خطبه 016-به هنگام بيعت در مدينه
ترجمه:
از سخنانى كه هنگام بيعت در مدينه بيان فرمود: ذمه ام در گرو اين سخنانى است كه مى گويم و من صدق آن را تضمين مى كنم! كسى كه عبرتهاى حاصل از سرگذشت پيشينيان و عذابهاى الهى در مورد آنان، پرده را از مقابل چشم او نسبت به عقوبتهايى كه در انتظارش باشد بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى او را از فرو رفتن در آنگونه بدبختيها حفظ مى كند.آگاه باشيد آزمونهاى شما درست همانند روزى كه خداوند، پيامبرش را مبعوث ساخت بازگشته است! به خدايى كه پيامبر را به حق فرستاده، سوگند كه همه شما به هم مخلوط و غربال مى شويد و همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زير و رو خواهيد شد آنگونه كه افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت و آنان كه در اسلام پيشگام بوده اند و بركنار شده بودند بار ديگر سر كار خواهند آمد و كسانى كه با حيله و تزوير پيشى گرفتند كنار زده خواهند شد! به خدا سوگند هرگز حقيقتى را كتمان نكرده ام و هيچگاه دروغى نگفتم و موقعيت امروز را از قبل به من خبر داده اند! آگاه باشيد! گناهان اسبهاى سركشى هستند كه اهلش را بر آنها سوار مى كنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى كند! آگاه باشيد! تقوا و پرهيزگارى همانند مركبهاى راهوار و رام و سريع السير مى باشند كه اهلش را بر آن سوار مى كنند و زمام آنها را به دستشان مى سپارند و آنها را به بهشت جاويدان مى رسانند حق و باطلى وجود دارد (هميشه) براى هر كدام اهل و طرفدارانى است، اگر باطل حكومت كند جاى تعجب نيست از ديرزمانى چنين بوده است و اگر حق و پيروانش كم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشگر باطل پيروز شوند (بكوشيد و از فرصتها استفاده كنيد چه اين كه) كمتر مى شود چيزى پشت كند و بار ديگر بازگردد! مرحوم سيدرضى به دنبال اين سخن مى گويد: در اين كلام كه از فصيحترين سخنان است لطايفى نهفته كه جز سخن سنجان به آن نمى رسند و بيش از آنچه ما از آن در شگفتى فرو مى رويم شگفتى ها از آن شگفت زده مى شوند.اضافه بر اين، ريزه كاريهايى از فصاحت در آن وجود دارد كه نه زبان، قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى به عمق آن مى رسد و نه آنچه را كه من به آن اشاره مى كنم كسى جز آنان كه در فصاحت پيشگامند، مى توانند درك كنند و ما يعقلها الا العالمون.
خطبه در يك نگاه:
اين خطبه، نخستين خطبه يا از نخستين خطبه هايى است كه بعد از قتل عثمان وبه حكومت رسيدن امام (ع) در مدينه ايراد شد و با توجه به جايگاه آن و زمان صدور خطبه، تفسير محتواى آن آسانتر است.اين خطبه در چهار محور گردش مى كند: نخست هشدارى است كه على (ع) به همه مردم در مورد امتحاناتى كه در پيش دارند مى دهد و آن زمان را به زمان قيام پيامبر اكرم (ص) تشبيه مى كند و انقلاب دوران خلافتش را همانند انقلاب رسول الله (ص) مى شمارد كه مردم را از يك دوران جاهليت به دوران نور و هدايت منتقل ساخت هر چند تحمل اين انقلاب براى بسيارى سخت و سنگين و كوره امتحان داغ و سوزان است.انحرافاتى كه بعد از پيامبر (ص) پيدا شد و به تبعيض در بيت المال و غارت اموال مسلمين و سپردن پستهاى مهم به بازماندگان عصر جاهليت انجاميد، نياز به انقلاب جديدى داشت كه به دست مبارك على (ع) بنيان نهاده شد.على (ع) در همين بخش به مردم يادآورى مى كند كه به گذشته تاريخ اسلام و اقوامى كه از پيش از اسلام مى زيستند بازگردند و از سرنوشت آنها عبرت گيرند.در بخش ديگرى از اين خطبه، خطا و گناه را با تقوا و پرهيزكارى مقايسه مى كند و سرانجام هر يك را نشان مى دهد كه چگونه گناهان قابل كنترل نيستند و مسير تقوا و پرهيزكارى كاملا قابل كنترل است سپس مردم را
از گرفتار شدن در چنگال چيزى كه عاقبتش خطرناك است برحذر مى دارد.در سومين بخش خطبه اشاره كوتاه و پرمعنايى به مساله حق و باطل مى كند و به آنها هشدار مى دهد كه از كمى طرفداران حق و فزونى پيروان باطل وحشت نكنند، راه حق را در پيش گيرند و در انتظار پيروزى و نصرت الهى باشند.آخرين بخش خطبه مشتمل بر يك سلسله اندرزهاست كه هر كدام به عنوان يك اصل مهم و اساسى بايد در زندگى مورد توجه باشد.اندرز به كناره گيرى از راه افراط و تفريط، پافشارى بر قرآن و سنت، شناخت موقعيت خويش در جامعه، لزوم دعوت به اتحاد و اصلاح ذات البين و بالاخره توبه كردن از گناهان و همه بركات را از ناحيه او دانستن.
