بیشترلیست موضوعات شرح نهج البلاغه (ناصر مکارم شيرازي) خطبه ها خطبه
001-آغاز آفرينش آسمان و خطبه 002-پس از بازگشت از صفين خطبه 003-شقشقيه خطبه 004-اندرز به مردم خطبه 005-پس از رحلت رسول خدا خطبه
006-آماده نبرد خطبه 007-نكوهش دشمنان خطبه 008-درباره زبير و بيعت او خطبه 009-درباره پيمان شكنان خطبه 010-حزب شيطان خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه خطبه 012-پس از پيروزى بر اصحاب جمل خطبه 013-سرزنش مردم بصره خطبه 014-در نكوهش مردم بصره خطبه 015-در برگرداندن بيت المال خطبه 016-به هنگام بيعت در مدينه خطبه 017-داوران ناشايست خطبه 018-نكوهش اختلاف عالمان خطبه 019-به اشعث بن قيس خطبه 020-در منع از غفلت خطبه 021-در توجه به قيامت خطبه 022-در نكوهش بيعت شكنان خطبه 023-در باب بينوايان خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار خطبه 025-رنجش از ياران سست خطبه 026-اعراب پيش از بعثت خطبه 027-در فضيلت جهاد خطبه 028-اندرز و هشدار خطبه 029-در نكوهش اهل كوفه خطبه 030-درباره قتل عثمان خطبه 031-دستورى به ابن عباس خطبه 032-روزگار و مردمان خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره خطبه 034-پيكار با مردم شام خطبه 035-بعد از حكميت خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان خطبه 037-ذكر فضائل خود خطبه 038-معنى شبهه خطبه 039-نكوهش ياران خطبه 040-در پاسخ شعار خوارج خطبه 041-وفادارى و نهى از منكر خطبه 042-پرهيز از هوسرانى خطبه 043-علت درنگ در جنگ خطبه 044-سرزنش مصقله پسر هبيره خطبه 045-گذرگاه دنيا خطبه 046-در راه شام خطبه 047-درباره كوفه خطبه 048-هنگام لشكركشى به شام خطبه 049-صفات خداوندى خطبه 050-در بيان فتنه خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات خطبه 052-در نكوهش دنيا خطبه 053-در مساله بيعت خطبه 054-درباره تاخير جنگ خطبه 055-در وصف اصحاب رسول خطبه 056-به ياران خود خطبه 057-با خوارج خطبه 058-درباره خوارج خطبه 059-خبر دادن از پايان كار خوارج توضیحاتافزودن یادداشت جدید على (ع) در خطبه 164 نيز تعبير تكان دهنده ديگرى دارد، مى فرمايد: و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به فامات سنه ماخوذه و احيى بدعه متروكه، بدترين مردم نزد پروردگار پيشواى ستمگرى است كه هم خودش گمراه شده و هم مردم به وسيله او به گمراهى كشيده شده اند، سنتهاى نيكوى پيشين را از بين برده و بدعتهاى متروك و فراموش شده را زنده كرده است.در هفتمين و هشتمين توصيف كه نتيجه مستقيم توصيفهاى سابق است، مى فرمايد: او بار گناهان كسانى را كه گمراه ساخته به دوش مى كشد و همواره در گرو گناهان خويش است (حمال خطايا غيره، رهن بخطيئته).اين سخن يك بيان تعبدى نيست، بلكه كاملا منطقى است.چرا كه هر گونه معاونت و كمك به گناه سبب شركت در آن گناه است، و از آنجا كه پيروان اين پيشوايان گمراه با اراده خوي ش اين راه را پيمودند چيزى از گناهان آنها نيز كاسته نمى شود.قرآن مجيد همين معنى را با صراحت در سوره نحل بيان كرده است، مى فرمايد: ليحملوا اوزارهم كامله يوم القيامه و من اوزار الذين يضلونهم بغير علم الاساء ما يزرون، روز قيامت آنها بايد بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش كشند و هم بخشى از گناهان كسانى را كه به خاطر جهل، گمراهشان مى سازند، آگاه باشيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مى كشند! تعبير به رهن در مورد گناهان خويش تعبير جالبى است كه از قرآن مجيد گرفته شده: كل نفس بما كسبت رهينه، هر كس در گرو اعمال خويش است، همانگونه كه مال گروگان، تا بدهى آنها را نپردازند آزاد نمى شود، انسان نيز تا كفاره گناهان خويش را ندهد آزاد نخواهد شد، و تعبير به حمال در مورد گناهان ديگران نيز تعبير جالب ديگرى است، گويى گناهان (همانگونه كه از كلمه وزر نيز استفاده مى شود) بار عظيمى است كه بر دوش صاحبان آنها و كسانى كه باعث و بانى آن شده اند، سنگينى مى كند و آنها را از پا درمى آورد و از رسيدن به مقصد و صعود به آسمان قرب الهى باز مى دارد و در قعر آتش دوزخ فرو مى افكند.از اين جا روشن مى شود كسى كه خدا او را به خويش واگذارد، در چه مسيرى حر كت مى كند و به چه عاقبت شوم و دردناكى گرفتار مى شود.جاهلان عالم نما! امام (ع) بعد از توصيف جامعى كه درباره گروه اول بيان فرمودند به اوصاف گروه دوم مى پردازد و از كسى سخن مى گويد كه در جهل و نادانى غوطه ور است، ولى خود را دانا مى پندارد و بى آن كه اسباب بزرگى آماده كند تكيه بر جاى بزرگان مى زند.