خطبه 002-پس از بازگشت از صفين
ترجمه:
اين خطبه را امام (ع) به هنگام بازگشت از صفين ايراد فرمود و در آن، وضع حال مردم پيش از بعثت و اوصاف اهل بيت پيامبر اسلام (ص) و سپس اوصاف گروه ديگرى بيان شده است: حمد و ستايش مى كنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا كه آن كس را كه او هدايت فرمايد هيچگاه گمراه نمى شود و آن كس را كه او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد، زيرا ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر است و براى ذخيره كردن، از هر گنجى برتر و گواهى مى دهم كه جز خداوند معبودى نيست، يگانه و بى شريك است، همان گواهيى كه خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن در عمق عقيده خود جاى داده ام، شهادتى كه تا خدا ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناكى كه در پيش داريم ذخيره كرده ايم زيرا اين (شهادت به توحيد) پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن و سرآغاز همه نيكيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است.خطبه در يك نگاه:
اين خطبه در واقع داراى پنج فراز است (كه در ضمن چهار بخش مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد): فراز اول درباره حمد و ثناى الهى و پناه بردن بهفضل و كرم و رحمت او و فراز دوم درباره شهادت به توحيد پروردگار و آثار پربار ايمان به توحيد و فراز سوم شهادت و گواهى به نبوت، به اضافه بخش مهمى از فضايل پيغمبر اكرم (ص) و اوضاع و احوال عصر جاهليت، و گرفتاريهاى عظيم جامعه اسلامى در آن زمان و اشاره به زحماتى كه پيامبر اسلام براى دگرگون ساختن اين وضع تحمل فرموده و بالاخره در فراز چهارم اشارات پرمعنايى درباره موقعيت اهل بيت و عظمت مقام آنها و لزوم پناه بردن مردم در مشكلات دينى به آنان آمده است.در فراز پنجم همين معنى را به شكل ديگرى ادامه مى دهد و مردم را از مقايسه كردن آل محمد با ديگران برحذر مى دارد و با بيان اين كه هيچ يك از افراد اين امت همتاى آنان نيستند امتيازات آنان را بر مى شمرد و از بازگشت حق به اهلش اظهار رضايت و خشنودى مى كند.شرايط و زمان صدور اين خطبه: همانگونه كه در آغاز خطبه خوانديم مرحوم سيدرضى تصريح مى كند كه اين خطبه بعد از بازگشت امام (ع) از صفين ايراد شده است.حال و هواى خطبه نيز تناسب با اين معنى دارد زيرا شرح احوال مردم در عصر جاهليت، بازگوكننده اين حقيقت است كه از تكرار جاهليت دوم برحذر باشند و اجازه ندهند بازماندگان عصر جاهليت كه عمدتا لش
كر شام را در ميان صفين تشكيل مى دادند، در رسيدن به نيات سوء خود موفق شوند.و نيز تاكيد مى كند كه دست به دامان اهل بيت پيامبر بزنند تا از خطراتى كه اسلام را در آن زمان تهديد مى كرد رهايى يابند، چرا كه خود پيامبر بارها فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم كه اگر به آنها تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: قرآن و اهل بيت.از اينجا روشن مى شود كه آنچه ابن ابى الحديد در يك داورى عجولانه درباره زمان صدور خطبه گفته است، صحيح به نظر نمى رسد.او مى گويد حال و هواى آخر خطبه متناسب با زمان بازگشت از صفين نيست چرا كه آن زمان بر اثر حادثه حكميت و نيرنگ عمرو بن عاص و تقويت معاويه و مشكلات ديگرى كه در لشكر آن حضرت ظاهر گشت مناسب چنين سخنى نبود، بلكه تناسبى با آغاز خلافت آن حضرت دارد و اگر سيدرضى زمان صدور آن را بعد از بازگشت از صفين دانسته، اشتباهى از او نيست، او آنچه را در كلمات پيشينيان يافته، بازگو كرده است و چه بسا اشتباه از سابقين باشد.به گفته بعضى از دانشمندان اين سخن را درباره كسى بايد گفت كه كوه علم و درياى وقار و اسطوره مقاومت و جهاد نباشد.شخصى با سعه صدر على (ع) هرگز در برابر چنين حادثه اى خود
ش را نمى بازد و روح بلند و فكر گسترده او اجازه نمى دهد كه پريشان حال و مضطرب و مشوش گردد، بلكه به عكس، همانگونه كه گفتيم اين خطبه به مردم هشدار مى دهد كه تسليم تبليغات مسموم و تلاشهاى شيطانى حاكمان شام نشوند و از بازگشت به عصر جاهليت بپرهيزند و آنگونه كه حق به اهلش بازگشته، دست از آن برندارند و محكم، تا آخر بايستند.اين كه ابن ابى الحديد معتقد است پيروزى در اين ميدان از آن معاويه بود و با جمله: الان اذ رجع الحق الى اهله، اكنون حق به اهلش بازگشته تناسبى ندارد صحيح به نظر نمى رسد، زيرا: اولا: معاويه هرگز در اين ميدان پيروز نشد، تنها از يك شكست قطعى بر اثر نيرنگ عمرو بن عاص نجات يافت و على (ع) همچنان حق را در اهلش (خودش و اهل بيت) مى بيند و به مردم هشدار مى دهد، مراقب باشند كه حق از اهلش گرفته نشود.ثانيا: داستان حكميت و داورى زشت و ظالمانه عمرو بن عاص- بر خلاف آنچه بسيارى فكر مى كنند- به هنگام حضور امام در صفين واقع نشد بلكه چند ماه بعد از آن صورت گرفت و جالب اين كه خود ابن ابى الحديد در جاى ديگر به اين معنى تصريح كرده است.بنابراين اگر ابن ابى الحديد مى خواهد جمله اخير خطبه را دليل بر اين بگيرد كه اين خطبه بع
د از جنگ صفين نبوده، دليل نادرست و شاهد باطلى است.