مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين سيد هاشم رسولى محلاتى - امام خمینی آیه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی آیه جمال و جلال - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين سيد هاشم رسولى محلاتى

حوزه: با سپاس و تشكر از حضرت عالى كه مصاحبه با ما را پذيرفتيد. لطفاً شرح مختصرى از زندگى تحصيلى و تحقيقى خود را بيان بفرمايد.

o پس از تحصيلات مقدماتى, حدود سالهاى 25 شمسى, به تحصيل علوم دينيه پرداخته و مقدمات را در قم, نزد يكى از همشهريان, كه مرحوم شد و مردى فاضل و دانشمند از حوزهٌ مقدسهٌ قم بود, به نام آقا رحمان محلاتى, به پايان رساندم و مغنى و معالم را نزد مرحوم والد و شرح لمعه, را اكثراً نزد حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ اسداللّه اصفهانى و مقدارى را نيز نزد مرحوم آيت اللّه شهيد صدوقى (ره) و مكاسب را قسمتى نزد حضرت آيت اللّه العظمى گلپايگانى و قسمتى نزد استادهاى ديگر, و رسائل و كفايه را عمدتاً, نزد مرحوم آيت اللّه مجاهدى و حضرت آيت اللّه سلطانى طباطبائى, مدّ ظلّه العالى, خواندم.

سپس در درس خارج مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى, حاضر شدم و بيش از ده سال, يعنى تا سال تبعيد حضرت امام رضوان اللّه تعالى عليه به تركيه نيز, در درسهاى خارج فقه و اصول ايشان حاضر مى شدم. كه اكثراً نوشته شده و دفاتر خطى آن موجود است. و پس از تبعيد آن فقيد سعيد, به تركيه, طولى نكشيد كه رحل اقامت در تهران افكنده و مدتى هم در درس مرحوم آيت اللّه خوانسارى, قدس سرّه, حاضر مى شدم كه به خاطر دورى راه و فاصلهٌ زيادى كه خانهٌ ما, در امام زاده قاسم شميران و محل درس ايشان, در مسجد حاج سيد عزيزاللّه, داشت, موفق به ادامهٌ آن نشدم و براى اين كه درس و بحث و تحصيلات علمى متاركه نشود, چند سالى هم به تدريس شرح لمعه و معالم در مدرسهٌ علميهٌ چيذر شميران, كه الآن نيز داير است, با جمعى از دوستان ديگر مشغول شديم كه براستى دوران خوشى بود و خاطرات خوبى از آن دوران, كه بيش از 5 سال طول كشيد, دارم.

در اين خلال, به تشويق برخى از دوستان دست به تأليف و ترجمه كتابهاى تاريخى و اخلاقى و غيره شدم. البته قبل از آن نيز, از سالهاى 35 به بعد, در قم, در كنار درس, بحث و تحصيل علوم اسلامى و فقه و اصول, به تحقيق و بررسى و چاپ و نشر و نوشتن پاورقى و طبع و نشر كتابهاى: مجمع البيان (در ده جلد) و تفسير نور الثقلين (در 5جلد) و مناقب ابن شهر آشوب (در 4 جلد) و دار السلام حاجى نورى (در 4جلد) و كشف الغمه مرحوم اربلى (در 3جلد) و اثبات الهداة مرحوم شيخ حرّ عاملى (در 7جلد) و تفسير عياشى در (2جلد) همه در قم و با كمك برخى از فضلا و دوستان انجام شد. البته, كار اين حقير روى كتابهاى فوق, بيش تر, همان نوشتن پاورقى هاى سودمند و تصحيح و مقابله بوده و در قم به كار تأليف و ترجمه اشتغال نيافتم.