شرح و تفسير:
بيدار باشيد كه آزمون بزرگ در پيش است! همانگونه كه در بالا اشاره شد و بعضى از مفسران نهج البلاغه همچون ابن ابى الحديد به آن تصريح كرده اند، اين خطبه يكى از مهمترين خطبه هاى امام است كه پس از بيعت به خلافت ايراد فرمود و هشدارهاى مهمى نسبت به مسائل آينده به مردم داد و راه نجات از خطرها و انحرافاتى كه ممكن است در پيش باشد را به آنها دقيقا نشان داد.نخست براى بيان اهميت مطلب مى فرمايد: ذمه ام در گرو اين سخنانى است كه مى گويم و من صدق آن را تضمين مى كنم (ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم).اشاره به اين كه صدق اين گفتار و حقانيت آن را صد در صد تضمين مى كنم و خود را در گرو آن مى دانم و شما با اطمينان خاطر آن را بپذيريد و به آن پايبند باشيد.ذكر اين تعبير براى جلب توجه شنوندگان و اهميت دادن به محتواى اين سخنان و جدى گرفتن اين هشدارهاست.سپس مى افزايد: كسى كه عبرتهاى حاصل از سرگذشت پيشنيان، پرده را از مقابل چشم او نسبت به عقوبتهايى كه در انتظارش مى باشد بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى او را از فرو رفتن در آنگونه بدبختيها و شبهات حفظ مى كند (ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات).اشاره به اين كه بياييد به گذشته تاريخ بازگرديد، سرنوشت اقوامى را كه بر اثر انحراف از حق و آلوده شدن به انواع هوسها و شهوات و گناهان، گرفتار مجازاتهاى دردناك الهى شدند، بنگريد! بياييد و تاريخ بعثت و قيام پيغمبر اسلام و توطئه هاى اقوام جاهلى را در برابر آن حضرت بررسى كنيد و در عواقب شوم آنها سخت بينديشيد تا راه آينده براى شما روشن گردد و با چراغ تقوا و پرهيزكارى، تاريكيهاى شبهات را برطرف سازيد و در پناه اين سنگر مط
مئن از ضربات هولناك شياطين و نفس اماره در امان بمانيد! سپس امام، اين رهبر هوشيار، پرده ها را كنار مى زند و با صراحت مى گويد: آگاه باشيد آزمونهاى شما درست همانند روزى كه خداوند پيامبرش را مبعوث ساخت باز گشته (الا و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه صلى الله عليه و آله و سلم).به هوش باشيد كوره امتحان سخت داغ است و تنها پرهيزكاران مخلص و عبرت آموزان آگاه از اين كوره سالم بيرون مى آيند! امام به روشنى اين حقيقت را بازگو مى كند كه مردم در عصر خليفه سوم، مخصوصا واپسين روزهاى عمر او، با آن حيف و ميلهاى عظيمى كه در بيت المال واقع شد و مناصبى كه به افراد ناصالح تفويض گشت و مفاسدى كه به خاطر اين امور در كل جامعه اسلامى پديد آمد و اختلافات عميقى كه وحدت اسلامى را در هم كوبيد، گويى به عصر جاهليت عرب بازگشته است و روز بيعت آن حضرت همچون روز بعثت پيامبر (ص) است كه بايد انقلابى نوين همچون انقلاب پيامبر برپا كند.انقلابى كه مردم را به اسلام ناب محمدى (ص) باز گرداند.بديهى است در برابر اين انقلاب گروههايى كه منافع نامشروعشان به خطر بيفتد مقاومت خواهند كرد و كوره امتحان داغ مى شود و در چنين شرايطى رهبر آگاه و آينده
