امام و خانواده - امام خمینی آیه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام خمینی آیه جمال و جلال - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام و خانواده

آيـنـه تـاريخ, از آغـاز آفـرينش تا فرجام آن همواره قامـت بزرگ مردانى را در سينه روايتها و درايتها خـود نگاه داشته است كه خود, تاريخ ساز بودند. مردانى كه خورشيد بر نور وجودشان سر مى سايد و آسمان به پاسداشت عظمت آنان خاكبوس پايشان مى شود.

مـردانـى كـه نرماى صـداى ملكوتى آنها گوش زمان را نوازش مى دهد و شعاع سيماى نـورانـى آنان روشنگر كوره راههاى ابهام و ترديد است. مردانى كه زندگيشان دفترى است گشوده براى پيمايش راه سعادت و پويش كمال; مردانى به وسعت همه تاريخ و به گستره همه حقيقتهاى هستى.

آرى, انسانهايى كه بر بلنداى بينش و بصيرت اند و به بيان نورانى قرآن كريم: ((و عـلـى الاعراف رجالٌ يَعرًفون كلاش بسيماهم;(1) و بر اعراف مردانى هستند كه هر يك را از سـيـمايشان مى شناسند.)) اينان محك و ميزانى هستند براى شناخت انسانها, و در سـيـماى نورانى و رفتار و گفتار الهى آنان همواره كاميابى و سعادت هويداست. پـاى در راه شناخت آنها گذاشتن, به واقع, دست آدميان را به شبكه هاى ضريح هدايت رسانده و سعادت و سلامت دنيا و آخرت را به ارمغان مىآورد.

آرى, آشـنايى با مردان بزرگ تاريخ, اكسيرى است كه وجود خاكى انسانها را به طلاى نـاب مـبدّل مى سازد. اما در اين ميان تنها معرفت به انسانهاى برجسته و فرهيخته راهگشاى ما نيست; كه عمل و تبعيت از رفتارها و كردارهاى آنان نيز ضرورى است.

بـى شـك از جـمـلـه انـسانهاى برجسته تاريخ, امام خمينى(ره) است, كه رهبر معظم انـقـلاب, ايـن انسان وارسته و انديشمند, در باره او مى گويد: ((فقط با اخلاص در گـفـتـار و عـمـل مـى تـوان راه امام را پيمود)).(2) به عبارت ديگر اگر گفتار و انـديـشـه آدمى با عمل او همراه و عجين گردد, چونان كبوترى كه با دو بال سالم در دورتـريـن نـقـطـه آسـمان به پرواز درمىآيد, در بيكران معنويت و ملكوت سير خواهد كرد.

گـذر از مـعـبـرهـاى صعب العبور زندگى و پاى گذاشتن در وادى حق و حقيقت نياز به راهنما دارد.

طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلماتست بترس از خطر گمراهى(3) ((خضر)) زمان و راهـنـمـاى بـرجسته و خجسته دوران, حضرت امام خمينى, زيباترين جلوه رفتارى و بـرخوردى را بر ما نمايانده است كه با اندك تامل در زندگى اين بزرگوار مى توان به قله قدس انسانى صعود كرد.

آنـچه پيش روى داريد, پژوهشى است در سيره عملى و رفتارى حضرت امام در خانواده كه در سايه سار آشنايى با آن به يقين صحيفه اى نورانى و آيين نامه اى الهى فرا روى مـا قـرار مـى گـيـرد كـه با بهره گيرى از آنها مى توانيم زمينه سلامت خانوادگى و سـعـادت و جـاودانـگى را براى خويش فراهم سازيم. اينك شما طالبان حقيقت را, به سراى پرمهر امام دعوت مى نماييم.

ازدواج, ملاكها و ارزشها

از آن رو كـه اولين گام براى تشكيل خانواده اى سالم و سعادتمند, ازدواج است و در تـحـليل مسايل مربوط به خانواده, ملاكها و معيارهاى صحيح در ازدواج همواره مورد نظر بوده و هست; به سيره عملى امام در ازدواج مى پردازيم.

حـضـرت امـام در مـورد انتخاب همسر آينده خويش چنين مى گويد: ((من نمى خواهم از خمين همسر بگيرم, چون مى خواهم كفو خودم باشد. اگر خودم درس مى خوانم, مى خواهم هـمـسـرى بگيرم كه هم فكر من باشد. در نتيجه بايد از قم زن بگيرم و از خانواده روحـانـى و هم شان خودم)).(4) با اندك تامل و دقت در سخن حضرت امام درمى يابيم ((كـفويّت)) و ((هم شانى)), در ازدواج شرط مهم و اساسى است و چون دامنه تعريف ايـن واژه بـسـيار وسيع و گسترده است, افراد با ديدگاههاى خاص خود آن را تفسير مـى كـنـند. در بسيارى از مجتمعهاى آموزشى كه جوانان ما مشغول به تحصيل هستند و مـوقـعـيتهاى مناسبى براى ازدواج آنان فراهم مى گردد, با كمال تاسف مى بينيم به عـلـت فـهـم نـادرسـت از واژه ((كـفو)) مبناى اصلى در پذيرش خواستگاران بسيار مـتـفـاوت اسـت و گـاه بـا ايـن بـرداشتهاى اشتباه, زندگى را بر پايه هاى سست و ناپايدار بنا مى كنند.

بـه نظر مى رسد در جامعه كنونى ما براى واژه ((كفو)), معانى زير در نظر گرفته الف ـ همشهرى بودن عروس و داماد; ب ـ همدرس بودن يا وجود مدرك تحصيلى شده است:

بـراى هـر دو; ج ـ هـم شـان بـودن در ماديات و شغل پدران; به عبارت ديگر زندگى دخـتـر و پسر در يك سطح مادى باشد; د ـ هم شان بودن از نظر زيباييهاى ظاهرى دو طـرف و نـزديك بودن سن دختر و پسر; البته موارد ديگرى نيز وجود دارد كه به علت رعـايـت اخـتـصار از شرح آنها مى گذريم. اگر به منبع و سرچشمه اصلى اين تعاريف رجوع كنيم, جز نيك انگاريهاى عرفى چيز ديگرى نخواهيم ديد.

آنـان آنـگـاه كه در مقام استدلال برمىآيند, مى گويند: فلانى با همسرش خيلى تفاوت سنى داشت و چنان شد, و يا اختلاف سطح زندگى مادى باعث جدايى در زندگى فلان فردشـد و ...! بـراسـتى آيا بهتر نيست بگذاريم واژه هايى با اين عظمت را اهل علم و خـِبره هاى زمان تفسير كنند, تا در دام قصه ها و داستانهاى مصنوعى گرفتار نشده و بـه واقـعـيات جامعه رو آوريم؟! امام با توجه به اين سخن, ((كفو)) را اين گونه مـعنا مى كنند: كفو و هم شان هر كسى آن است كه از نظر معنوى و اعتقادى با او در يك سطح باشد, يا حداقل تفاوت كمترى داشته باشد.

انـسـانى كه شيفته علم است, كفو او كسى است كه به علم احترام گذارد و طلب علم را دوسـت داشـتـه بـاشـد و از يك خانواده علمى و روحانى باشد. در واقع همشهرى بـودن, هـم شكل بودن و در يك سطح مادى قرار داشتن, به هيچ وجه منظور امام نبوده است.

اگـرچـه كـم بودن اختلاف سنى در ازدواج همواره مطرح بوده است, ولى حضرت امام كه خـود در هنگام ازدواج 28 ساله بوده و همسر بزرگوارشان در آن زمان 15 سال بيشتر نـداشـتـه انـد, در عـمـل, اين شرط را خيلى اساسى ندانسته اند, زيرا در كنار اين اختلاف سـنى, نزديكى روحى و معنوى وجود داشته است كه تفاوت سنى, تحت الشعاع آن قرار مى گيرد.