پس از مهاجرت به تهران و توقف در امام زاده قاسم شميران, ضمن اين كه همان خدمت را انجام مى دادم مسوليت تصحيح و مقابله و پاورقى نويسى كتابهائى چون: مرآة العقول را به عهده گرفتم و تا قبل از پيروزى انقلاب نيز توفيق اين كار بزرگ را داشتم كه حدود 10 جلد نيز در همان زمان چاپ و منتشر شد, ولى بيش تر كار من در تهران روى ترجمه و تأليف متمركز گرديد, و آنچه از آن تاريخ, تاكنون, موفق به ترجمه و تأليف آن شده ام كه برخى از آنها بيش از ده بار چاپ شده, بيش از 20 كتاب است كه بيش تر آنها در تاريخ انبياء و ائمه معصومين, عليهم السّلام, و برخى نيز در اخلاق و تفسير بوده است, مانند: تاريخ انبياء (در 2جلد), زندگانى رسول خدا(ص) در (3جلد), زندگانى اميرالممنين (ع) (در 2 جلد), زندگانى حضرت زهرا(ع) (در يك جلد), زندگانى امام حسن(ع) (در 2جلد), تاريخ تحليلى اسلام (تاكنون 3 جلد چاپ شده), شرح و ترجمه سيرهٌ ابن هشام, كيفر گناه (در 2جلد), مبارزهٌ با گناه, ترجمهٌ صحيفهٌ علويه, ترجمهٌ دو جلد از مجمع البيان طبرسى و كتابهاى ديگر كه برخى هنوز چاپ نشده و يا زير چاپ است.

حوزه: آغاز آشنايى خود را با امام, رضوان اللّه تعالى عليه و چگونگى اين آشنايى را بيان بفرماييد.

o آشنايى اين حقير با حضرت امام , رضوان اللّه عليه, به همان سالهاى قبل از 25 بر مى گردد, چون اين جانب, با مرحوم آيت اللّه حاج سيد مصطفى خمينى (ره) در مدرسهٌ ابتدايى همكلاس بوديم و پس از شروع به تحصيل علوم دينيه هم, مدتها, با ايشان هم مباحثه و همدرس بوديم و روى همين سابقه و رفاقت, خدمت پدر بزرگوار ايشان ارادت پيد ا كرده و حتى خانهٌ ايشان رفت و آمد مى كردم. شايد در ميان دوستان آن مرحوم, بنده, قديمى ترين دوست ايشان, از دوران تحصل ابتدايى مدرسه و شروع به تحصيل علوم دينى بودم. و سيلهٌ ديگر آشنايى و ارادت اين حقير نسبت به حضرت امام, رضوان اللّه عليه, علاقه و ارتباط عجيبى بود كه مرحوم حجةالاسلام و المسلمين والد, قدّس سره, نسبت به ايشان داشت و كم تر شب و روزى بود كه مرحوم پدرم ذكر خير از امام (ره) براى ما در منزل نداشته باشد, كه اگر بخواهم وارد جزئيات شوم صفحات زيادى را خواهد گرفت. البته اين علاقه طرفينى بود, و حضرت امام, رضوان اللّه عليه, نيز محبت و علاقهٌ خاصى نسبت به مرحوم پدر ما داشت, تا به بجائى كه سالها, امام رضوان اللّه عليه, تابستانها را كه نمى خواستند در قم باشند و ميل داشتند به جاى خوش و آب و هوائى بروند, روى همان علاقه, به امام زاده قاسم شميران, كه پدر ما در آن جا سكونت كرده بود, مى آمدند و انگيزهٌ انتخاب آن جا نيز, چيزى جز انس و علاقه با مرحوم پدر ما نبود. كه من در اين جا خاطرات زيادى از آن دوران دارم و نقل آنها فرصت بيش تر و وقت زيادترى را مى طلبد, به هر صورت, اين ارتباط و علاقه پدر و پسر از هر دو طرف, باعث آشنايى و ارتباط و ارادت اين جانب به حضرت امام, قدّس سرّه الشريف, از بيش از چهل سال قبل از اين بوده, كه هر سالش چندين خاطره دارد كه مجال نقل آنها نيست.