نگرى همچون على (ع) بايد مردم را تكان دهد و بيدار كند و از خطراتى كه در پيش دارند آگاه سازد.توجه داشته باشيد كه بعضى از مفسران، بليه را در اينجا به معنى بلاها و مشكلات تفسير كرده اند در حالى كه بليه به معناى آزمايش و امتحان است و تمام تعبيرات امام در ادامه اين خطبه شاهد و گواه آن مى باشد.سپس به تشريح اين امتحان بزرگ الهى پرداخته و با ذكر دو مثال آن را روشن مى سازد.نخست اين كه مى فرمايد: به خدايى كه پيامبر را به حق فرستاده سوگند كه شما همگى به هم مخلوط و غربال خواهيد شد! (تا خالص از ناخالص درآيد و حق از باطل و طرفداران حق از پيروان باطل جدا شوند) (و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله، و لتغربلن غربله).اين طبيعت هر انقلاب الهى است كه به هنگام پيروزى، جامعه را غربال و پاكسازى مى كند.قدرتمندان خيانتكار عقب رانده مى شوند و صالحان مستضعف بر سر كار مى آيند، همانگونه كه پيامبر (ص) بعد از پيروزى انقلابش انجام داد.ابوسفيان و قدرتمندان فاسدى همانند او به كلى منزوى شدند و صهيب و خباب و بلال بر سر كار آمدند.همچنين بعد از بيعت مردم با اميرمومنان على (ع) خودكامگانى كه در عصر عثمان تكيه بر قدرت زده بودند و بيت المال را تار
اج مى كردند به عقب رانده شدند و پاكدامنان مخلص بر سر كار آمدند.در دومين تشبيه مى فرمايد: شما همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زير و رو خواهيد شد آنگونه كه افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت! (و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم، و اعلاكم اسفلكم).در واقع طبيعت هر انقلابى چنين است كه بالانشينان به زير كشيده مى شوند و زيردستان در مقامات بالاى جامعه قرار مى گيرند، ولى در انقلابهاى الهى كه در جوامع فاسد ظاهر مى شود مفسدان از تخت قدرت به زير مى آيند و صالحان مستضعف به اوج قدرت مى رسند.در ادامه اين سخن مى افزايد: آنان كه در اسلام پيشگام بودند و بر كنار شده بودند بار ديگر سر كار خواهند آمد و كسانى كه با حيله و تزوير پيشى گرفتند كنار مى روند! (و ليسبقن سابقون كانوا قصروا، و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا).جمله دوم اشاره به افرادى همچون طلحه و زبير است كه روزى در اسلام در صف اول قرار داشتند ولى بر اثر كوتاهيها عقب رانده شدند و جمله اول اشاره به افرادى همچون ياران امام (ع) است كه در عصر عثمان خانه نشين بودند، ولى در عصر امام (ع) به تدبير امور مسلمين پرداختند.بعضى احتمال داده اند كه اين جم
له ها همگى اشاره به زمانهاى آينده باشد كه بار ديگر اوضاع برمى گردد و بنى اميه بر سر كار مى آيند و سابقين در اسلام را عقب مى زنند و بازماندگان جاهليت را بر سر كار مى آورند.ولى با توجه به اين كه اين خطبه تقريبا بدون فاصله با بيعت امام (ع) ايراد شده، معنى اول مناسبتر است.سپس با سوگند ديگرى اين مطلب را تاكيد كرده، مى فرمايد: به خدا سوگند هرگز حقيقتى را كتمان نكرده ام و هيچگاه دروغى نگفته ام و موقعيت امروز را از قبل به من خبر داده اند! (يعنى پيامبر اكرم (ص) تمام اين امور را پيش بينى فرموده و به من خبر داد و من با آگاهى تمام براى شما بازگو كردم!) (و الله ما كتمت و شمه، و لا كذبت كذبه، و لقد نبئت بهذا المقام و هذا اليوم).اينها همه براى آن است كه مردم بيدار باشند و تسليم توطئه هايى همچون توطئه جنگ جمل و صفين و نهروان نشوند و بدانند روزهاى سخت امتحانى در پيش دارند و كاملا مراقب وضع خويش باشند، هر چند متاسفانه اين هشدارهاى موكد از فرد آگاه و بيدارى همچون على (ع) در دلهاى گروهى موثر نيفتاد و باز هم از بوته امتحان سيه روى بيرون آمدند.ظاهرا منظور امام (ع) از بيان اين جمله همان خبرهاى غيبى است كه رسول خدا (ص) به او درب