اگـر انـسـان روح بـلندى داشته باشد و افق فكرى او وسيع بوده و بينش و بصيرت حـقـيـقى در وجود او باشد, به يقين موانع باارزش و شكافهاى سطحى را كنار زده و به سعادت واقعى دست خواهد يافت.

بـه نـظـر مـى رسد امام پيام بزرگى براى نسل جوان ما دارد و آن اين است كه: اگر انـسان روح بلندى داشته باشد و افق فكرى او وسيع بوده و بينش و بصيرت حقيقى در وجـود او بـاشـد, به يقين موانع باارزش و شكافهاى سطحى را كنار زده و به سعادت واقعى دست خواهد يافت.

نـكته ديگر كه در ازدواج مورد نظر امام بوده است, خانواده همسر آينده ايشان اسـت. امام مى فرمايد: ((مى خواهم از خانواده روحانى و هم شان خودم باشند)). به واقـع ايـن يـك ارزش اسـت, زيـرا هـر فردى پس از ازدواج با خانواده همسر خويش مـعـاشـرت خواهد داشت و در اين ارتباطها آنچه مى تواند زمينه مناسب و شايسته اى بـراى حـفظ حدود و حرمتها و حتى استفاده از فرصتها فراهم آورد, نزديك بودن افق فكرى و معنوى و اعتقادى است.

حـاصل كلام اينكه, در ازدواج آنچه بيش از هر چيز مد نظر امام بوده, روح انسانها و مـعـنـويـات و اعـتـقـادات آنها است. اصالت خانوادگى نيز در نظر ايشان بسيار ارزشمند است.

امـروز حضرت امام در درس فرمودند كه طلبه هاى متاهل نبايد شبها مطالعه كنند, بـلـكه شبها را به رسيدن به امور منزل و رسيدگى به زن و فرزند گذرانده و سحرها را بـه مطالعه اختصاص دهند يكى از فرزندان امام در همين زمينه مى گويد: ((خانم, (هـمـسـر امام) تا كلاس نهم يعنى سيكل, درس خوانده بودند كه به عقد ازدواج حضرت امـام در آمـدنـد, ولـى در عـين حال نزد امام درس عربى مى خواندند و تا وقتى كه پـنـجمين فرزند را به دنيا آوردند, مشغول درس خواندن نزد امام بودند)).(5) اين كار سترگ بر پايه هاى مستحكم همان معيارهاى امام بنا شده است.

حـضرت امام در زمينه كسب علم براى بانوان قدمهاى بسيار مهمى برداشته است و به واقع حقوق فراموش شده زن را كه 1400 سال پيش توسط رسول رحمت, حضرت محمد(ص), احيا شده بود, در قرن بيستم با روشنگرى و روشن بينى بار ديگر به زن بازگرداند. امـام در مـورد انتخاب همسر براى فرزندان خود همواره بر خانواده تاكيد فراوان داشـتـه و مى گفتند: ((خانواده ها بايد هم مسلك باشند, سنخيت داشته باشند و موئمن و متعهد باشند)).(6) البته به گفته فرزندانشان در ازدواج آنان, رضايت دختر يا پـسـر شرط بود و در صورتى كه دختر ايشان على رغم تاييد صلاحيت داماد, خواستگارى وى را رد مى كرد, امام نيز رد مى كردند.

اكـنـون كه با چگونگى انتخاب همسر از منظر امام آگاه شديم, چند نكته ضرورى را كـه از پـيـامدهاى انتخاب و ازدواج است به گونه فهرست وار مطرح مى كنيم. يكى از مـسـايل مهم پس از خواستگارى, برپايى مراسم عقد و عروسى و ديگر مسايل مربوط به آن است.

فـرزنـد امـام در ايـن بـاره مـى گـويـد: ((در مراسم ازدواج فرزندانشان, هم عقد مـى گـرفتند و هم عروسى. البته خيلى مختصر و معمولى. نسبت به نوه هايشان چون بعد از انـقـلاب بـود, خـيلى ساده برگزار مى كردند)).(7) با توجه به اينكه اسلام دينى هـمـه جانبه بوده و هرگز به مسايل, نگرشى يكسويه ندارد, دستورها و تعاليم اسلامى هـمواره به گونه اى متعادل و مطابق با فطرت و عقل بشرى وضع شده است و همان گونه كـه مـكتب ما براى مسايل اخروى و معنوى اهميت فراوانى قايل است; امور دنيوى را كـه ضايع كننده آخرت نباشد, نيز مورد نظر قرار داده و شادكامى و سعادت دنيوى و اخروى را با هم عجين نموده است.

سـيـره عـملى امام در باره جشن ازدواج فرزندان ايشان, با موازين دينى مطابقت كـامـل داشـتـه و نكته قابل توجه اين است كه هم از تحجّر و مقدس مآبى, و هم از تـجملات و اسراف, پرهيز نموده و اين امر الهى را به بهترين صورت انجام داده اند. اقـتضاى زمان و توجه به مشكلات اقتصادى جامعه از دورانديشى ها و واقع نگريهاى اين بـزرگ مـرد الـهـى است كه هماره براى نسلهاى امروز و فردا به عنوان الگويى كامل خـواهـد بـود. در تـهـيـه جـهـيزيه نيز امام همواره تعادل و شانيت را در نظر مى گرفتند.

خانواده, بنيانى آسمانى

اكـنـون كـه گـام نخست در تشكيل خانواده, مورد بررسى قرار گرفت, به سيره عملى امـام در بـاره افـراد خـانـواده مـى پردازيم و به عنوان مقدمه, بخشى از سخنان آسـمـانـى ايـن مـرد الـهى را در باره اهميت خانواده از نظر گذرانده و سپس به برخوردهاى شخصى و جزئى او مى پردازيم, تا از سفره هدايتش توشه اى برگيريم. حقوق بسيار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان بحق ادا كرد. يك شبً مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد, ارزنده تر است.

همسر شهيد محلاتى به نقل از همسر بزرگوار خود مى گويد: ((... امروز حضرت امام در درس فـرمـودنـد كـه طـلـبه هاى متاهل نبايد شبها مطالعه كنند, بلكه شبها را به رسـيـدن بـه امـور مـنزل و رسيدگى به زن و فرزند گذرانده و سحرها را به مطالعه اخـتـصـاص دهـند)).(8) توجه فراوان امام به حقوق زن وفرزند در اين نكته اخلاقى كـامـلاش هويداست. قداست خانواده از ديدگاه ايشان در جاى جاى زندگىً خانوادگى و نصايح ايشان به ديگران بسيار قابل تحسين است. امام در وصيتنامه خود به يادگار خـويـش مـى نـويسد: ((... حقوق بسيار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان بحق ادا كـرد. يك شبً مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد, ارزنده تر است)).(9)و نـيـز در جـاى ديـگر مى فرمايد: ((و به احمد, پسرم, وصيت مى كنم كه با ارحام و اقـربـا خود خصوصاش خواهران و برادر و خواهرزادگان با مهر و محبت و صلح و صفا و ايـثـار و مـراعات رفتار كند و به همه فرزندانم وصيت مى كنم كه با هم يكدل و يـك جـهـت باشند)).(10) امام حتى در اوج عصبانيت هرگز بى احترامى و اسائه ادب نمى كردند.

