خاتمیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاتمیت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيش دارند توشه بر مي دارد ، دور را نزديك مي بيند ، سخت را بر خود آسان مي نمايد ، نظرهايش بصيرت افزاست ، ياد خدايش پيوسته فزوني مي گيرد ، جامه شهوت را از تن خود خلع كرده است : خرج من صفة العمي و مشاركة اهل الهوي و صار من مفاتيح ابواب الهدي و مغاليق ابواب الردي . يعني از كوري و همكاري هواپرستان بيرون مي آيد و به آنجا مي رسد كه جزو كليدهاي درهاي هدايت مي شود ، يعني اين شايستگي را پيدا مي كند كه رهبر و هادي ديگران واقع شود . صريحتر و واضحتر ، جمله هاي بعدي است : فهو من اليقين علي مثل ضوء الشمس قد نصب نفسه لله سبحانه في ارفع الامور من اصدار كل وارد عليه و تصيير كل فرع الي اصله . اين ديگر اوج مطلب است اين آدمي كه اينهمه صفا و كمال و معنويت و رقاء معنوي پيدا مي كند آنوقت خودش را در آن بالاترين منصبها نصب مي كند ، يعني آنجا ديگر آن شايستگي را دارد كه روي آن مسند قرار بگيرد . چه مي كند ؟ من اصدار كل وارد عليه . هر چه بر او وارد بكني صادر مي كند ، مثل كارخانه اي كه از يك طرف مواد خام به او تحويل مي دهند و از طرف ديگر مواد ساخته شده پس مي دهد . ديگر هر چه از او سؤال كنند مي تواند جواب بدهد ، و تصيير كل فرع الي اصله ، آنوقت قادر است كه فروع را به اصول برگرداند . اصول را كه به او داده اند ، خود دين تعليم داده است . اين مرد عالم ، اين عالم صاحب ضمير ، اين شايستگي را پيدا مي كند كه فروع بي نهايت را ، هر چه را كه به او عرضه كنند ، از اصولي كه دين داده است استخراج بكند و تحويل بدهد . چنانكه ملاحظه مي كنيد اينها همه صفات عالم است . كدام عالم است كه كاري بالاتر از اين داشته باشد . قرينه اي بالاتر از اين براي اينكه بدانيم علي ( ع ) اوصاف علماء دين را ذكر مي كند نه اوصاف ديگران را اينست كه در آخر مي گويد : و آخر قد تسمي عالما و ليس به ( 1 ) . من خودم يادم هست در دوران طلبگي كه در قم بودم خطبه هاي نهج البلاغه را حفظ مي كردم . از جمله خطبه هايي كه حفظ كرده بودم همين خطبه بود . همان وقت تعجب مي كردم و خيال مي كردم اين جمله ها به هم نمي خورد ، زيرا خيال مي كردم اين خطبه اوصاف هر مؤمن كامل را بيان مي كند . با خودم مي گفتم چرا در قسمت دوم خطبه مي فرمايد : و آخر قد تسمي عالما و ليس به ، يعني اما آن ديگري نام خود را عالم گذاشته است ولي عالم نيست.

در قسمت اول كه اسمي از عالم برده نشده است ! درك نمي كردم كه خود مضمون قسمت قبلي مي رساند كه اينها هم صفت يك عالم و مرجع ديني است كه بايد اينجور باشد . اسلام يك نفر متخصص ديني را به صرف اينكه سالها درس خوانده و به اصطلاح استخوان خرد كرده است و سينه به حصير ماليده است و حداكثر آدم موثقي است و به خدا و پيغمبر دروغ نمي بندد به رسميت نمي شناسد . اين اندازه از نظر اسلام كافي نيست ، عدالت كامل لازم است ، بلكه مافوق عدالت لازم است ، صفا و نورانيت و روشن انديشي خاصي لازم است همين جور كه اميرالمؤمنين مي فرمايد . اين ، وحي و نبوت و امامت نيست ولي يك حالتي است برزخ ميان آنها و آنچه كه يك عالم ساده انجام مي دهد . او عالم است و با نيروي فكر و علم و عقل بايد كار كند ، پيغمبر نيست كه نيروي وحي راهنماي او باشد ، اما يك پشتوانه اي هم از نورانيت بايد علم و فكر و عقل او را تأييد بكند .

1 نهج البلاغه ، خطبه 86 -

/ 69