اره حوادث آينده داد و همانگونه كه در بحث علم غيب پيامبر (ص) و امام (ع) گفته ايم رهبران و پيشوايان معصومى كه به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمى توانند خالى از علم غيب و آگاهى بر اسرار گذشته و آينده بوده باشند، چرا كه حوادث امروز با گذشته و آينده در ارتباط و پيوند نزديكى است و همانها بودند كه گاه لازم مى ديدند گوشه اى از حقايق مربوط به آينده را براى مردم فاش كنند تا هوشيارانه تر با مسائل برخورد كنند و در دام شياطين و كام حوادث دردناك فرو نيفتند و اين همان كارى است كه على (ع) بارها- طبق گواهى نهج البلاغه- انجام داده و امت اسلامى را از خطراتى كه در پيش داشته اند آگاه ساخت.بديهى است دراينگونه موارد گروهى پند مى گيرند و گروهى ملال.گناهان همچون اسبهاى سركشند! در ادامه بحث گذشته كه پيرامون وضع بحرانى بعد از بيعت امام كه به منزله انقلاب جديدى در عالم اسلام بود سخن مى گفت و هشدار مى داد، در اين فراز به نكته بسيار مهمى ضمن بيان يك تشبيه زيبا اشاره مى كند كه اگر مردم آن را به كار بندند مى توانند از آلودگيها و انحرافات مصون بمانند و در بيراهه ها سرگردان نشوند و به سرمنزل مقصود برسند و آن اين كه گناه را د
ر آغاز امر بايد كنترل كرد و از حوزه آن دور شد، چرا كه وقتى انسان در آن گرفتار شود گناهان و خطاهاى ديگر، زنجيروار او را به سوى خود مى كشند و زمام اختيار را از كف او بيرون مى برند و در دره هاى هولناك بدبختى فرو مى افكنند.مى فرمايد: آگاه باشيد! گناهان و خطاها اسبهاى سركشى هستند كه اهلش را بر آنها سوار مى كنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى كنند! (الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار).چه تشبيه زيبايى، سوار شدن بر اسبهاى چموش ذاتا خطرناك است و اگر فاقد لجام و افسار باشد بسيار خطرناكتر و هر گاه اين كار در سرزمينى داراى پرتگاههاى هولناكى باشد، باز هم خطر بيشتر است.گناه در واقع چنين است، ارتكاب يك گناه انسان را بى اختيار به گناه ديگر و آن نيز به گناه ديگر مى كشاند، فى المثل كسى مرتكب خيانتى مى شود و آن را كتمان مى كند، مورد بازخواست قرار مى گيرد، دروغهاى متعددى براى پوشاندن خيانت خود مى گويد و سوگندهاى غلاظ و شداد دروغين، مى خورد و يا افراد ديگرى را متهم مى سازد و هنگامى كه مى بيند رسوا مى شود، ممكن است دست به خون كسانى كه اطلاعاتى از آن دا
رند، آلوده كند تا اسرار او فاش نشود و همچنين گناهان ديگر يكى پس از ديگرى به سراغ او مى آيد چرا كه همچون مركب چموش لجام گسيخته است.سپس مى افزايد: آگاه باشيد! تقوا و پرهيزكارى و اعمال صالح مانند مركب راهوار و رام و سريع السير مى باشد كه اهلش را بر آن سوار مى كنند و زمام آن را به دستشان مى سپارند (و در جاده اصلى با اطمينان خاطر و آرامش و سلامت به پيش مى روند) و آنها را به سرمنزل مقصود و سعادت بهشت جاويدان، مى رساند (الا و ان التقوى مطايا ذلل، حمل عليها اهلها، و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنه).آرى اعمال صالح زنجيروار يكديگر را تعقيب مى كنند.يك كار نيك، سبب كار نيك ديگر و آن هم به نوبه خود سبب اعمال صالح ديگر مى شود، مثلا، هنگامى كه كسى فرزند خود را خوب تربيت كند او هم منشا خيرات و بركات مى شود و در دوستان و اطرافيان خود اثر مى گذارد آنها هم وسيله انجام كارهاى خير ديگرى مى شوند و به همين ترتيب جامعه رو به صلاح و سعادت پيش مى رود.قابل توجه اين كه امام (ع) در مورد گناهان خيل شمس، اسبهاى سركش را به كار برده است و در مورد تقوا مطايا ذلل، مركبهاى رام را ذكر فرموده و اين نكته دقيقى دارد، چرا كه خيل در اصل از ماده خيا
