و پيدايىِ علامت سؤالهاى فراوان در ذهن يكى پس از ديگرى، از آثار شوم دوران غيبت براى عامّهى مردم است بهويژه آنانى كه نهال اعتقاداتشان چندان در زمين دل ريشه ندوانيده و مستقر نشده، تنهى آن استوار نگرديده و شاخ و برگى آنچنان كه بايد و شايد نداده و به بار و بر ننشسته است. درست در همين هنگامه است كه دعا به مدد مىآيد و در آن بحبوحه نكتهها مىآموزد :
خدايا، تو او را از ديدهها پوشانيدهاى.
خدايا، او به امر تو رخ از مردم برگرفته و فرمانت را انتظار مىكشد.
خدايا، تو آن آموزگار داناى غيرآموخته از اين و آن هستى كه زمان برپايى نهضت وى را مىدانى.
خدايا، تنها تو آگاهى كه چه زمان با اظهار امرش پردهى غيبت از ميان برداشته مىشود.
و با اين زمينهسازى است كه نيايشگر سر از بيان يك مطلب اساسى بيرون مىآورد كه خدايا، مرا در قبال اين مطالب كه بيان كردم صبورى عطا فرما، تا آنجا كه :
لا أُحِبَّ تَعْجيلَ ما أخَّرْتَ: شتابى نابههنگام در آن زمينه كه تو به دنبال انداختهاى نداشته باشم.
وَ لا تَأْخيرَ ما عَجَّلْتَ: اگر در امرى تو با حكمت خود شتابان عمل مىكنى، تمايل به تأخير آن در ميان نباشد.
وَ لا كَشْفَ ما سَتَرْتَ: آنجا كه تو امرى را پوشانيدهاى، من رسم نارواى پردهدرى در پيش نگيرم.
وَ لاَ الْبَحْثَ عَمّا كَتَمْتَ: از آن مقوله كه تو پنهان نگاه داشتهايـ بيهودهـ بحث و سخن در ميان نياورم.
وَ لا أُنازِعَکَ في تَدْبيرِکَ: و ـ از سرِ ناآگاهيـ در برنامهريزىهاى تو براى ادارهى جهان هستى، به بحث و گفتوگو با تو نپردازم.
وَ لا أقولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ ما بالُ وَلِىِّالاْمْرِ لايَظْهَرُ وَ قَدِ امْتَلاَتِ الاْرْضُ مِنَ الْجَوْرِ: چون و چرا نكنم كه چرا با پُرشدن زمين از اينهمه ستم، «ولىّ امر» ظاهر نمىشود؟
وَ أُفَوِّضُ أُموري كُلَّها إلَيْکَ: من جملگى كارهاى خود را به تو مىسپارم و بس.
كه جان كلام در همين آخرى است و اين مهم است كه موارد پيشين را نيز پوشش مىدهد و همه و همه در واژهى «تسليم» خلاصه مىشود و بس.
روشن است كه اين واگذارى امر به خدا، هرگز در كار آن نيست كه ما از پيشگاه خداوندى فرج مولايمان را درخواست نكنيم؛ چرا كه در بسيارى از دعاها به اين امر فرمان داده شدهايم كه «أكثروا الدُّعاء بِتَعجيل الْفَرَج» .
اين تفويض نمىخواهد رنج جانكاه غيبت امام را در درون ما بكاهد؛ چرا كه شيعه از پيشوايش امام صادق 7آموخته كه همواره اين غم را اساسى و مهم بداند و از آزار آن در درون و بيرون بهشدّت متأثّر باشد كه خود حضرتش حتّى پيش از وقوع اين غيبت آنجا كه فقط موضوع را به ياد مىآورد، آنچنان مىنالد و چونان مارگزيده بر خود مىپيچد كه تفصيلش در مقالهى «زمينهسازى» بازگو شد .
بدينسان دعا بر سرِ آن است كه به مصداق :
هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند
در پارهاى مقولات مهمّ دينى پردهدرى پيش نگيريم و از آنچه كه بنا به حكمتهاى بالغهى حق، بحثى روشن و فراگير مطرح نشده گفتوگو در ميان نياوريم و خلاصه، از سرِ تسليم سر بسپاريم و چون و چرا نكنيم. اين نيز خود آزمونى بسيار دشوار است؛ همان كه پيش از اين و در همين دعا از خدا خواسته بوديم كه: «وَ عافِني مِمـَّا امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَکَ».
دعا همچنان پيش مىرود و طرحهاى ديگر در مىاندازد و تابلوهايى ديگر در ميان مىآورد كه پرداختن به تمامى آنچه در اين نيايش مطرح شده، آنهم در يك مقاله، امكانپذير نيست. بهويژه كه اين مجموعه با دو ويژگى «تعدّد» و «اختصار» عناوين به هم آمده است. شايد بعدها بار ديگر برگشتى به ادامهى دعا داشته باشيم؛ ولى مهم آن است كه آموزههاى برگرفته از آن را مهم بشماريم و با ساماندهى فرهنگ درونى خود بكوشيم تا بروز و ظهورى شايسته در خود بهبار آوريم؛ جلوهاى كه سزاوار است براى منتظرى كه چشم بر افق دوخته و همواره، بهويژه جمعهها، صبحگاهان را با سلام و درود به پيشواى در سفر خويش آغاز مىكند و در غم هجرانش ندبه سر مىدهد، آنگاه تمام روز را چشم به راه و گوش به زنگ آمدن او است و غروب اين روز را نيز به توصيهى بزرگمردى بلندآوازه چونان سيّدابنطاووس؛ مهمل نمىگذارد و با اين دعاى پُرمغز، روز خود را به پايان مىبرد. گوارايتان باد!