حوزه: برخى از ويژگيهاى اخلاقى, سياسى, اجتماعى و معيشتى حضرت امام را كه براىحوزه هاى علميّه و طلاب مفيد است بيان فرماييد.

o امام, رضوان اللّه عليه, مجموعه اى بود از كمالات و محاسن اخلاق صورى و معنوى كه بندرت خداى متعال در كسى اين همه محاسن و كمالات را جمع مى كند و براستى مى توان گفت: آنچه خوبان همه داشتند او به تنهايى داشت. محاسن ظاهر و باطن در ايشان جمع شده بود: زيبايى صورت فصاحت و بلاغت جذّابيت بيان, سلامت و تناسب اندام, زيبائى و شيوائى فوق العاده در خط, شجاعت و صلابت كم نظير, هوش و ذكاوت, فراست و سرعت انتقال, حسن خلق, علوم اسلامى و اينها بالاتر, ايمان و توكل خارق العاده, به خداى تعالى كه ثمرهٌ اين شجرهٌ طيبه, روى هم رفته, عظمت و موفقيت و ويژگيهاى امام, رضوان اللّه عليه, را كه براى همه ما و طلاب محترم و ديگران, نيز مى تواند الگو و سازنده باشند, به نظر قاصر اين جانب, در چند چيز مى توان خلاصه كرد, اگر چه من در صدد بررسى همهٌ ابعاد زندگى امام, رحمة اللّه عليه, نيستم و افرادى, بخصوص نزديكان آن بزرگوار, هستند كه زندگى ايشان را از ابعاد ديگرى مى توانند مورد تحقيق و بررسى قرار دهند و الگوهاى ديگرى را نيز ارائه كنند:

الف. نظم دقيق در زندگى : اين از ويژگيهاى معروف امام(ره) كه شايد از زبان ديگران نيز مكرر شنيده باشيد, براستى عجيب بود كه حتّى براى مطالعه و قرائت قرآن و كارهاى مستحبى و حتّى زيارتها و دعاهائى كه در وقت خاصى هم وارد نشده بود وقت خاصى را تنظيم كرده بودند و هر كارى را روى همان وقت بندى و تنظيم خاص انجام مى دادند, به طورى كه براى هر كس كه مدتى با ايشان مأنوس و معاشر مى شد, مشخص بود كه در چه ساعتى مشغول به چه كارى و انجام چه عملى هستند, اگر چه در حضور ايشان نباشد و فرسنگها از محضرشان دور و جدا باشد.

مشهور است كه بعضى از طلاب نجف اشرف, در آن چند سالى كه ايشان در نجف بودند, ساعتهاى خود را روى رفت و آمد ايشان به درس و تشرّف آن مرحوم به حرم مطهر امير المومنين, عليه السّلام, در شبها تنظيم مى كردند.

براى اين جانب و برخى از دوستان ديگر كه صبحها, اول وقت, خدمت ايشان مى رسيديم مسلّم بود كه سر ساعت8 و دو سه دقيقه; يعنى پس از اين كه خلاصهٌ اخبار را گوش مى كردند, زنگ مى زدند و ما براى گزارش كارها و انجام وظائفى كه داشتيم خدمتشان مى رسيديم, به طورى كه اگر يك روز اين وقت به هشت و پنچ دقيقه مى رسيد مى فهميديم كه اتّفاق تازه اى افتاده و وضع و حال ايشان مناسب نيست و يا كسى نزد ايشان رفته كه مانع زنگ زدن ايشان گشته است, به همين جهت, خودمان به اطاق ايشان مى رفتيم و همان طور بود كه حدس زده بوديم ؤ. ب: تعبّد و تقيّد امام(ره) به انجام فرائض در اوقات معينه و نوافل وادعيه و زيارات : به نظر اين جانب, يك عامل مهمّ در موفقيت امام, رضوان اللّه عليه, چه در امور علمى و دينى و چه در مسائل سياسى و اجتماعى, كه مى تواند براى ديگران و بخصوص طلاب محترم نيز, الگو و راهنما باشد, همان تقيّد و تعبّد ايشان در اين باب بود. در روايات و احاديث قدسيه نيز آمده كه خداى تعالى فرموده: (ما تحبّب الىّ عبدى بشىء احبّ الىّ ممّا افترضته عليه, و انّه ليتحبّب الىّ بالنافلة حتّى أحبّه فاذا أحببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و لسانه الذى ينطق به ؤ الى آخر).و از بزرگان از عرفاء و اساتيد سير و سلوك هم شنيده شده كه براى رسيدن به كمال, يكى از سفارشاتى كه هميشه به همه شاگردان و سالكان راه حق مى كرده اند, نماز اوّل وقت و انجام نوافل بوده و امام, رضوان اللّه عليه, اين گونه بود. تا من خود به ياد دارم و از نزديكان و معاشران ايشان نيز شنيده بودم, گذشته از انجام نمازهاى فريضه در اوّل وقت, تا جائى كه مقدور بود, نوافل يوميه را ترك نمى كردند, نماز شب ايشان ترك نمى شد. تا وقتى كه درقم بودند, حضور در نماز جماعت ايشان ترك نمى شد: شبها در مدرسهٌ فيضيه پشت سر مرحوم آيت اللّه حاج سيد محمد تقى خوانسارى, ظهرها در مدرسه فيضيه پشت سر مرحوم آيت اللّه حاج سيد احمد زنجانى, و گاهى هم ظهرها در مسجد گذر جدا پشت سر مرحوم آيت اللّه حاج سيد محمد تقى خوانسارى ( تاجائى كه من يادم هست).

