چرا ماركسيستها تاريخ را تاريك معرفي مي كنند ؟ - حق و باطل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حق و باطل - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مردم را به عدالت وادار كنند مي گويد تا مردم ، خود عدالت را بپا دارند يعني پيامبران مي خواهند به دست مردم ، جامعه را اصلاح كنند ، تز اصلاحي اين است . علمي بودن ماركسيسم به ادعاي خودشان رد داشتن تز اصلاحي است ، اما اين به اصطلاح فرضيه علمي ، حتي با تجربيات زمان خود بنيان گذاران آن نيز مطبق نبود ، آنها اين فرضيه را در زمان خودشان هم نتوانستند تأييد تجربي كنند و خودشان ديدند كه خلاف آن درآمد نه تنها تاريخ جوامع به آن گواهي ندادبلكه برعكس ، مورخين ثابت كردند كه اوضاع جهان باين ترتيب كه اينها گفته اند نبوده است به علاوه ماركس و انگلس در اواخر عمرشان تحولات و انقلابات اروپا را به گونه اي تجزيه و تحليل كردند كه نظريه اول خود را نقض نمودند بالاتر اينكه لنين در روسيه خلاف اين نظريه را ثابت كرد ، او ثابت كرد كه در ميان نهادهاي اجتماعي ، اساس سياست است نه اقتصاد ، و لهذا سوسياليسم ماركس را در جامعه اي برقرار كرد كه هنوز زيربناي اقتصادي آن اقتضا نمي كردارتش تشكيل داد يعني زور دولت تشكيل داد يعني سياست حزب تشكيل داد يعني سياست . اينها به مغز ماركس خطور نكرده بود ماركس اولويت را براي طبقه قائل بود نه براي حزب او مي گفت حزب به آن اندازه كمونيستي است كه به طبقه كارگر نزديكتر باشد لنين گفت آن وقت طبقه را طبقه مي دانيم كه خودش را به حزب نزديك كند ، ما مي توانيم از افراد غير طبقه كارگر هم عضو بگيريم مائو بيشتر از او اين اصول را نقض كرد مائو در چين نشان داد يك طفل يك شبه ره صد ساله مي رود . ماركس منتظر نشسته بود تا حامله هاي زمان خودش بچه را بزايند حامله هايي كه او پيش بيني مي كرد يكي انگلستان بود ، يكي آلمان ، يكي امريكا ، يكي فرانسه ، چون كاپيتاليسم در آنها به عالي ترين مراحل رشد و تكامل رسيده بود و آنها نه ماهه بودند و بايد بزودي بچه هاي سوسياليسم يكي از انگلستان ، يكي از فرانسه ، يكي از امريكا متولد مي شدند اين نه ماهه ها ، نه ساله شدند و نزائيدند ، نود ساله شدند هنوز هم نزائيده اند ! ديگر اميدي هم به زائيدن اينها نيست ، برعكس كشورهايي سوسياليسم زائيدند كه روز اولي بود كه نطفه در رحمشان منعقد شده بود الان عقب مانده ترين كشورها ، كشورهائي هستند كه به سوسياليسم گرايش دارند .

مائو در " چهار رساله فلسفي " در كمال صراحت ، بدون اينكه اسم ماركس را بياورد ، مي گويد : اينكه تضاد عمده را تضاد اقتصادي بدانيم در همه جا درست نيست ، در يك جا تضاد عمده تضاد فكري است ، يك جا با اقتصاد مي توان رو بناها را درست كردو يك جا هم اول بايد نظام اجتماعي را تغيير داد بعد نظام اقتصادي عوض مي شود ، و اين يعني پوچ . امروزه حرفي پوچ تر از حرف زيربنا و روبنا نيست و با كمال تأسف بعضي از جوانهاي ما هنوز اين حرف را يك حرف علمي تلقي مي كنند، و عجيب تر اين است كه عده اي مي خواهند اسلام را هم با اين حرفها تطبيق بدهند ، مي گويند اسلام هم اقتصاد را زيربنا مي داند ! اينها نه اسلام را مي شناسند نه ماركسيسم را اين حرف در ميان خودشان و در دنيا پنبه اش زده شده است و تنها جنبه تبليغي آن باقي مانده است . چون حرف رهبر و ايدئولوگ اصلي آنها است نمي خواهند آن را رد كنند و بروي خودشان بياورند و ناچارند در تبليغات خود از آن ياد كنند .

