16 - آرزو:
در يكى از نيايشهاى مأثور چنين مىخوانيم :
«بارخدايا، تحقّق آنچه را كه خاندان پيامبر 6آرزو داشتند بر من بنمايان.»
آيا هيچگاه فرصت انديشيدن در اين مقوله يافتهايد كه اينان چه آرزويى در دل داشتند؟ آيا همانند ما، زمام دل به دست آرزوهاى دور و دراز سپرده بودند و پهنهى دنيا را جولانگاه تحقّق اين آرزوها، آنهم براى خود، مىپنداشتند؟ مسلّمآ كه چنين نبوده است و ساحت بلند آنان از نسبتهايى اينچنين، مبرّاست. چگونه مىتوان چنين انديشهى ناروايى را دربارهى آن عزيزان روا داشت كه نياى والايشان على 7هشدار مىدهد كه :
«هان اى مردم! من از هواپرستى و درازىِ آرزوها بر شما بسيار بيمناكام.»
پس به يقين آن آرزو را بايد در زمينهى ديگرى جستوجو نمود.
بهنظر مىرسد كه حوزهى زندگى دنيوى و برخوردارى از نعمتهاى معمول حيات هم چيزى نيست كه بتوان اين عزيزان را به داشتن آن آرزوها نسبت داد؛ چرا كه سادهزيستى آنان در زندگى، نماد كامل زهد واقعى ايشان نسبت به اين مظاهر حيات است. حضرت على 7، عثمانبنحنيف فرماندار خويش در بصره را مورد عتاب قرار مىدهد، به نكوهش شيوهى مردمدارى او مىپردازد و به وى يادآور مىشود كه :
«گوش هوش بدار كه هر پيروى سر در گرو پيشوايى مىنهد و به نور هدايت او راه مىيابد. بايد بدانى كه پيشواى شما، از خوردنىهاى دنيا تنها به دو دانه خرما و دو قرص نان اكتفا كرده است.»
بههرحال، عباراتى اينچنين در بيان راه و رسم پيشوايان دين، نشان مىدهد كه موضوع آن آرزو را بايد خارج از حوزههايى اينچنين ـ نظير كامجويى و بهرهگيرى بىحساب از دنيا ـ جستوجو نمود؛ زيرا اينها كه چشم بسيارى از ما را پر كرده بسيار حقيرتر از آن است كه بتواند آن عزيزان را بفريبد. مىدانيم كه خطاب «هيهات غرّى غَيْري» تنها به نام امام اميرالمؤمنين 7 خطاب به دنيا
در دل تاريخ به ثبت رسيده است و بس. اين تبار از همگان سزاوارترند كه مفهوم اين آيهى قرآنى را در خودـ و به تمام وجودـ بنمايانند كه :
(آعْلَموا أنَّمـَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِ ي الاْمْوالِ وَ الاْولادِ...)
(آگاه باشيد كه دنيا جز بازيچه و بيهودگى، زيورگرفتن و فخرفروشى و زيادهطلبى در اموال و اولاد، چيز ديگرى نيست.)
پس حقيقت چيست و آنها چه چيز را آرزو مىبردند كه اينك ما نيز در زبان دعا از خدا مىطلبيم كه تحقّق آن آرزو را به ما بنماياند؟ حضرت على 7 در يكى از بيانات شيواى خود اين مشكل را بر ما گشوده است، آنجا كه مىفرمايد :
«دنيا ديگر بار روىكردى دوباره بر ما خواهد داشت؛ آنسان كه شتر بدخو ـ كه فرزند خويش را از خود رانده ـ سرانجام به او روىآور مىشود.»
آنحضرت اين سخن را بر زبان راند و در ادامه، با تلاوت آيهاى از قرآن، مسأله را باز فرمود كه :
(وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفوا فِ ي الاْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)
بدينسان روشن مىنمايند كه آن روىكرد دنيا به ايشان را بايد در برپايى نظام مهدوى جستوجو كرد. پيش از اين نيز در مقالات ديگر تأكيد شد كه آن نظام، تحقّق ارادهى خدا و تجلّى وعدهى اوست كه عهدهدار «برپايى نظام بندگى خدا» در گسترهى گيتى خواهد بود.
در نيايشى ديگر مىخوانيم كه :
«بارخدايا، پيامبرت را به ديدار او (حضرت مهدى 7) و يارانش شادمان فرما؛ آنهنگام كه كار دعوت خود را آغاز نمودهاند.»
به همين مختصر درمىيابيم كه آن آرزو كه نماياندنش را از خدا مىخواهيم، برپايى نهضت امام عصر 7 است و آن روى داد كه لبخند شادمانى بر چهرهى پيامبرمان مىنشاند، همان حركت جهانگير امام عصر 7و ياران گرامىشان در راستاى ساماندهىِ جهان و بهبارآوردن نظام عبوديّت خداوندى در پهنهيى گيتى است.
چنين است كه گويى شيعه مأموريّت يافته تا تمامى آرزوهايش را تنها و تنها در يك آرزو جلوهگر بيند و با تمام وجود، بگويد :
«بِنَفْسي أنْتَ اُمْنِيَّةُ شائِقٍ يَتَمنّى مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ.»
«جانم فدايت اى عزيز! كه تو عصارهى آرزوهاى هر شيفتهاى از زنان و مردان مؤمن هستى.»
كه جملگى تو را مىطلبند و تا لحظهى ظهور از پاى ننشينند، دست از تلاش برندارند و زبان جز به درخواست ظهور او از خدا در كام خويش نجنبانند، با ايمان به اين حقيقت كه: «اين دعا، هر حاجتى را شامل است».
راستى هم كه اگر اين آرزو برآورده گردد، تمامى گيتى آبادان شود، پيامبر شادمان و ما نيز خندان خواهيم بود و بدين سان جهان سامانى نو يافته، در آن ميان ما نيز سروسامانى ديگر خواهيم گرفت.
آيا اينك من و شما بر آن هستيم كه ديگر آرزوها را يكجا وانهيم و از سويداى دل فقط او را، ـ آرى، فقط او را! ـ از خدا طلب كنيم؟ «همّتى ياران كه عهد خود بر او ايفا كنيم.» إنشاءالله