همچنين تا وقتى كه در قم بودند, به طور مرتب, هر روز, پس از درس صبح, و گاهى هم پس از درس عصر, به حرم مطهر حضرت معصومه(ع) و هنگامى كه در نجف اشرف بودند, هر شب, ساعت 3 از شب گذشته, به حرم مطهر اميرالمومنين, عليه السّلام, مشرف مى شدند و معمولاً هم زيارت جامعه مى خواندند.

هر روزه مقيّد بودند چند صفحه قرآن (حدود يك حزب يا بيش تر) حتماً بخوانند كه حتى روزهاى آخر وشب قبل از عمل هم (كه همگى در فيلم سحر شب عمل ديده اند) قرائت قرآن و نماز شب و جماعت ايشان ترك نشد. زيارت عاشورا را در ماه محرم ( و معمولاً يك اربعين) مى خواندند.و براستى در كنار همه كارها علمى و درس و بحث و مبارزات طولانى و نوشتن اعلاميه ها و سخنرانيها و ديدارهاى زياد و غيره, انجام آن عبادتها و مستحبات, كار فوق العاده اى بود كه جز توفيق الهى جمع ميان همهٌ آنها مقدور نبود.

ج: كم خرج و پركار: در روايات ما, دربارهٌ مردان بزرگ الهى و ياران آنان آمده است كه آنان كم خرج و پركار بودند, مثلاً دربارهٌ رسول خدا(ص) نقل شده كه گفته اند:

(كان رسول اللّه قليل المونة) و در داستان جنگ جمل, كه منجر به شهادت چندين تن از ياران اميرالمومنين, عليه السّلام گرديد, در تاريخ آمده كه يكى از ياران آن حضرت كه به درجهٌ رفيع شهادت نائل گرديد, زيد بن صوحان بود. هنگامى كه امام اميرالمومنين عليه السّلام, به بالين آن رادمرد دينى آمدند با تأثّر شديد فرمودند:

(رحمك اللّه يا زيد لقد كنت خفيف المونة كثير المعونة.)

يعنى خدايت رحمت كند اى زيد كه تو براستى كم خرج و پركار بودى. امام, رضوان اللّه عليه, براستى اين گونه بود كه در صرف مخارج زندگى و خوراك و لباس خود و اهل خانه, كمال احتياط و قناعت را داشتند و حتماً شنيده ايد و در مصاحبه هاى نزديكان ايشان خوانده ايد كه: اگر چراغى بى جهت روشن بود. فوراً دستور مى دادند خاموش كنند, لباسهاى ايشان از يكى دو دست تجاوز نمى كرد, با اين كه پارچه ها و لباسهاى دوخته و ندوخته زيادى براى ايشان هديه مى آوردند, ولى هر چه براى ايشان سوغات يا هديه مى آوردند همه را به ديگران مى دادند, در خوراك نيز خيلى اهل قناعت و اقتصادى زندگى مى كردند; در حالى كه همه گونه امكانات براى ايشان فراهم بود. كه در اين باب من داستانهاى زيادى از دوران چند ماهه اى كه در نجف, در خدمتشان بودم و سالهاى قبل از آن و بعد از آن, به خاطر دارم كه خود كتاب جداگانه اى مى شود.