هميشه در اتاق جاى بهتر را به من تعارف مى كردند. سـخنان و آموزه هاى گفتارى حضرت امام در باره خانواده فراوان است و پرداختن به آنـهـا نـيـاز بـه زمـان بيشترى دارد و از آن رو كه ما به بررسى شيوه هاى عملى و رفـتـارى در زنـدگى ايشان مى پردازيم, از نقل سخنان امام صرف نظر كرده و سيره هاى عملى ايشان در اين مورد را بيان مى كنيم.

هـسته اصلى هر خانواده اى را مرد و زن تشكيل مى دهد و براى دستيابى به گوهرهايى كـه در صـدف وجود حضرت امام بوده است, بايد به مقام همسر و زن در ديدگاه ايشان تـوجـه كـرده و رفـتارهاى اين اسوه الهى را به عنوان الگويى از انسان كامل در احترام به همسرصحيفه اى از صفات امام در خانواده افق پايين تر از معصوم به جهانيان ارائه داد. همسر امام كه سالها در سايه اين آفتاب جهانى مى زيسته و صندوقچه اى از خاطرات و حـوادث تـلخ و شيرين زندگى امام را در سينه دارد; در باره رفتار امام مى گويد:

((حضرت امام به من خيلى احترام مى گذاشتند و خيلى اهميت مى دادند. هيچ حرف بد يا زشـتى به من نمى زدند ... امام حتى در اوج عصبانيت هرگز بى احترامى و اسائه ادب نـمـى كـردنـد. هـميشه در اتاق جاى بهتر را به من تعارف مى كردند)).(11) به واقع احـترام متقابل, اكسيرى است كه زندگى خانوادگى را به طلاى سعادت و كاميابى مبدل مـى سـازد. اگـر ارتـبـاط همسران و رفتار و گفتار آنان با احترام و تكريم باشد, بـهـتـريـن آمـوزشـگـاه ادب در خانه, اين دنياى كوچك, ايجاد خواهد شد و در اين آمـوزشگاه, فرزندان و انسانهاى فردا آموزش خواهند ديد. احترام امام به همسرشان چـنـان مـشهود بود كه همه اهل خانه به گونه اى صحنه هايى از آن را ترسيم كرده و در مـورد رفـتـار كـريمانه و احترامآميز امام بسيار سخن گفته اند; از جمله دختر امـام مـى گـويـد: ((بـرخـورد حضرت امام با همسرشان در عين صميميت و محبت بسيار مـحـتـرمانه بود. در تمام مسايل شخصى و خانوادگى نظر خانم محترم بود و[ ايشان] هـيـچ گـونـه دخـالـتـى در امور داخلى منزل نداشتند)).(12) احترام به سليقه هاى يـكـديـگر يكى از بهترين شيوه هاى ايجاد تفاهم در خانواده ها است. امام در زندگى خـود از ايـن اخـلاق نـيـكـو بسيار استفاده مى كردند. در احاديث و روايات نورانى ائمـه مـعـصـوم(ع) نيز بحث اكرام و احترام به همسر به عنوان يك اصل اساسى جهت اسـتـحـكام روابط خانوادگى مطرح شده است. امام صادق(ع) در اين زمينه مى فرمايد: ((مـن اتـّخـذ امـراة فليِكرًمها فانّما امراة احدكم لِعبة;(13) هر كس زنى بگيرد, بايد او را احترام كند. زن لِعبَت و دلبر است (آن را ضايع نسازيد))).و نـيـز پـيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: ((... اخذتموهنّ على امانات الله ...;(14)

شماها زنان را به عنوان امانات الهى گرفتيد)).

پـيـامـبر مى فرمايد: ((آنقدر جبرئيل سفارش زنان را نمود, تا آنجا كه گمان كردم براى شوهر جايز نيست به زنش اِف بگويد)). احترام زن در اسلام به گونه تاكيدى مطرح شده است.

((زن از نـظر اسلام ميهمان محترمى است كه از جنبه احترام, ميهمان است و از جهت دخـالـت در امـور زنـدگـى, شـريك صاحبخانه (شوهر) و از نظر امور داخلى, مدير و سـرپـرسـت است)).(15) خانم اگر كارى در خانه انجام مى دادند, حتى اگر استكانى را جـابـه جـا مـى كـردند و ما نشسته بوديم, امام با ناراحتى به ما مى گفتند: شما نـشـسـته ايد و خانم كار مى كنند! در مورد مصاديق روايات ذكرشده با تاملى كوتاه در زنـدگـانى امام مى بينيم چگونه اين احاديث شريف مورد توجه قرار گرفته, تطبيق با عترت, زندگى ايشان را نورانى كرده است. همسر امام, آنگاه كه از احترام امام بـه خـود سخن مى گويد, بيان مى كند: ((تا من نمىآمدم سر سفره, خوردن غذا را شروع نمى كردند.

بـه بچه ها هم مى گفتند: صبر كنيد تا خانم بيايد)).(16) در همين زمينه دختر بزرگ ايـشـان مـى گويد: ((اگر بگويم كه در طول شصت سال زندگى, زودتر از خانم, دستشان تـوى سـفـره نـرفت, دروغ نگفته ام. اگر بگويم كوچكترين توقعى از ايشان نداشتند, دروغ نـگفـته ام. حتى مى توانم بگويم در طول شصت سال زندگى هيچ وقت يك ليوان آب هـم از خـانـم نـخـواسـتند)).(17) احترام فراوانى كه امام براى همسر خويش قايل بـودنـد, جز روش و منش زندگى ايشان شده بود, به گونه اى كه حتى در تبعيد, آنجا كه همسرشان همراه ايشان نبود, همواره نسبت به وضع خانواده دغدغه خاطر داشتند. ايـن مـطـلـب را از نـامـه هـاى آن بزرگوار به فرزندانش مى توان دريافت. امام در نـامـه اى به فرزند بزرگوارش, مصطفى, از تركيه (بورسا) چنين مى نويسد: ((... لازم بـه تـذكـر نـيـسـت كـه بايد با مادر و متعلقين با كمال مهربانى و عطوفت رفتار نـمـايـيـد; مـخـصوصاش خدمت كنيد به مادر كه رضاى خداى تعالى در آن است)).(18)

مـيـزان علاقه امام به خانواده و بويژه همسر بزرگوار ايشان, در نامه ها و سخنان و پـنـدهايى كه به فرزندان خويش داشته اند, كاملاش مشخص و مشهود است. علاقه امام بـه همسرشان تا آنجاست كه همسر ايشان مى گويد: ((احترام مرا نگه مى داشتند و حتى حـاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. هميشه مى گفتند: جارو نكن. و اگر مى خواستم لـب حـوض روسـرى بچه را بشويم, مىآمدند و مى گفتند: بلندشو, تو نبايد بشويى. من پـشـت سـر ايشان اتاق را جارو مى كردم ... يك روز وقتى ناهار تمام شد, من نشستم لـب حـوض تا ظرفها را بشويم. ايشان همين كه ديدند من دارم ظرفها را مى شويم, به فـريـده, يـكى از دخترها كه در منزل ما بود, گفتند: فريده! بدو, خانم دارد ظرف مـى شـويـد. حـتـى وقـتـى وارد اتـاق مـى شـدم, به من نمى گفتند كه در را پشت سرم بـبـندم)).(19) با توجه به تعاليم و دستورهاى دين مبين اسلام در روايات و آيات, انـجـام امور خانه و به عبارت ديگر خانه دارى, جز وظايف واجب زن بشمار نمىآيد;حـتـى شيردادن به فرزند نيز بر زنان واجب نيست. انجام كارهاى مربوط به خانه از سـوى زن جـنبه احسان و لطف دارد. اگر متون روايى را بررسى كنيم, مى بينيم خدمت زن در خـانـه مـسـتـحـب است. چنانكه در ((وسايل الشيعه)) بابى به عنوان ((بابِ اسـتـحـبـابً خـًد0مـَة الـمراة زوجها فى البَيت0)), وجود دارد. در اين باب مـى خـوانـيـم: ((زن صـالـحـه از هزار مرد غير امام در دوره هاى گوناگون زندگى همواره به نكات تربيتى ـ به وسيله آموزش عملى ـ اهميت زيادى مى دادند.

