حق و باطل نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مي گويد : گيرم ما مثل ثروتمندها نبوديم ، ما مثل خانه آقاي وحيد زندگي مي كنيم بين زن يا عروس وحيد اينجور مي پوشد كه تو مي پوشي ؟ واي به حال آن وقتي كه ما هم زندگيمان را مثل طبقه مرفه و ثروتمند كنيم كه اين يگانه مايه تسلي خاطر و كمك روحي فقرا هم از دست مي رود ، من به اين منظور مي گويم ما بايد زاهدانه زندگي كنيم كه زهد ما همدردي با فقرا باشد روزي كه ديگران توانستند لباس فاخر بپوشند ما هم لباس فاخر مي پوشيم . اين وظيفه همدردي براي همه است ولي براي پيشوايان امت خيلي بيشتر و دقيقتر است اين داستان را كه مي خواهم عرض بكنمدر " نهج البلاغه " است و زياد شنيده ايد : علي عليه السلام بعد از جنگ جمل كه در آن فاتح شدند ، وقتي وارد بصره شدند ، وارد بر خانه علاء بن زياد شدند و او خانه بسيار مجللي داشت حضرت ، اول به صورت اعتراض مانندي به او فرمودند اين خانه به اين بزرگي را مي خواهي چكار كني ؟در خانه كوچكتري هم مي تواني زندگي كني ، تو در آخرت به خانه بزرگ احتياج داري ، بعد فرمودند بلي مي تواني همين خانه بزرگ را وسيله خانه بزرگتري در آخرت قرار بدهي به شرط اينكه در اين خانه مهمان بياوري و آن را وسيله قرار دهي براي خدمت كردن به خلق .بعد آن مرد عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! اشكو اليك اخي عاصم بن زياد ( 1 ) من شكايت برادرم عاصم بن زياد را خدمت شما مي كنم فرمودند چطور شده است ؟ عرض كرد برادرم ، زاهد و راهب و گوشه -