ل است و به افراد مغرور و متكبر كه گرفتار خيالاتند مختال گفته مى شود و اسب را از آن جهت خيل گفته اند كه غالبا سبب غرور و مباهات سواركارش مى شود.به عكس، مطايا جمع مطيه از ماده مطو (بر وزن عطف) به معنى جديت و نجات در سير است، بنابراين مطيه مركب راهوار و سريع السيرى است كه در مسير مستقيم به طرف مقصد پيش مى رود، سركشى نمى كند و انسان را به بيراهه نمى كشاند و از اينجا اوج فصاحت امام (ع) در گفته هايش روشن مى شود كه حتى كلمات و تعبيرات كوچك را نيز حساب شده برمى گزيند.سپس امام (ع) هشدار ديگرى در مورد آزمايشهاى الهى كه در حكومت او و در تمام طول زندگى در پيش دارند مى دهد، و بحث گذشته را پيرامون امتحان و مركبهاى تقوا و گناه، به وسيله آن تكميل مى كند، مى فرمايد: هميشه حق و باطلى وجود دارد و براى هر كدام اهل و طرفدارانى است (حق و باطل، و لكل اهل).آرى صحنه زندگى بشر از روز نخستين آفرينش ميدان جولان اين دو گروه بوده است و داستان مبارزه آنها با يكديگر چنان طولانى است كه تمام طول تاريخ را فرا مى گيرد و سخن در اين رابطه بسيار است، ولى امام (ع) از اين ميان همه آنها انگشت روى يك نكته گذارده، مى افزايد: اگر باطل حكومت كند جاى ت
عجب نيست، از ديرزمانى چنين بوده است! (فلئن امر الباطل لقديما فعل).و اگر حق و پيروانش كم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشكر باطل پيروز شوند! (و لئن قل الحق فلربما و لعل).داستان حق و باطل و مبارزه اين دو با يكديگر در طول تاريخ انسانى و ابزار اين مبارزه و نتايج آن، داستان بسيار دامنه دارى است كه در شرح خطبه هاى ديگر كه تناسب بيشترى با اين موضوع دارد به خواست خدا خواهد آمد.آنچه در اينجا لازم است بر آن تكيه شود و نظر مولا اميرمومنان على (ع) در اين عبارت نيز متوجه آن است، اين است كه نه كثرت طرفداران باطل بايد انسان را به وحشت بيندازد و نه كمى طرفداران حق او را مايوس كند، چرا كه غالبا در طول تاريخ حاميان باطل فزونى داشته اند و بسيار شده كه گروه اندك طرفداران حق بر انبوه حاميان باطل پيروز شده اند، همانگونه كه قرآن از زبان پيروان طالوت، فرمانده لشكر بنى اسرائيل، مى گويد: كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله، چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروههاى عظيمى پيروز شدند! همين معنى در قالب ديگرى در آيه ديگر به روشنى بيان شده است، مى فرمايد: قل لا يستوى الخبيث و الطيب و لو اعجبك كثره الخبيث،