بناى اصلى اعتماد بايد از سالهاى اول ازدواج باشد و در طول زندگى هر روز بيش از پيش سطح اعتماد بالا رود.

صالـح بهتر است و هر زنى به مدت هفت روز در خانه به همسرش خدمت كند و خدا هفت در از درهـاى جـهـنم را بر او ببندد و هشت در از درهاى بهشت را بر او بگشايد و او از هـر درى كـه خـواست, وارد شود)).(20) پس گرچه امور خانه وظيفه زن نيست, ولـى بـه قـصـد تـقـرب به خداوند متعال, وى در انجام آنها بايد كوشا بوده و با اخلاص, به امر خانه دارى بپردازد.

در هـمين كتاب شريف آمده است: ((اگر بانويى با ظرف آبى همسرش را سيراب كند, به انـدازه عبادت يك سال كه روزها روزه باشد و شبها در حال عبادت, به او خير عطا مى شود)).

اكـنـون كه دانستيم اسلام در مورد ((زن)) و وظايف او چه ديدگاهى دارد, به سيره عملى حضرت امام برمى گرديم و مصداق بارز برخورد دينى و اسلامى را بررسى مى كنيم. حـضـرت امـام هرگز از همسر خويش توقعى نداشتند و انجام امور منزل را جز وظايف ايـشـان نـمـى دانستند و حتى با انجام برخى از امورً خانه توسط همسر خود ممانعت كرده و به فرزندان خويش متذكر مى شدند كارهارا انجام دهند.

يكى از فرزندان امام مى گويد: ((اگر روزى خانم غذا را تهيه مى كردند, هر چقدر هم كـه بـد مـى شد, كسى حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعريف مى كردند. خانم اگر كـارى در خـانـه انجام مى دادند, حتى اگر استكانى را جابه جا مى كردند و ما نشسته بـوديـم, امـام بـا نـاراحـتـى بـه مـا مـى گـفـتـنـد: شما نشسته ايد و خانم كار مـى كـنند!)).(21) يكى از نتايج مهم و ارزشمند احترام به ديگران, آموزش و تعليم اخلاق نيكو به ديگران و بويژه كودكان است. آنگاه كه مرد در خانه به عنوان همسرى وظـيـفـه شناس همواره همسر خود را مورد احترام قرار داده و در مقابل فرزندان از زحـمـات وى سـپـاسـگـزارى كـنـد و نـيز زن, مقام همسر را در نظر داشته و با او مـحـتـرمانه و مهربانانه برخورد كند, فرزندان آنها نيز, اين سجيه اخلاقى را در زندگى خويش خواهند داشت.

در سـخنان فرزندان امام اثر شگرف احترام و تكريم بسيار واضح و بارز است. فرزند امـام مـى گـويد: ((اگر ما دو ـ سه نفرى با هم نزد امام مى رفتيم و صحبت مى كرديم امـام مـى فـرمـودنـد: چـرا اينجا نشسته ايد و مادرتان در آن حياط تنهاست؟ برويد پـهـلـوى مادرتان صحبت كنيد)).(22) ابراز علاقه و محبت به همسر كه نماد بارز آن در احـتـرام به او ظهور مى كند, فرزندان را نسبت به عظمت مادر آگاه كرده و آنان نـيز برخوردى كريمانه و محترمانه خواهند داشت. فرزند امام در جاى ديگر مى گويد: (((امـام) هـميشه خيلى به خانم احترام مى گذاشتند و خيلى به ايشان اظهار محبت و عـلاقـه مـى كـردند و مقيد بودند اين اظهار محبت و علاقه را جلوى ما فرزندان علنى كـنـنـد)).(23) يـكى ديگر از فرزندان امام مى گويد: ((يك روز من ايستاده بودم و دخـترهايم نشسته بودند ايشان[ امام] با ناراحتى گفتند: بلند شويد, برويد, مادر شـما جلوى شما ايستاده, چرا شما نشسته ايد؟ بلند شويد از جايتان!)).(24) احترام بـه مـادر در مـبـانـى دينى ما بسيار مهم شمرده شده و بر آن تاكيد فراوان شده اسـت; بـه گـونـه اى كـه در قـرآن كـريـم آمده است: ((و وصّينا الانسانَ بوالديه احـسـانـاش حـَمَلَت0ه اِمده كِر0هاش و وضعته كِرهاش و حَم0لِهِ و فصاله ثلاثون شـهـراش ... .(25) و انـسـان را[ نـسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم. مـادرش با تحمل رنج او را باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و دوران باردارى و شيرخوارى او سى ماه است)).

در آيـه شـريـفـه, احسان به پدر و مادر سفارش شده است و براى يادآورى زحمتهاى آنان به سختيهاى ((مادر)) اشاره شده است. خـداونـد مـتـعـال از طـريق تحريك عواطف و بيان رنجهايى كه مادر مى كشد, زمينه مـنـاسبى را براى احترام به مادر فراهم مى سازد. در آيات ديگر نيز به مناسبتهاى گـونـاگـون احـتـرام به والدين مطرح شده است كه به علت اختصار تنها به ذكر نام سـوره هـا و شـمـاره آيات بسنده مى كنيم. در سوره بقره, آيه 83 و سوره نسا, آيـه 36 و نـيز در سوره انعام, آيه 151 و همچنين در اسرا, آيه 23 احسان و تكريم به والدين بيان شده است.

اكـنـون كه به مقام و عظمت مادر و وجوب احسان و احترام به او در تعاليم دينى و قـرآنـى آگـاهـى يـافـتيم, نگاهى گذرا به شيوه تكريم مادر از سوى امام خواهيم داشت.

دخـتـر بـزرگ حضرت امام در اين باره مى گويد: هيچ گاه كارى از من نمى خواستند. من نـاراحـت مـى شـدم و مى گفتم: آقا! از من كارى بخواهيد. مى گفتند كه سن من بالاست.

بـزرگ هـسـتم و مادر چندين فرزند. به همين دليل به من احترام مى گذاشتند)).(26)