در مرحله اول پنج صفت براى چنين كسى بيان مى كند.نخست اين كه او مردى است كه انبوهى از جهل و نادانى را در خود جمع كرده است (و رجل قمش جهلا).با توجه به تعبيراتى كه ارباب لغت در معنى قمش ذكر كرده اند كه آن را به معنى جمع و جور كردن اشياى پراكنده و بدون تناسب و نيز اشياى بى ارزش يا كم ارزش دانسته اند، نكته اين تعبير در كلام امام (ع) به خوبى روشن مى شود كه اين نادانهاى عالم نما به دنبال شبه معلوماتى مى روند كه نه ارزشى دارد و نه تناسب منطقى در جمع آن ديده مى شود.مرحوم علامه خويى در شرح اين كلام مى گويد: منظور اين است كه مطالبى را از دهان اين و آن و از روايات غير معتبر و از طريق قياس و استحسان و منابعى از اين قبيل، جمع آورى مى كند (كه حجمش زياد اما ارزشش بسيار كم يا بى ارزش است).در دومين توصيف مى فرمايد: او با سرعت در م يان مردم نادان به هر سو مى شتابد (تا مريدان و يارانى از جنس خود بر گرد خويش جمع كند).(موضع فى جهال الامه).بديهى است كه چنين افرادى خريدارانى جز آن گروه ندارند و براى آنان در ميان خردمندان جايى نيست.هدفشان جلب نظر جهال و نفوذ در ميان آنهاست چرا كه از ورود به جرگه خردمندان مايوس و نااميدند.در سومين توصيف مى افزايد: او در تاريكيهاى فتنه ها به پيش مى دود (عاد فى اغباش الفتنه).با توجه به اين كه غبش (مفرد اغباش) طبق تصريح ارباب لغت به معنى شدت ظلمت يا ظلمت آخر شب است كه بهترين موقع براى پيشرفت كار سارقان و دزدان مى باشد روشن مى شود كه اينگونه افراد، هميشه به دنبال آن هستند كه از آب گل آلود فتنه ها، ماهى بگيرند.هميشه از روشنايى مى گريزند و به ظلمات و تاريكيها كه بهترين جا براى فريب مردم نادان است، پناه مى برند، چرا كه اگر ظلمت فتنه فرو نشيند و آفتاب علم و دانش سر زند چهره واقعى آنان نمايان مى گردد و نزد خاص و عام رسوا مى شوند.در چهارمين توصيف به يكى ديگر از بدبختيهاى بزرگ چنين كسى اشاره كرده، مى فرمايد: او از ديدن منافع پيمان صلح در ميان مردم نابيناست (عم بما فى عقد الهدنه).روشن است كه منظور از هدنه (آرامش) در اينجا، صلح ميان مسلمانان و غير مسلين نيست، چرا كه اين سخن درباره كسى است كه به گواهى جمله هاى بعد، به عنوان قاضى در ميان مردم مطرح شده است.بنابراين منظور ايجاد صلح و مصالحه در ميان توده هاى مردم و حل منازعات از طريق مصالحه است، و به تعبيرى ديگر هدنه در اينجا نقطه مقابل فتنه است كه در جمله قبل آمده بود.اصولا اين قبيل افراد، هميشه خواهان اين هستند كه آتش اختلاف شعله ور باشد تا به نيات پليد و مقاصد شوم خود برسند، در حالى كه اگر مى دانستند آرامش و صلح در ميان مردم به نفع همه افراد است و درگيرى و نزاع براى هيج كس سودى ندارد، به سراغ اين امور نمى رفتند.آرى! اينگونه اشخاص از درك اين حقيقت و مشاهده آن نابينا هستند.در پنجمين توصيف مى فرمايد: انسان نماها او را عالم و دانشمند مى نامند در حالى كه چنين نيست! (قد سماه اشباه الناس عالما و ليس به).اصولا همان جاذبه اى كه ذرات اين جهان را در زمين و آسمان به هم پيوند مى دهد و هر موجودى گرايش به همانند خود دارد، در ميان اين گروه و پيروان نيز ديده مى شود.چه تعبير زيبايى! كه از پيروان اين عالم نماها به عنوان اشباه الناس ياد مى كند، اشاره به اين كه انسان نماهايى در خدمت ا ين عالم نماها هستند و دو چهره ساختگى و كاذبى از واقعيتها دارند.بديهى است شباهت آنها با انسانها همچون شباهت پيشوايانشان به عالمان و دانشمندان، يك شباهت صورى بيش نيست و اين تعبير هميشه در اينگونه افراد كه تنها شباهت صورى وجود دارد به كار مى رود، مانند: يا اشباه الرجال و لا رجال كه در خطبه 27 نهج البلاغه آمده است.بعد از اين توصيفهاى پنجگانه، امام به بخشى از كارهاى زشت و نادرست اين گروه مى پردازد كه نتيجه مستقيم همان صفات و نقاط ضعف بارز آنهاست، مى فرمايد: صبح كه از خواب برمى خيزد كارى جز انباشتن چيزهايى كه اندكش بهتر از بسيار است، ندارد (بكر فاستكثر من جمع، ما قل منه خير مما كثر).اين تعبير ممكن است اشاره به امكانات مادى و دنيوى باشد كه فزونى آن باعث غفلت و تكبر و اشتغال دائم به ماديات و دور ماندن از معنويات است، و همواره مقدار كم آن از مقدار زيادش بهتر است، و مصداق كفاف و عفاف، از تكاثر و تفاخر، به سلامت و سعادت نزديكتر مى باشد.