نكته ها:
1- محمد بن حنفيه كيست؟ او يكى از فرزندان رشيد اميرمومنان على (ع) است و حنفيه لقب مادر اوست و اسمش خوله دختر يكى از مردان باشخصيت طايفه بنى حنيفه است كه در يكى از جنگهاى اسلامى اسير شد و مى خواستند او را بفروشند، على (ع) او را آزاد كرد و به همسرى خود درآورد.او شجاعت را از على (ع) به ارث برده بود و مى گويند گاهى زره هاى محكم را با دست پاره مى كرد و به همين دليل امام (ع) در جنگ جمل پرچم را به دست او سپرد و در جنگ صفين جناح چپ سپاه على (ع) به دست او و محمد بنابى بكر و هاشم مرقال بود.او نسبت به امام حسن و امام حسين- عليهماالسلام- بسيار متواضع بود و فرزندان على (ع) از حضرت فاطمه را بسيار احترام مى گذارد.روزى به او گفتند على تو را به ميدانهاى خطرناك مى فرستد ولى از فرستادن حسن و حسين خوددارى مى كند، در حالى كه آنها هم برادر تواند! او در جواب مى گويد: حسن و حسين همچون چشمان او هستند و من همچون بازوان او و انسان به وسيله بازوهايش از چشمش دفاع مى كند.بعضى محمد بن حنيفيه را متهم مى كنند كه او بعد از امام حسين (ع) دعوى امامت داشت و يا حتى دعوى مهدويت! ولى مرحوم شيخ مفيد در اين زمينه سخن روشنى دارد، مى گويد: محمد حنفيه هرگز ادعاى امامت نكرد و كسى را به سوى خود فرا نخواند (بلكه ديگران چنين نسبتهايى به او داده اند و مدعى امامت و يا مهدويت او بوده اند و طايفه (كيسانيه) جزء چنين مدعيانى محسوب مى شوند.محمد حنفيه در سال 81 هجرى در سن شصت و پنج سالگى دار فانى را وداع گفت.درباره محل دفن او اختلاف است، بعضى مى گويند در طائف بدرود حيات گفت و در همانجا دفن شد و بعضى مى گويند در بقيع به خاك سپرده شد و گاه محل وفات او را كوه رضوى در نزديكى مدينه دانسته اند.يكى از نشانه هاى جلال
ت مقام او اين است كه امام حسين (ع) هنگامى كه مى خواست از مدينه به سوى مكه حركت كند او را وصى و نماينده خود در مدينه قرار داد تا اخبار آنجا را به او برساند و وصيتنامه معروف خود را كه در مقاتل آمده، به او سپرد.2- مهمترين شرط پيروزى بر دشمن از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه اساس پيروزى در كارها صبر و استقامت و پايمردى است.قرآن سربازان پيروز كه حتى با نابرابرى فاحش نسبت به دشمن، مشمول نصرت الهى مى شوند را با همين صفت توصيف كرده، مى فرمايد: ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا الفا من الذين كفروا بانهم قوم لا يفقهون، هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند با دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند.در كلمات قصار نهج البلاغه مى خوانيم: و عليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد و لا خير فى جسد لا راس معه و لا فى ايمان لا صبر معه، و بر شما باد كه صبر و استقامت كنيد! زيرا صبر و استقامت نسبت به ايمان، همچون سر است نسبت به بدن، تنى كه سر با او نباشد فايده اى ندارد و
همچنين است ايمانى كه صبر و استقامت با آن نباشد! در خطبه بالا نيز كرارا روى همين معنى تكيه شده است، گاه مى فرمايد: اگر كوهها تكان بخورند تو استقامت كن و از جاى تكان مخور! و گاه مى فرمايد: قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن! و بقيه جمله ها نيز در واقع شاخ و برگى براى اين معناست، زيرا دندانها را به هم فشردن، جمجمه خويش را به خدا عاريت دادن، نصرت و پيروزى را از جانب خدا دانستن، همه اينها به انسان استقامت بيشتر مى بخشد و پايدارى فزونتر مى دهد و آنچه سبب شد كه مسلمانان در جنگهاى نابرابر با دشمنان در صحنه هاى مختلف پيروز شوند همين اصل بود، اصلى كه بايد در نسل كنونى نيز زنده بماند تا شاهد پيروزيهاى بيشتر بر دشمنان اسلام گردند.