آرى فـرزنـد امام آنگاه كه خلعت مقدس مادرى را به تن مى كند, ارزشى ويژه در نزد امـام مـى يابد. او ديگر تنها دختر امام نيست, بلكه ((مادر)) فرزندانى است و از ايـن جهـت احـتـرامـى خـاص خواهد داشت. توجه امام به مقام مادر به حدى است كه عـلـى رغـم زمينه واقعى حس اعتماد در خانواده, با صداقت و امانتدارىً متقابل مرد و زن فراهم مى شود و هرگز نمى توان اعتماد را يكسويه بدست آورد. امـام خمينى: من از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى محرّمات را انجام ندهى, ولى در مورد عرفيات, مساله اى نيست و آزاد هستى. مـسـوئولـيـتهاى بسيار سنگين سياسى ـ علمى كه داشتند, روز زن و مادر را فراموش نـكـرده و حتى به گونه اى تعليمى اهميت آن را براى كودكان ـ با عمل خويش ـ بيان مـى كردند. يكى از نوه هاى امام خاطره زيبا و به يادماندنى از سيره امام را در ايـن بـاره نـقل مى كند: ((روز (مادر) بود و پدربزرگ به ما پولى دادند كه با آن بـراى مـادرانـمـان چـيزى بخريم و به آنها تقديم كنيم)).(27) اين خاطره شيرين بـراى كـودكـى خردسال به زيباترين صورت, ارزش و مقام مادر را زنده نگه مى دارد. امـام در دوره هاى گوناگون زندگى همواره به نكات تربيتى ـ به وسيله آموزش عملى ـ اهـميت زيادى مى دادند. اگرچه نصيحت و اندرز كه تربيت مستقيم است, در برخى از دوره هـاى زندگى ايشان بوده و از طريق نزديكان و دوستان ذكر شده است, ولى نحوه تـربـيـت با توجه به حال و مقام مخاطب بوده است. براى مثال خانم طباطبايى عروس ايـشـان مى گويد: ((اگر من به يكى از بچه هايم مى گفتم كه كارى برايم انجام دهد و او نـمـى داد, آقـا خـيـلى ناراحت مى شدند. اگر كسى در اتاق بود, آرام و اگر كسى نـبود, بلند به بچه ها مى گفتند: چرا به حرف مادرت گوش نمى دهى؟ تو بايد به مادرت احـترام بگذارى)).(28) در اين آموزه گفتارى, چند نكته مهم تربيتى نهفته است: 1ـ تـوجـه بـه تـربـيـت كـودكان در هر مقام و جايگاه كه باشيم و تذكر براى حفظ حـريـمـها و اداى واجبات 2ـ استفاده از پند و اندرز مستقيم, در جايى كه ارزشها مـورد توجه قرار نمى گيرد و حرمتها حفظ نمى شود 3ـ توجه به شخصيت كودك هنگام پند و انـدرز دادن, به گونه اى كه اگر در ميان جمع صورت مى گيرد, آرام و حتى مخفيانه مـطـرح شود و اگر غريبه اى در جمع نيست, براى تعليم عمومى در مقابل كودكان ديگر گفته شود.

حـال كـه سـخن از مادر و مقام ارزشمند و والاى او است, فرازى از وصيتنامه حضرت امـام را كـه در بـاره مـادر اسـت و خـطاب به فرزند بزرگوارشان سيداحمد خمينى نـوشـته اند, بيان مى كنيم تا ((حِسن ختام اين قسمت)) باشد: ((پسرم! آخر وصيت من آن اسـت كه در خدمت به ارحام خصوصاش مادرت كه به ما حقها دارد, كوشش كن و رضاى آنـان را به دست آور)).(29) حس اعتماد, اكسيرى براى بهتر زيستن يكى از موارد ضـرورى جهت ايجاد استحكام خانوادگى و سلامت و سعادت خانواده, وجود حس اعتماد بـويـژه بـيـن همسران است. اگر اين اعتماد در خانواده باشد, بسيارى از اختلافات نـاشـى از سوظنهاى بيجا و غيرتهاى نابجا از بين خواهد رفت. گفتنى است كه بناى اصلى اعتماد بايد از سالهاى اول ازدواج باشد و در طول زندگى هر روز بيش از پيش سـطـح اعـتـماد بالا رود. اعتماد متقابل در زندگى امام به وضوح ديده مى شود و با انـدك مطالعه در باره روش و منش زندگى خانوادگى ايشان مى توان به الگويى ناب و كـامـل دست يافت. البته همان گونه كه در مورد احترام بيان كرديم, امام نه تنها خود, اعتماد به همسر و فرزند دارد, بلكه بذر اعتماد به نفس و اعتماد به ديگران را در قـلـب كـودكـان و وابـستگان خويش مى افشاند. يكى از فرزندان امام مى گويد:

((مـا بچه بوديم. يادم مىآيد كه با توپ بازى مى كرديم (توى اتاق) و توپ را زديم و شـيـشـه را شـكستيم. آقا آمدند خيلى ناراحت كه ما را تاديب كنند كه چرا اين كـار را كـرديد؟ من گفتم: خانم به ما گفتند كه بازى كنيد عيب ندارد. تا من اين را گـفتم, ايشان هيچ نگفتند و سرشان را پايين انداختند و از اتاق بيرون رفتند.

از ايـن جهت اگر مى خواستند ما را تنبيه كنند, نكردند)).(30) با توجه به برخورد امـام مـى بينيم كه اگرچه از شيطنتهاى فرزندان ناراحت شده اند, ولى وقتى مى بينند بـا اجـازه مـادر چـنـين كارى را انجام داده اند, به خاطر اعتماد به مادرشان و ايـجـاد حس اعتماد در فرزندان نسبت به مادر و سخنان او از تنبيه كودكان سر باز مـى زنـنـد. بـا اين عمل در واقع ديوار مستحكم اعتماد و احترام به يكديگر, محيط خانه را از هر گزندى حفظ خواهد كرد.

هـمـچـنين از سوى چند تن از فرزندان و نزديكان امام اين مطلب بيان شده است: در مـرتـبـه آخـر كـه آقـا را گـرفـتند و به تركيه تبعيد كردند, آقا در ساعت آخر ((مـِهـر))شان را توى دست خانم گذاشته و مى گويند: اين امانت پيش شما باشد و به كسى نگوييد. بعدها آقا از تركيه به نجف مىآيند. چند ماه نجف بودند. در اين مدت اخـوى بـه تركيه و نجف مى روند, ولى خانم هيچ از اينكه مِهر آقا پيش من است, با آنچه كه اصلاش در منزل ما مطرح نبود, دختر و پسر بودن بچه ها بود.

هـمـه بـچه ها براى امام, عزيز بودند. ما هيچ وقت احساس نمى كرديم كه حتى ايشان كدام يك از ما را بيشتر دوست داشتند و كدام يك را كمتر.

او را در آغـوش گـرفـتـه و صورت به صورت او گذاشتند و پيشانى او را بوسيده و فـرمودند: دختر خيلى خوب است. دختر خيلى خوب است. دختر خيلى خوب است. و در گوشش دعا خواندند و ...

كـسى صحبت نمى كنند, حتى با اخوى)).(31) اين عمل نشانگر اعتماد امام به همسرشان است. نكته جالب در اين قضيه امانتدارى همسر امام و توجه به سخن ايشان است.

زمـيـنـه واقعى حس اعتماد در خانواده, با صداقت و امانتدارىً متقابل مرد و زن فراهم مى شود و هرگز نمى توان اعتماد را يكسويه بدست آورد.

ثـمره ارزشمند اعتماد به يكديگر در زندگى زناشويى, آزادى و آزادگى است; البته در چارچوب دستورهاى دينى و معارف الهى.

اگـر زن بتواند اعتماد همسرش را به خويش جلب كند, در زندگى خانوادگى و اجتماعى بـا آزادى بيشترى مواجه خواهد شد, در حالى كه عدم اعتماد, پايه و بنيان خانه و خانواده را سست نموده و محدوديتهايى در ارتباطات مشروع زن و مرد ايجاد مى كند.

در ايـن زمـيـنه نقل است كه امام در همان اوايل ازدواج به همسرشان گفته بودند:

((مـن از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى محرّمات را انجام ندهى, ولـى در مـورد عـرفـيـات, مـسـالـه اى نيست و آزاد هستى)).(32) اين سخن منشورى جـاودانـه بـراى زنـدگى پاك و حيات طيبه خانوادگى است, زيرا در سايه سار انجام تـكالـيـف شـرعى و حـفـظ ارزشهاى دينى, بدون شك زندگى فردى و اجتماعى نيز با شـالـوده ديـنـى هـمـراه خواهد بود. اگر در زندگى, خدامحورى و اخلاص و تقوا به عـنـوان اصـول اساسى و محورى در نظر گرفته شوند, بقيه شوئون زندگى زيرمجموعه همين ارزشها قرار خواهد گرفت و سعادت بشر را تضمين خواهد كرد.