امّا در مقابل, در پركارى هم براستى كم نظير بودند . تا آن جا كه من ياد دارم و از رفقاى دورهٌ جوانى و طلبگى امام, رحمةاللّه عليه, هم شنيده ام هيچ گاه اوقات خود را به بطالت و به گفتهٌ طلبه ها (قعده ها)ى آنچنانى, كه معمولا خالى از غيبت و ايذاء ممن و خنده هاى طولانى, كه موجب دل مردگى و دورى از خدا بود, به هدر نمى داد و بلكه اگر هم, بناچار, گرفتار چنين مجالسى مى شدند از هر گفت و گويى كه احتمال غيبت و ايذاء ممن واين گونه امور در آنها مى دادند به شدّت جلوگيرى كرده و يا فوراً از آن جلسه خارج مى شدند. در عوض از كم ترين وقت خود براى مطالعه و نوشتن يا عبادات ديگرى, كه ذكر شد, استفاده مى كردند. اگر كسى, تنها, همين آثارى را كه از ايشان تأليف و به چاپ رسيده مطالعه كند و آن را بر عمر پربركت ايشان تقسيم كند, به خوبى مى فهمد كه چگونه از ساعات و بلكه دقائق عمر خود استفاده كرده و بهرهٌ وافى برده است, در صورتى كه ايشان خيلى اهل نوشتن وقلم نبود. حتّى از نيم ساعت قدم زدن صبح و عصر خود نيز, كه بخصوص اين اواخر به تجويز پزشكان انجام مى دادند استفاده مى كردند و معمولاً ادعيه و اذكار را براى آن وقت اختصاص داده بودند كه در حال قدم زدن نيز عبادتى و كارى را انجام دهند و, اوقاتى كه زيارت عاشورا مى خواندند لعن و سلام را, معمولاً, در حال قدم زدن مى خواندند.

بد نيست بدانيد كه: اين وصيّت نامهٌ مهم و جامع و مفصل و طولانى و اين همه قصائد و غزليات و نامه هاى عرفانى, كه اخيراً از امام, رضوان اللّه عليه, منتشر شده, چنانكه از تاريخ و خط آن پيداست مربوط به همين سالها و بلكه ماههاى آخر عمر ايشان است. يعنى ماههايى كه افراد صحيح و سالم هم حوصله و توان نوشتن و تأليف آن را ندارند, تا چه رسد به مردى كه چند بار, دچار حمله هاى قلبى سنگين و سبك شده و پيوسته تحت مراقبتهاى ويژهٌ طبّى و پرهيزهاى غذائى و آزمايشات گوناگون و خوردن روزانه بيش از ده پانزده نوع قرص و داروهاى ديگر بود و با اين حال همان گونه كه عرض شد, و از نزديك شاهد بوديم و شما هم از فيلم تلويزيونى مشاهد كرده ايد كه حتّى در شب قبل از عمل و روى تخت بيمارستان, با وجود سرمهاى غذائى و داروئى و ضعف مفرط, از مطالعه و قراءت قرآن و تهجّد و نماز شب غافل نمانده و حاضر نبود لحظه اى, هر چند كوتاه و گذرا, از عمر خود را بيهوده بگذراند.

براستى, اگر طلاب محترم بخواهند در تحصيل علوم دينيه موفق شوند و به مدارج علمى وعملى نائل گردند, حتماً بايد اين درسها را از زندگى امام, رضوان اللّه تعالى عليه, گرفته و به كار بندند و گر نه به جايى نمى رسند, اگر چه به صورت انبانى از اصطلاحات علمى و خورجينى از قواعد و فرومولهاى درسى در آيند. حوزه: روحيه حضرت امام را دراولين برخورد با حوادث مهم و تكان دهنده, چگونه يافتيد, نمونه هايى از آن را بيان فرماييد.

oاين هم از نعمتهاى الهى و ويژگيهاى بزرگ امام, رضوان اللّه عليه, بود كه در برخورد با حوادث مهم و تكان دهنده از يك نفس مطمئنّه و قوّت قلب و توكّل بى نظيرى برخوردار بود كه همچون كوهى استوار, هيچ گونه تزلزل و ترسى و اضطرابى را از دل همراهان و نزديكان خود دور مى كرد كه نمونه هاى فراوانى در طول دوران مبارزهٌ طولانى از ايشان به ياد دارم و تنها به ذكر يكى از آنها در اين جا بسنده مى كنم.

