شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نكته ها:

1- جاهل كسى است كه قدر خود را نشناسد! بسيارى از مشكلات اجتماعى از بلندپروازيها و به اصطلاح دراز كردن پا از گليم خود و تمناى مقامى است كه انسان براى آن ساخته نشده و يا شايستگى آن را ندارد، و اينها همه از آنجا سرچشمه مى گيرد كه شخص در ارزيابى قدر و منزلت خويش گرفتار اشتباه شود و اين اشتباه و خطا به خاطر حب ذات و بزرگ كردن نقاط قوت كوچك و كوچك كردن نقاط ضعف بزرگ، غالبا حاصل مى شود.

گم كردن قدر و منزلت خويش و بلندپروازى بى دليل و توقعات بى جاى ناشى از اينها، هميشه بلاى بز
رگى براى جوامع بشرى بوده و خواهد بود، نه تنها براى جامعه زيانبخش است كه خود شخص را نيز به زحمت و بدبختى و ناكامى مى افكند و چه بسا انسانى كه مى توانست در يك پست و مقام به خوبى انجام وظيفه كند و مايه خير و سعادت خود و جامعه گردد، به خاطر نشناختن قدر خويش و تمناى آنچه آمادگى آن را ندارد، نيرو و استعداد خود را بر باد مى دهد و خود و ديگران را به زحمت و ضرر و زيان مى افكند.

اى كاش همگان از كوچك و بزرگ و عالم و جاهل در اين امر مهم و حياتى درست مى انديشيدند و حجابهايى را كه مانع از شناختن قدر خويش است كنار مى زدند و سعادت خود و ديگران را از اين راه فراهم مى ساختند.

به همين دليل در نهج البلاغه، كرارا روى اين مساله تاكيد شده است.

از جمله در خطبه 103 مى خوانيم: العالم من عرف قدره و كفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره، عالم واقعى كسى است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و در نادانى انسان همين بس، كه قدر خود را نشناسد! در نامه 31 نهج البلاغه مى خوانيم كه ضمن اندرزهاى بسيار پربار و حكيمانه اى كه به فرزند دلبندش امام مجتبى (ع) مى دهد، مى فرمايد: و من اقتصر على قدره كان ابقى له، كسى كه به اندازه قدر و منزلت خويش قانع باشد، براى (
منافع) او پايدارتر است! در كلمه 149 از كلمات قصار آن حضرت مى خوانيم: هلك امرء لم يعرف قدره، آن كس كه قدر و منزلش خويش را نشناسد هلاك مى گردد! در حديثى مى خوانيم كه شخصى به امام موسى بن جعفر (ع) عرض كرد: ما از بازار رد شديم و ديديم يك نفر صدا مى زند من از شيعيان خالص محمد و آل محمد (ص) هستم! اين در حالى بود كه لباسهايى را به مزايده گذارده بود و طلب قيمت بيشتر مى كرد، امام موسى بن جعفر (ع) فرمود: ما جهل و لا ضاع امرء عرف قدر نفسه، كسى كه قدر خود را بشناسد نادان نيست و ضايع نمى شود! سپس افزود: مى دانيد اين شخص به چه كسى مى ماند؟ به كسى كه بگويد من مانند سلمان و ابوذر و عمار ياسر هستم و در عين حال در معامله كم مى گذارد و عيوب جنس خويش را بر مشترى مى پوشاند، آيا چنين كسى مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ هرگز! چه مانعى دارد بگويد من از دوستان محمد و آل محمد (ص) هستم! اين احتمال در معنى جمله بالا نيز وجود دارد كه منظور از شناختن قدر خويش آن است كه انسان فراموش نكند كه تنها اين جسم و ماده نيست تا خود را با امور بى ارزش يا كم ارزش مادى مبادله كند! او گوهر گرانبهايى دارد كه از عالم بالا و جهان ديگر است، ا
و نماينده خدا در زمين و خليفه الله فى ارضه مى باشد، او باغ مرغ ملكوت است و نه از عالم خاك، هر چند براى چند روز در قفس بدن به خاطر كسب كمال جاى گرفته است.