يـكـى از ياران امام مى گويد: ((... بنده مِصرّ بودم به اينكه رمز موفقيت ايشان را در ايـن حـيـات دنيوى بيابم. به يك چيز متوجه شدم و آن اين بود كه ايشان در كـارهايشان و افكار و اعمالشان و گفتارشان بيش از يك چيز را هدف قرار نمى دادند و آن ((خـدا)) بـود)).(33) تـربيت فرزند, دين باورى و انسان پرورى اكنون كه با سـيـره عـمـلـى امام در باره همسر و مادر آشنا شديم, به شيوه عملى در تربيت فـرزنـدان مـى پـردازيـم. بـا ورود اولـيـن فـرزند به خانه و خانواده, شكل اصلى خـانـواده, تـغـيـير يافته و برخوردهاى جديد و متفاوتى را مى طلبد. قبل از ورود فـرزنـد, احـترام متقابل همسران و اعتماد و ايجاد فضاى اعتماد بين آن دو و نيز تـوجـه به نيازهاى متقابل تا حدى آسان بوده و مشكلات كمترى در زندگى وجود خواهد داشـت, ولى آنگاه كه خانواده به يك مثلث تبديل شود, به گونه اى كه هر سه ضلع آن بـايـد در مـقـابـل يكديگر انعطاف ويژه اى داشته باشند, مباحث اصلى تربيتى مطرح مـى گـردد, كـه بـراى ايـجاد تفاهم و يكرنگى و يكدلى بايد از الگوهاى كامل بشرى بهره گرفت.

امام خمينى, رادمرد قرن ما, در زمينه چگونگى تربيت فرزندان و برخوردهاى مناسب بـا آنـان, مـعـارف نابى را بر جاى نهاده است, كه ما در سه محور اساسى آنها را يكى از مشكلات بزرگ در خانواده هايى كـه داراى چـند فرزند دختر و پسر هستند تبعيض الف ـ عدم تبعيض بين فرزندان بـررسى مى كنيم:

در برخورد با آنان است.

از آثارسو تبعيض مى توان به: حس عدم اعتماد, حسد, خودكم بينى و امام هنگام تبعيد در نـامـه اى خـطـاب بـه هـمسر خويش مى نويسند: ((اگر اين كاغذ رسيد, جواب را زودتر بـنـويـسيد و ... اگر جواب نوشتيد, تمام بچه ها به خط خودشان يكى دو كلمه برايم بنويسند)).

حـضـرت امام بچه هاى خردسال را خيلى دوست داشتند و مى گفتند: در نجف از حرم كه برمى گشتم, بچه ها را با وجود اينكه كثيف بودند, خيلى دوست مى داشتم.

انـتـقـامجويى اشاره كرد; اگرچه آثار ديگرى نيز وجود دارد. يكى از دختران امام مـى گـويـد: ((آنـچه كه اصلاش در منزل ما مطرح نبود, دختر و پسر بودن بچه ها بود.

هـمـه بـچه ها براى امام, عزيز بودند. ما هيچ وقت احساس نمى كرديم كه حتى ايشان كـدام يك از ما را بيشتر دوست داشتند و كدام يك را كمتر; البته ظاهراش نسبت به اولاد دخـتـر اظـهـار محبت بيشترى مى كردند)).(34) تبعيض بين دختر و پسر از رسوم ناپـسـند جاهلى و جاهليت بود, كه رسول رحمت, حضرت محمد(ص), سخت با آن مبارزه كـرد, ولـى مـتـاسـفانه هنوز رسوباتى از آن در برخى نقاط جهان, از جمله ايران ديـده مـى شـود. پـيـامـبـر گـرامى اسلام در اين باره مى فرمايد: ((نًعمَ الوَلَد الـبـنـات: مـِلـَطـّفـاتٌ, مجهّزاتٌ موِنًساتٌ, مباركاتٌ, مِفَلَيّات;(35) چه فـرزنـدان خـوبى هستند دختران! بالطافت, آماده به خدمت (درخانه), مونس و همدم, بابركت و نظيف)).

بـا تـوجـه بـه اهـمـيت دين مبين اسلام به مقام دختر و احياى شخصيت او و روايات نـورانى كه از معصومان(ع) در باره محبت به فرزند دختر آمده است, مى بينيم حضرت امـام به دختران محبتى بيشتر دارد و در رفتار, بين آنها تبعيضى قايل نيست. اين درس بزرگى از زندگى ايشان است.

يكى از اعضاى دفتر امام مى نويسد: ((در زمستان سال 63 خداوند فرزند دخترى به من عطا كرد.

چند روز پس از تولد, مادرش او را به بيت امام(ره) آورد ... از پله هاى حياط بالا مـىآمـدم كـه تـوجـه حضرت امام به حقير جلب شد. با تبسم و نشاط كم سابقه اجازه ورود دادنـد. قـبـل از آنـكه سخنى بگويم, فرمودند: بچه خودتان است؟ عرض كردم:

بـلـه! بلافاصله دو دستشان را به علامت تحويل كودك جلو آوردند و همزمان پرسيدند:

دختر است يا پسر؟ عرض كردم: دختر است.

او را در آغـوش گـرفـتـه و صـورت بـه صورت او گذاشتند و پيشانى او را بوسيده و فرمودنـد: دخـتر خيلى خوب است. دختر خيلى خوب است. دختر خيلى خوب است. و در گوشش دعا خواندند و ...))(36).

امـام خمينى: من حاضرم كه ثوابى را كه تو از تحمل شيطنت حسين مى برى, با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم.

يـكى از ويژگيهاى معروف حضرت امام كه نمودار حكمت و وارستگى آن حضرت است, اصل سـكـوت و صمت است; سخن گفتن در حداقل و مبتنى بر اداى تكليف. جمله ((دختر خوب است)), آن هم به صورت كلى, گرچه مورد ((خاص)) است, ولى انگار كه خطاب ((مطلق))

اسـت و مـخـاطـب هـمگان, و تاكيد بر خوبى دختر ـ سه بار ـ به منظور مبارزه با رسومات جاهليت كهنه و مدرن! است.

تـوجه به دختران در خانه شيوه صحيح تربيتى برخاسته از دستورهاى حكيمانه شارع است.

يـكـى از فرزندان امام رفتار حضرت امام را اين گونه بيان مى كند: ((رفتارشان با تـك تـك فـرزنـدان به گونه اى بود كه هر كس فكر مى كرد او را بيشتر از بقيه دوست دارنـد)).(37) و نـيـز فـرزنـد ديگر ايشان در مورد نحوه برخورد عاطفى امام با فـرزنـدان مـى گويد: ((همه فرزندانشان را دوست داشتند. هر كدام كه پهلوى ايشان مى رفت; فكر مى كرد كه او را از همه بيشتر دوست دارند.

حتى هر كدام از فرزندان ايشان كه بچه اش را پيش آقا مى برد; فكر مى كرد كه آن بچه را از هـمـه بـيشتر دوست دارند)).(38) اين شيوه و سنت پيامبر اسلام بوده است كه بـا افراد به گونه اى برخورد مى كردند كه تبعيض در آن راه نداشت. يكى از شاگردان حضرت امام, آيت الله حسين مظاهرى, اين ويژگى را اين گونه ترسيم مى كند:.

((از رسـول گـرامى اسلام نقل مى كنند كه حضرتش با اصحاب[ به گونه اى] رفتار مى كرد كـه هـر فـردى فكر مى كرد كه او اعزّ[ عزيزترين] افراد نزد پيامبر اكرم(ص) است.