درست به خاطر دارم كه ماههاى نخست آغاز جنگ بود, دشمن با تمام تجهيزات و مدرن ترين سلاحهاى اهدائى شرق وغرب و ورزيده ترين ارتش آموزش ديدهٌ خود, حملهٌ وسيعى را به مرزهاى غربى و جنوب غربى كشور اسلامى ما شروع كرده بود و هر روز و هر ساعت خبر ناگوار و وحشتناكى از پيشرويهاى دشمن به گوش مى رسيد. و براستى كه خواب و خوراك را از همه, گرفته بود, به طورى كه ما بسيارى از ساعات روز و شب خود را در دفتر جماران و در پاى دستگاه تلكس مى گذرانديم و هر لحظه مترصّد خبر تازه اى بوديم و متأسّفانه خبرها هم يكى پس از ديگرى, همگى, مأيوس كننده و تأثر بار بود. همه در تلاش بودند, چه آنها كه در جبهه و در خط مقدم بودند و چه آنها كه در پشت جبهه, نيرو و امكانات بسيج مى كردند,و نصيب ما هم در اين ميان غم و غصه و اندوه فراوان.

در يكى از همان روزهاى فراموش نشدنى و غمبار, نزديكيهاى ظهر بود كه تلفن زنگ زد و من كه پاى گوشى بودم تلفن را برداشته و ديدم جناب آقاى مهندس غرضى است, كه آن موقع استاندار خوزستان بودند, پس از سلام و تعارف با يك دلهره و اضطرابى به من گفتند: فلانى اين خبر را فوراً به امام بدهيد و پاسخ آن را هم گرفته به من بگوييد: خرمشهر سقوط كرده و آبادان هم در خطر سقوط است تكليف چيست؟ براى من كه خود را ضعيف تر از گويندهٌ اين خبر مى دانستم, با شنيدن اين خبر وحشتناك, كه سر انجام آن هم معلوم نبود,روشن است كه چه اضطرابى به وجود آورد و همان گونه بدون عبا و عينك به اطاق بغل دفتر, كه اطاق پذيرايى امام (ره) بود و تا همين آخر هم تغيير نكرد و بارها همگى در صفحهٌ تلويزيون آن اطاق محقر را ديده ايد, رفتم و روى همان نظم دقيق زندگى امام(ره) مى دانستم كه ايشان هم اكنون كه اذان ظهر مى گفتند سَرِ سجادهٌ نماز و آماده انجام فريضه ظهر هستند. با همان وضع, خود را در جلوى سجادهٌ نماز ايشان رسانده ديدم مشغول اقامهٌ نماز هستند. مرا كه با آن وضع ديدند, فرمودند: چه خبر شده است؟ من سخنان آقاى غرضى را بازگو كرده و عرض كردم: گوشى در دست ايشان است و منتظر پاسخ و دستور حضرت عالى هستند.

امام (ره) گويا هيچ مطلب غير معمولى نشنيده, با همان آرامش وطمأنينهٌ مخصوص به خود و هميشگى, فرمودند: برويد به ايشان بگوئيد: (جنگ است آقا, جنگ است!) همين دو جمله را گفتند و به دنبال گفتن فصول بعدى اقامهٌ خود رفته و سپس هم بدون توجّه به اين كه من هنوز ايستاده ام, تكبيرة الاحرام گفتند و با طمأنينه نماز ظهر را شروع كردند. من هم برگشتم و آقاى غرضى گفتم: آقا فرمودند: (جنگ است آقا, جنگ است) ايشان هم ديگر چيزى نگفت و گوشى را بر زمين گذارد. و براستى رحمة اللّه و رضوانه و سلامه و بركاته عليه و السّلام عليكم و رحمة اللّه هنوز آن منظره و آن آهنگ و آن جملات در گوش من طنين انداز است!

/ 49