بگو (هيچگاه) ناپاك و پاك مساوى نيستند، هر چند فزونى ناپاكها تو را به شگفتى اندازد! همين معنى در خطبه هاى ديگر نهج البلاغه با صراحت تمام نيز آمده است، چنان كه در خطبه 201 مى خوانيم: ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقله اهله، اى مردم در طريق هدايت (و حق و حقيقت) از كمى نفرات هرگز وحشت نكنيد! ولى بايد توجه داشت كه اين فزونى نفرات نه دليل حقانيت است و نه پيروزى و نجات، بلكه در منطق قرآن و احاديث اسلامى و منطق صاحبنظران، مدار بر كيفيت است نه كميت و به همين دليل حكومتهاى باطل كه از ميان مى روند همه آثارشان محو مى شود و جز نام ننگينى از آنها باقى نمى ماند، ولى بركات و آثارى كه از حكومتهاى حق و انبيا و اولياء الله باقى مانده تا پايان جهان برقرار است.در هر حال صحنه مبارزه حق و باطل و فزونى لشكر باطل در واقع يك آزمون الهى است كه افراد حق طلب و حق جو در اين ميان شناخته شوند.آنها كه همرنگ جماعتهاى باطل نمى شوند و نان را به نرخ روز نمى خورند و روح تقوا و پرهيزكارى آنها را به سوى حق مى برد- هر چند حق در اقليت باشد- و اين داستان مفصلى دارد كه باز هم به آن خواهيم رسيد.دومين نكته اى كه امام (ع) در اينجا بر آن تاكيد م
ى فرمايد آن است كه در جمله كوتاه آخر اين فراز آمده، مى گويد: (فرصتها را از دست ندهيد چه اين كه) كمتر مى شود چيزى پشت كند و بار ديگر باز گردد! (و لقلما ادبر شى ء فاقبل).البته اعتقاد همه مسلمانان اعم از شيعيان و غير آنها بر اين است كه سرانجام با ظهور مهدى (عج) لشكر حق پيروز مى گردد و باطل براى هميشه منزوى مى شود و حكومت عدل الهى سراسر جهان را فرا خواهد گرفت.مطابق بعضى از روايات در ذيل همين خطبه جمله اى از امام صادق (ع) از اميرمومنان على (ع) نقل شده است كه فرمود: و بنا فتح لابكم و منا نحتم لابكم برنامه حكومت حق با ما آغاز شد (اشاره به عصر پيامبر است) و با ما پايان مى گيرد نه با شما (اشاره به ظهور حضرت مهدى (عج) است)! ابن ابى الحديد پس از ذكر اين جمله با صراحت مى گويد: غالب محدثان معتقدند كه حضرت مهدى (عج) كه در اين حديث به او اشاره شده در آخرالزمان ظهور مى كند و از فرزندان فاطمه مى باشد و ياران ما (معتزله) آن را انكار نمى كنند.به هر حال جمله بالا اشاره به اين است كه فرصتها را از دست ندهيد و اكنون كه همه چيز براى اجراى عدالت و حكومت حق در جامعه اسلامى فراهم شده در دام وسوسه هاى شياطين جن و انس گرفتار نشويد! و
از توطئه هاى خودكامگانى كه منافع نامشروعشان به خطر افتاده برحذر باشيد! چرا كه اگر اين فرصتها از دست برود بازگشتش به آسانى ممكن نيست! و تاريخ زندگى امام (ع) هم نشان مى دهد كه چنين شد كه مردم عصر او از اين هشدار پند كافى نگرفتند، فرصتها را از دست دادند، آن روز كه لشكر شام در آستانه شكست كامل قرار داشت فريب نيرنگ عمروعاص را خوردند كه سرانجام به حكومت بنى اميه و بنى مروان، حكومت سياه و تاريكى كه در تاريخ كم نظير بود، منتهى شد و حجاج ها دمار از روزگار آنها برآوردند.در اينجا به توضيحى از سيدرضى برخورد مى كنيم كه اعجاب و شگفتى فوق العاده خود را از تعبيرات بسيار زيبا و پرمحتواى اين خطبه آشكار مى كند و مى گويد: در اين سخن كه نزديكترين سخن به حقيقت فصاحت است، لطايفى نهفته كه هيچ كس از سخن سنجان به پايه آن نمى رسد و بيش از آنچه كه ما از آن به شگفت فرو مى رويم، شگفتى از آن به تعجب مى آيد، به علاوه در آن ريزه كاريهايى از فصاحت است كه نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى مى تواند به عمق آن برسد و نه آنچه من مى گويم را جز آنان كه در فصاحت پيشگام و ريشه دارند، مى توانند درك كنند! (آرى) و ما يعقلها الا العالمون، جز دان
شمندان آن را درك نمى كنند!