بـراسـتـى كـه اسـتـاد بـزرگـوار ما[ حضرت امام] در درس چنان بودند)).(39) اگر انـسـانـهـا در خـانـه و خـانواده كه كوچكترين واحد اجتماعى است, به دستورها و تـعـالـيـم دين اسلام عمل كرده و بايدها و نبايدهاى دينى را سرلوحه زندگى خويش قـرار دهـنـد, ايـن خـصلت و ويژگى در جان آنها شكل گرفته و به گونه اى استوار و راسـخ در بـقيه شوئون زندگى آن را به كار خواهند برد. امام نه در خانه, كه در كـلاس و در مـنـاصـب و مـقـامـها ـ كه مرجعيت و رهبرى و ولايت فقيه است ـ همواره فـرزنـدان, شـاگـردان و مـريـدان خود و ملت را با حقوقى عادلانه در نظر گرفته و پرورش مى دهند.

ب ـ تشويق و تنبيه جـايـگـاه تـشويق و تنبيه در مبانى تربيتى و روانشناسى تربيتى براى اهل دانش و بـيـنش شناخته شده است و آثار آن در زندگانى فردى و اجتماعى كاملاش هويداست. با تـوجـه بـه اينكه ما در صدد معرفى الگوى مناسب تربيتى هستيم و نه در مقام بيان نـكـات تـخـصـصى و ويژه تربيتى و نيز به علت اختصار, از آثار تشويق و تنبيه و كـيـفـيـت و انـواع آن و بايدها و نبايدهاى تربيتى, گذر كرده و مصاديق تشويق و تنبيه را در رفتار و گفتار حضرت امام جستجو مى كنيم.تا سلام كردم, گفتند: بچه ات كو؟.

گـفـتـم: نـياورده ام. اذيت مى كند. ايشان به حدى ناراحت شدند كه گفتند: اگر اين دفـعـه بدون فاطمه مى خواهى بيايى, خودت هم نبايد بيايى يكى از شاگردان امام كه به منزل ايشان رفت و آمد داشت, مى رفت, مى نويسد: ((امام غالباش با نوه هاى خود و نـبـيـره ها, با اسباب بازى, بازى مى كردند و آنها را دور خود جمع كرده و با آنها شـريـك بازى مى شدند و از آنها راجع به درس و حساب مى پرسيدند. اگر در ميان آنها كـسـى بـود كـه نمره خوبى آورده بود, امام او را تشويق مى كردند و به او جايزه مـى دادنـد, مـثـلاش يك شيشه عطر)).(40) كارشناسان تربيتى بر اين باورند كه اگر تـشـويق بدون زمينه خاصى صورت گيرد, نتيجه مطلوب نخواهد داشت. در مورد ائمه خانه را دست كم نگيريد. تربيت بچه ها كم نيست. اگر كسى بتواند يك نفر را تربيت كند, خدمت بزرگى به جامعه كرده است.

معصوم(ع) نيز نقل شده است آنها به مقدار معرفت افراد عطا مى كردند.

يـكـى از نوه هاى امام مى گويد: ((وقتى بچه بودم يك بار كه امام مشغول نمازخواندن بـودنـد, من هم رفتم و پشت ايشان ايستادم و همان كارهايى را كه ايشان مى كردند, تـكـرار كـردم. امام چند جلد كتاب كودكان به من دادند)).(41) نكته قابل توجه, انـتـخـاب هـديه اى متناسب با شخص مورد نظر است. كتاب و عطر و جانماز و غيره با بـيـنـش و بـصـيـرت امـام بـه ديـگران هديه مى شد. يكى از نوه هاى امام در باره هـديـه هايى كه امام در عيد به نوه هاى خود دادند, مى گويد: ((امام به ديگر نوه ها عـطر هديه دادند و به من چيز ديگر و فرمودند: چون تو ازدواج نكرده اى, بنابراين احـتـيـاجـى به عطر ندارى)).(42) امام با اين عمل خويش يك حكم شرعى را به نوه خـويش تعليم مى دهند و براى اينكه احساس تبعيض نشود, به گونه اى لطيف و زيبا علت تفاوت هدايا را بيان مى كنند.

ج ـ اظهار محبت مـحـبـت اكسيرى است كه قلبهاى افراد را به هم نزديك كرده و آنها را در ارزشهاى والاى انـسـانى و الهى به تكامل مى رساند. آنچه در اين مقام اهميت فراوان دارد و بـراى مـحكمتركردن پايه هاى خانواده, نقشى محورى دارد, ابراز و اظهار محبت است.

اگـرچـه دوست داشتن و عشق ورزيدن امرى قلبى و درونى است, اما نمود آن در گفتار و رفـتـار انـسانها ظهور مى يابد. حضرت امام محبت خود به خانواده را به صورتهاى گـونـاگـون و بـا شيوه هايى متفاوت ابراز مى كنند و در سخنان, نامه ها و برخوردها شـدت عـلاقـه را ابـراز مى دارند. امام هنگام تبعيد در نامه اى خطاب به همسر خويش مـى نـويـسـنـد: ((اگـر ايـن كـاغذ رسيد, جواب را زودتر بنويسيد و ... اگر جواب نـوشـتـيـد, تـمام بچه ها به خط خودشان يكى دو كلمه برايم بنويسند)).(43) و نيز مـى نويسند: ((جاى هيچ نگرانى نيست; فقط از اينكه از شماها بى اطلاعم, قدرى نگران هستم)).

انسانهاى برجسته و بزرگ حتى اگر مسوئوليتهاى اجتماعى ـ سياسى داشته و فكر آنها مـشـغـول بـاشد, هرگز از وظايف و به گفته برخى از انديشمندان از كوچكهاى بزرگ غـافـل نـمـى شـونـد. در سـيره ائمه(ع) مى بينيم آنها نسبت به خانه و خانواده و كـوچـكترين مسايل مربوط به آن هرگز بى توجهى نكرده و همواره شيعيان را سفارش به انـجـام هـر كـارى در حدود خود مى كردند. امام خمينى نيز به عنوان شيعه شيفته اهل بيت(ع) همواره متوجه همه امور بودند.

خـانـم طـبـاطبايى همسر محترم مرحوم حاج سيد احمدآقا, رابطه محبتآميز امام با فـرزندش را اين گونه بيان مى كند: ((على (پسر پنج ساله ام) علاقه بسيار زيادى به آقا داشت.

امـام هم او را دوست داشتند. هميشه مى گفتند: من خودم بچه داشته ام, اما على چيز ديگرى است)).(44) امام خمينى: سعى كنيد با هم رفيق باشيد. اگر مرد هستى و در بـيـرون از خـانه هزاران مساله دارى, وقتى به خانه مىآيى, ناراحتيهايت را پشت در بگذار و سعى كن با لطف و مهربانى داخل خانه شوى.

هـمـچـنين دختر امام مى گويد: ((حضرت امام بچه هاى خردسال را خيلى دوست داشتند و مـى گـفـتـنـد: در نجف از حرم كه برمى گشتم, بچه ها را با وجود اينكه كثيف بودند, خـيلى دوست مى داشتم. و امام به دختر من كه از شيطنت بچه اش گله مى كرد, مى گفتند:

مـن حـاضـرم كه ثوابى را كه تو از تحمل شيطنت حسين مى برى, با ثواب تمام عبادات خـودم عوض كنم)).(45) محبت و علاقه امام به افراد آنقدر زياد بود كه در خاطرات نـزديـكـان و وابـستگان ايشان به مقدار زياد بيان شده است. از جمله نوه دخترى ايـشان مى گويد: ((اگر ما يك يا دو روز به خانه امام نمى رفتيم, مى گفتند: كجاها بـوديـد شما؟ اصلاش مرا مى شناسيد؟! گاهى دخترم فاطمه را به منزل ايشان نمى بردم.