بنابراين عالم و دانشمند واقعى كسى است كه اين قدر و منزلت را بشناسد و موهبت لباس كرمنا را كه خدا بر قامت او پوشانده است ارج نهد و جاهل و بى خبر كسى است كه اين مقام والا را ناديده بگيرد و در پرتگاه شهوات و هواى نفس سقوط كند! ولى با توجه به جمله من اقتصر على قدره كان ابقى له و همچنين جمله معروفى كه از افواه دانشمندان به صورت يك برداشت از اين احاديث شهرت يافته كه مى گويد: العالم من عرف قدره و لم يتجاوز حده، عالم (يا عاقل) كسى است كه قدر خود را بداند و از حد خويش تجاوز نكند! معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.

توجه به محتواى خطبه كه ناظر به ماجراهايى مانند ماجراى طلحه و زبير و توقعات بى جاى آنهاست نيز مويد همين تفسير است.

2- اعتدال، صراط مستقيم الهى است يك نگاه به جهان آفرينش نشان مى دهد كه مساله اعتدال و تعادل در ميان نيروها، اصل اساسى بقاى اين جهان است.

منظومه هاى عظيم آسمان را تعادل قوه جاذبه و دافعه نگه مى دارد كه اگر يكى از اين دو بر ديگرى پيشى گيرد يا چنان مت
لاشى و از هم دور مى شوند كه اثرى از آنها باقى نمى ماند و يا چنان نزديك شده و با هم تصادم مى كنند كه سبب انفجار و نابودى آنها مى شود.

اين قانون كه در عالم كبير صادق است در عالم صغير يعنى وجود يك انسان نيز صدق مى كند.

تعادل در ميان قواى مختلف جسم و جان رمز سلامت و بقا و حيات انسان است.

تركيبات مختلف خون و تعادل تحريكات اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك، ميزان ضربان قلب، وزن بدن، مقدار فشار و غلظت خون، تعادل دستگاه تنفس و بالاخره حركت همه چيز در خط مستقيم ميانه، پايه اصلى سلامت ما را تشكيل مى دهد و اگر ذره اى از ذرات وجود ما از آن خط ميانه به سوى افراط يا تفريط منحرف شود، واكنش آن در جسم و جان ما ظاهر مى شود.

قرآن امت اسلامى را به عنوان يك امت وسط ستوده و به همين دليل آنها را حجت بر ساير مردم جهان قرار داده كه مى توانند با قياس خود بر اين معيار سنجش الهى، كاستيها و زياده رويها را تشخيص دهند و اصلاح كنند.

در كلام پر نور امام (ع) روى اين مساله تاكيد شده و جاده اصلى همان طريق وسطى معرفى شده است كه آيات قرآن و آثار نبوت را در آن مى توان يافت و راه نفوذ در سنت معصومان و طريق نجات در آن شمرده شده است.

انحراف از اين خط مستق
يم چه بدبختيهاى عظيمى براى جامعه بشرى به بار مى آورد و هميشه يكى ديگرى را به دنبال خود مى كشند.

هميشه افراطها سرچشمه تفريطها و بالعكس است.

يك روز در دنيا چنان در مساله مالكيت شخصى افراط مى كنند كه همه سرمايه ها در دست افرادى معدود قرار مى گيرد و قشر عظيم امتها محروم و فقير مى شوند.

روز ديگر محرومان قيام مى كنند و مالكيت شخصى را حتى در شكل معتدلش نفى مى كنند و مرام و مكتبى را روى كار مى آورند كه بعد از هفتاد سال تلاش و كوشش ثمره اى جز فقر، بدبختى و عقب ماندگى ندارد! و در اين ميان خونهاى زياد و بى حسابى ريخته مى شود! در مسائل ديگر- اعم از عقيدتى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى- همين افراط و تفريطها خميرمايه اصلى شكستها و ناكاميها و تيره روزيهاست.

/ 350