شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعضى نيز معتقدند كه جمله دوم و سوم كه مى فرمايد: نه حقيقت را بر خود مشتبه ساخته ام و نه كسى بر من مشتبه ساخته تفسيرى است بر جمله اول كه مى فرمايد: بصيرت و آگاهى من با من است، ولى آنچه در بالا گفته شد مناسب تر به نظر مى رسد.

اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه امام نخست مى فرمايد: من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام، سپس مى فرمايد: و ديگران هم بر من مشتبه نساخته اند، اين در واقع يك ترتيب طبيعى است كه انسان بايد نخست از فريب نفس خويش در امان باشد تا فريب فريبندگان ديگر در جان و دل او اثر نگذارد.

سپس به بيان محور سوم و آخرين سخن در اين زمينه پرداخته و پايان جنگ جمل را به روشنى پيشگويى مى كند و به مخالف
انش سخت هشدار مى دهد، مى فرمايد: به خدا سوگند گردابى براى آنان فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند (و سرانجام همگى در آن غرق خواهند شد) و هرگز از آن بيرون نمى آيند و (آن عده كه از آن بگريزند) هرگز به سوى آن باز نمى گردند (و براى هميشه قدم نهادن در چنين صحنه هايى را فراموش مى كنند)! (و ايم الله لافرطن لهم حوضا انا ماتحه! لا يصدرون عنه، و لا يعودون اليه).

در واقع امام (ع) ميدان نبرد را به حوض يا گردابى تشبيه كرده كه آن را تا حد ممكن پر از آب مى كند آنچنان كه راه خلاصى از آن نداشته باشند و ابتكار عمل كاملا به دست او باشد (جمله انا ماتحه با توجه به اين كه ماتح به معناى كسى است كه آب را از چاه بالا مى كشد اشاره به همين نكته است).

سپس به نتيجه آن اشاره مى كند كه لشكريان جمل چنان در آن گرفتار مى شوند كه راه فرار نخواهند داشت و اگر گروه اندكى از آن فرار كنند چنان درس عبرتى مى گيرند كه بازگشت به چنين صحنه اى را در تمام عمر فراموش كنند.

جمله لافرطن مفهومش اين نيست كه من در اين راه افراط مى كنم، بلكه منظور اين است كه حداكثر تلاش ممكن را انجام خواهم داد تا راه را بر تمام دشمنان ببندم! (دقت كنيد) به همين دليل ع
ايشه كه يكى از سردمداران اصلى جنگ جمل بود هرگز در جنگهاى آينده شركت نكرد و براى تمام عمر، حضور در چنين صحنه هايى را فراموش كرد!

نكته:

لشكر شيطان! از خطبه بالا اين معنى استفاده مى شود كه شيطان در برابر اغواگرى خود تنها نيست، بلكه لشكريانى دارد كه در خطبه فوق به عنوان لشكر سواره و پياده شيطان (خيل و رجل) تعبير شده و همچنين دستياران و هم مسلكانى دارد كه از آن به حزب شيطان تعبير شده بود و همانگونه كه گفتيم اين هر دو تعبير در قرآن مجيد آمده است (توجه داشته باشد كه خيل گاه به معناى اسبها و گاه به معناى اسب سواران است و در اينجا معناى دوم منظور مى باشد).

البته شيطان، حزب و لشكر سواره و پياده اى به آن معنى كه در اجتماعات امروزى و ارتشها معمول است ندارد، ولى مى دانيم او دستيارانى از جنس خود و از جنس آدميان براى اغواى مردم دارد و حتى احزاب كنونى و لشكرهاى سواره و پياده فعلى كه در اختيار سلطه هاى ظالم و ستمگر است همان حزب شيطان و لشكر پياده و سواره او هستند.

گروهى كه چابكتر و كارآمدترند، لشكر سواره شيطانند و آنها كه ضعيفتر و كم اثرترند، لشكر پياده اند، و گاه مى شود كه انسانى خود، از فرماندهان لشكر شيطان مى باشد و چن
دان از آن آگاه نيست و حتى گاه تصور مى كند كه در زمره حزب الله ولى در واقع در سلك حزب الشيطان قرار دارد! رهروان راه حق بايد خود را به خدا بسپارند و تحت ولايت او قرار دهند تا به مضمون (الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور) از تاريكيهاى وساوس شيطانى رهايى يافته و به نور ايمان و تقواى الهى راه يابند و خود را با تمام وجود در ظل عنايات الهى قرار دهند تا به مضمون (الهى لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا)، خداوند امورشان را بر عهده گيرد و هدايتشان را تضمين كند.

شرط وصول به اين مقام همان است كه مولا در خطبه بالا فرموده است، يعنى بايد تا آنجا كه امكان دارد بصيرت و معرفت و شناخت را با خود همراه داشت و از فريب خويشتن پرهيز كرد و از قرار گرفتن در معرض فريب و وسوسه هاى ديگران برحذر بود.

/ 350