نكته ها:
1- تاريخ تكرار مى شود! معروف است كه حوادث تاريخ مجموعه هاى مكررى هستند كه در اشكال مختلف ظاهر مى شوند و به همين دليل كسانى كه در گذشته تاريخ به دقت مى انديشند مى توانند با آگاهى بيشتر با حوادث حال و آينده برخورد كنند و درست به همين دليل قرآن مجيد پر است از شرح سرگذشت اقوام و پيامبران پيشين كه آينه تمام نمايى است براى امروز و فردا.امام (ع) نيز در اين بخش از خطبه، به اين نكته بسيار مهم توجه داده و ميفرمايد: اگر مى خواهيد با نيروى تقوا از فرو رفتن در ظلمات شبهات رهايى يابيد، به گذشته تاريخ برگرديد و عبرت بگيريد! و سپس تصريح مى كند كه حوادث امروز شما (روز بيعت با امام (ع)) درست همانند حوادث روز بعثت پيامبر اكرم (ص) است! همان گروه بنديهاى مخالفان حق، همان انحرافات و سرگردانيها و همان كارشكنى هاى رنگارنگ.بهوش باشيد و محكم پشت سر امام خود بايستيد تا در بيراهه ها سرگردان نشويد! و اگر بنشينيم و با دقت حوادث عصر خلافت على (ع) را با عصر بعثت مقايسه كنيم، همانندى زيادى در ميان اين دو مى يابيم و اين نبود مگر اين كه گروه منافقان و بازماندگان دوره جاهليت از طرق مختلف تلاش كردند كهتعليمات پيامبر اسلام (ص) را تدريجا محو كنند، مخصوصا سعى نمودند در مراكز قدرت نفوذ كنند و آنجا را تحت تاثير خود قرار دهند و فرهنگى مغاير با فرهنگ اسلام و شبيه فرهنگ جاهلى به وجود آورند، چنانكه نشانه هاى بارز آن بعدها در دوران حكومت بنى اميه كاملا آشكار شد.درست است كه ظواهرى از اسلام در عصر خليفه سوم محفوظ بود، ولى حتى آن ظواهر نيز تدريجا خالى از محتوا مى گشت، همانگونه كه در دوران بنى اميه، نماز و روزه و حج برپا بود اما چه نماز و روزه و حجى! 2- بيان حقيقت يا رعايت مصلحت؟ بسيارند كسانى كه تصور مى كنند مصلحت آن است كه حقايق از توده مردم نهفته شود، مبادا واكنشهاى نامناسبى نشان دهند، در حالى كه مصلحت رهبران و مصلحت عموم مردم- جز در موارد استثنايى و خاص- آن است كه حقايق براى مردم باز شود و مردم آگاهانه وارد ميدان عمل شوند.سانسور كردن اخبار و مردم را بى خبر گذاشتن، هميشه روش رهبران خودكامه و ديكتاتور بوده كه جز به منافع خويش نمى انديشند و صفا و صميميتى در كارشان نيست، به عكس رهبران الهى و پيشوايان مردمى كه تمام هدفشان رهايى بخشيدن مردم از تنگناهاى مادى و معنوى است، سعى دارند با كمال خلوص واقعيتها را با آنها در مي
ان بگذارند، چرا كه اين معنى، همكارى و حمايت آنها را جلب مى كند، به آنان شخصيت مى دهد و پيوندشان را با رهبران محكمتر مى سازد.جالب اين كه امام در اين خطبه و بسيارى از ديگر خطبه هاى نهج البلاغه، نه تنها واقعيتهاى موجود را نسبت به آنها كتمان نمى كند، بلكه حوادث آينده را كه از مخبر صادق- پيغمبر اكرم (ص)- شنيده بود براى آنها بازگو مى كند و با صراحت مى گويد: حتى يك كلمه را از امورى كه آگاهى بر آن براى شما لازم است كتمان نكردم و از شما مى خواهم كه هوشيارانه با خطراتى كه در پيش داريد برخورد كنيد و در دام شياطين گرفتار نشويد!