چرا ماركسيستها تاريخ را تاريك معرفي مي كنند ؟

ماركسيستها كوشش دارند تاريخ بشريت را سياه و ظلماني جلوه دهند ، تاريخ را تاريك معرفي كنند ، آنها فقط فجر تاريخ ، يعني دوره اشتراك اوليه را نوراني به حساب مي آورند و همچنين نهايت تاريخ يا دوره كمون ثانويه را ! و تمام تاريخ بشريت را از بدو پيدايش مالكيت خصوصي ، دوره حكومت باطل و ظلم و فساد و شرارت و خونريزي و خدعه و نيرنگ و دروغ مي پندارند ، و جريانهاي حقيقي را كه در تاريخ بشريت پيدا شده چنين توجيه مي كنند : اين جريانها نيرنگ بوده است ، ظلمتي بوده است بر روي ظلمتها ، حتي اديان و پيامبران نقشي نداشته اند ، اينها بشر را نساخته اند ،بشر اينها را ساخته و اينها وسيله اي بوده اند در دست بشر براي ظلمها ، تحميق ها ، ترياك توده ها اگر كسي دم از عدالت و حق زده حتما كاسه اي زير نيم كاسه اش بوده است مگر چنين چيزي امكان دارد كه در دوره مالكيت خصوصي كسي واقعا طرفدار حق و حقيقت و عدالت باشد ؟ البته گاهي ماركسيستها قبول مي كنندكه در تاريخ نهضتهائي از طرف محرومان مي شده ( هر چند محرومان طرفدار حقوق خودشان بوده اند نه طرفدار عدالت ، منتهي اگر عدالت اجرا شود با حقوق آنها تطبيق مي كند ) ولي اين نهضتها در دوره اي كه توليد ، مالكيت خصوصي يا برده داري و يا فئوداليسم و بورژوازي را ايجاب مي كرده ، نمي توانسته به نتيجه برسد ، مانند حركت برخلاف مسير آب كه نمي تواند نتيجه بدهد . روبنا بطور موقت و قشري مي تواند برخلاف زيربنا حركت كند اما نه براي هميشه اگر هم احيانا برقي در تاريخ به سود بشريت جهيده خيلي موقتي بوده و بعد خاموش شده و ظلمت دوباره حاكم شده ، و آنچه آمده بوده تا قاتق نان بشر باشد ، بلاي جان او شده است .

مذاهب هر چند توانستند تأثيرات محدودي داشته باشند اما هيچ گره كوري را از زندگي بشر باز نكردند شبيه مدينه فاضله افلاطون كه چون طرحي ايده آل و ذهني و غير عملي بود هيچكس و حتي خود افلاطون ( 1 ) آن را پياده نكردپس اين جريانها حكم لحظه را دارد اگر اميرالمؤمنين پنج سال خلافت كرد و عدالت گستري نمود ، اين پنج سال حكومت علي ( ع ) در مقايسه با تاريخ بشريت حكم يك ثانيه را دارد و به حساب نمي آيد آنچه بر كل تاريخ حاكم بوده ظلمها و تاريكي ها بوده است .

اين يك نوع مبارزه زيركانه ماركسيستهاست كه گاهي مذهبي ها هم از روي ناداني گول آن را مي خورند اين يكي از آن نقشه ها و طرحهاي طرارانه آنهاست براي بي اعتبار جلوه دادن مذهب چون آنكه در تمام طول تاريخ منادي حق و عدالت بوده ، آنكه به حمايت مظلومين و اهل حق برخاسته ، فقط مذهب بوده ،

1 - افلاطون نتوانست حتي يك دهكده را براساس طرح خودش بسازد و خودش آخر عمر دست از تزش برداشت .

/ 76