يك روز وارد خانه امام كه شدم, ديدم دارند توى حياط قدم مى زنند. تا سلام كردم, گـفـتند: بچه ات كو؟ گفتم: نياورده ام. اذيت مى كند. ايشان به حدى ناراحت شدند كه گـفـتـند: اگر اين دفعه بدون فاطمه مى خواهى بيايى, خودت هم نبايد بيايى)).(46)

نـوه امـام خاطره اى شيرين از روزهاى تلخ آخر عمر امام بيان مى كند: ((در آخرين شب حيات امام به ديدار ايشان رفتم, تا شامشان را ببرم. وقتى مقدارى شام خوردند و پـس از آن كـمـى آب طالبى خوردند, گفتم: آقا! شما آب طالبى را كه دوست داشتيد, چـرا نـمـى خـوريـد؟ رو كـردنـد بـه مـن و گـفتند: زهرا! من تو را هم خيلى دوست داشـتـم)).(47) ايـن جـمله و ديگر جمله هاى امام كه بِعد عاطفى ايشان را نمايان مى سازد, براى انسانها بهترين نمونه و الگوى تربيتى است.

بـا پـيروى از سيره عملى امام بهشت كوچكى بر روى زمين بنا خواهد شد. بهشتى كه در آن جـز سـلام و خـيـر و نـيـكـى نيست. ((و يِلَقّونَ فيها تحيّة و سلاماش))

(سوره فرقان, آيه 75).

اكـنـون كـه با رفتار آسمانى اين بزرگ مرد قرنآشنا شديم, به عنوان حسن ختام, چند مـوعـظه و نصيحت انديشمندانه در باره روابط خانوادگى و تربيت فرزندان را ـ كه تـوسـطـ نزديكان امام بازگو شده است ـ مطرح مى نماييم. ان شاالله با عمل كردن به نـصـايـح و انـدرزهـاى ايـشـان كـانون خانوادگى ما هميشه سالم بماند. ابتدا به تـوصـيه ها و سفارشهاى امام در ابتداى عقد به دختران و پسران مى پردازيم كه ضامن سـعادت آنهاست: ((سعى كنيد با هم رفيق باشيد. اگر مرد هستى و در بيرون از خانه هـزاران مـساله دارى, وقتى به خانه مىآيى, ناراحتيهايت را پشت در بگذار و سعى كـن بـا لطف و مهربانى داخل خانه شوى)).(48) امام خطاب به عروس خانمها مى گفتند:

((تـو هم ممكن است در خانه خيلى كار كرده و خسته باشى, ولى نبايد خستگى خود را به شوهرت منتقل كنى. به استقبالش برو و زندگى گرمى براى خودتان درست كنيد)).

حـضـرت امـام در باره شغل بانوان هيچ گونه ممانعتى نكرده و پيوسته مى فرمودند:

((فـعـاليت كنيد ولى حدود شرعى ـ از جمله رضايت همسر ـ را رعايت كنيد)).(49)

امـام غـالباش با نوه هاى خود و نبيره ها, با اسباب بازى, بازى مى كردند و آنها را دور خـود جـمـع كرده و با آنها شريك بازى مى شدند و از آنها راجع به درس و حساب مى پرسيدند.

سـيـره و سـخن امام مرزهاى انديشه ها و تاريخ و جغرافيا را شكسته و بر قلبهاى پـاك انسانهاى دين باور, در هر كجاى هستى كه باشند, مى نشيند و سعادت جاودانه را به ارمغان مىآورد.و آنـگـاه كـه زنـان گله و شكايت از خانه دارى و بچه دارى مى كردند, با اين جمله آمـوزنـده امام روبه رو مى شدند: ((خانه را دست كم نگيريد. تربيت بچه ها كم نيست.

اگـر كـسـى بـتواند يك نفر را تربيت كند, خدمت بزرگى به جامعه كرده است)).(50)و قـتـى از تـربـيـت ديـنى كودكان بحث مى شد, امام با اعتدال ويژه اى كه هميشه در رفـتـار ايـشان مشاهده مى شد و در گفتارشان نيز با صراحت ديده مى شد, مى فرمودند:

((چـهـره شـيرين اسلام را به مذاق بچه تلخ نكنيد)).(51) و نيز در مورد كودكانى كـه به سن تكليف نرسيده اند, مى فرمود: ((بچه ها قبل از سن تكليف بايد رو به نماز بـايستند, تا عادت كنند)).(52) براستى كه سخن از خورشيد, در بند كشيدن حقيقتها اسـت و واژگان ما هرچند مقدس و بزرگ باشند, توان توصيف بزرگ مردانى اين چنين را نـخواهند داشت. سيره و سخن امام مرزهاى انديشه ها و تاريخ و جغرافيا را شكسته و بـر قـلبهاى پاك انسانهاى دين باور, در هر كجاى هستى كه باشند, مى نشيند و سعادت جـاودانـه را بـه ارمـغـان مىآورد. روح پاك او در ملكوت با اجداد مطهر و مقدسش

1ـ سوره اعراف, آيه 46.پاورقى محشور باد!.

2ـ روزنـامـه جـمـهـورى اسلامى, 69/3/17, سخن رهبر انقلاب در ديدار با ميهمانان خارجى شركت كننده در مراسم سالگرد ارتحال امام.

3ـ مولانا, مثنوى معنوى.

4ـ اميررضا ستوده, ((پا به پاى آفتاب)), ج1, ص94.

5ـ همان, ص96.

6ـ همان, ص104.

7ـ همان, ص105.

8ـ حميد بصيرت منش و ديگران, ((صحيفه دل)), ص127.

9ـ تبيان (جايگاه زن در انديشه امام خمينى), ج8, ص143.

10ـ همان, ص144.

11ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص50.

12ـ همان, ص96.

13ـ علامه مجلسى(ره), ((بحارالانوار)), ج103, ص224.

14ـ مرحوم محدث نورى, ((مستدرك الوسائل)), ج2, ص551.

15ـ دكتر سيدجواد مصطفوى, ((بهشت خانواده)), ج1, ص97.

16ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص50.

17ـ همان, ص92.

18ـ صحيفه نور, ج22, ص42.

19ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص50 و 51.

20ـ شيخ حِر عاملى, ((وسائل الشيعه)), ج14, ص123.

21ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص97.

22ـ همان, ص67.

23ـ همان.

24ـ همان, ص91.

25ـ سوره احقاف, آيه 15.

26ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص91.

27ـ همان, ص231.

28ـ همان, ص191.

29ـ صحيفه نور, ج22, ص364.

30ـ روزنامه اطلاعات, 1371/3/13, ص12.

31ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص98.

32ـ همان, ص96.

33ـ ياد يار, ضميمه روزنامه جمهورى اسلامى ايران, 1369/3/13, ص44 ـ 47.

34ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص102.

35ـ وسائل الشيعه, ج15, ص100.

36ـمحمدحسن رحيميان, ((در سايه آفتاب)), ص127 ـ 129, با اندك تصرف و تلخيص.

37ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص102.

38ـ همان, ص91.

39ـ بـه روايـت جـمعى از فضلا, ((سرگذشتهاى ويژه از زندگى حضرت امام خمينى, ج5, ص165.

40ـ مطالب و خاطراتى از شاگردان امام, ((صحيفه دل)), ص60.

41ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص232.

42ـ همان, ص214.

43ـ صحيفه نور, ج22, ص46.

44ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص189.

45ـ همان, ص107.

46ـ همان, ص200 و 201.

47ـ همان.

48ـ همان, ص173.

49ـ همان.

50ـ همان, ص172.

51ـ همان, ص123.

52ـ همان, ص190.

/ 49