شرح نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يا اشاره به فضول كلام و مسائل كم ارزش علوم و پرداختن به شاخ و برگهاى كم فايده، به قيمت فراموش كردن اصول و ريشه هاست.بعضى آن را اشاره به آراى باطله و عقايد فاسده دانستند ولى اين احتم
ال بعيد به نظر مى رسد، جرا كه اين آرا و عقايد، مقدار كم آن هم مضر است، هر چند با بعضى از جمله هاى آينده سازگار است.سپس مى افزايد: اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا از اين آبهاى گنديده (زشتيها و پليديها) سيراب مى شود و انبوهى از مسائل بيهوده را (در مغز و فكر خود) جمع مى كند، آنگاه بر مسند قضا و داورى در ميان مردم مى نشيند (و عجب اينكه اين بينواى نالايق) تضمين مى كند حقايقى را كه بر ديگران مشتبه شده است روشن و خالص سازد (حتى اذا ارتوى من ماء آجن، و اكتثر من غير طائل، جلس بين الناس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره).آرى اين مرد نادان و گمراه و عالم نما كه سرمايه علمى او يك مشت اشتباهات و يا مسائل بيهوده است و مغز و روح او انباشته از آبهاى گنديده حب دنيا و علاقه به زرق و برق عالم ماده است، تكيه بر جايى مى زند كه جز انبيا و معصومين و جانشينان به حق آنها كسى نمى تواند بر آنجا بنشيند.همانطور كه در حديث معروف وارد شده است كه على (ع) خطاب به شريح قاضى فرمود: يا شريح قد جلست مجلسا لا يجلسه نبى او وصى نبى او شقى، اى شريح! بر جايى نشستى كه در اينجا جز پيامبر يا وصى پيامبران يا شقى نمى نشيند!.از آن بدتر اين كه او اد
عايى بزرگ دارد كه من مى خواهم حقايقى را كه از ديگران مكتوم مانده است، واضح و آشكار سازم و هميشه جاهلان عالم نما از اين ادعاهاى بزرگ و بلندپروازيهاى احمقانه داشته و دارند! بعضى از شارحان نهج البلاغه، بر اين كلام امام چنين افزوده اند كه نه تنها در آن زمان، كه در عصر ما هم در ميان كسانى كه بر مسند قضاوت تكيه زدند از اين جاهلان عالم نما و آلودگان به زرق و برق دنيا كم نيستند! همان گروهى كه اگر حق و عدالت باشد بايد همراه مجرمان در قعر زندانها به سر برند! و اين خود يكى از مشكلات بزرگ دستگاههاى قضايى عصر ماست.كسانى كه تنها به حفظ كردن چند ماده قانون دلخوش كرده اند و يا به مطالعه سطحى بعضى از كتابهاى قضايى شرق و غرب بسنده نموده اند.اكنون ببينم اين جاهل بى خبر كه بر مسند قضاوت تكيه كرده در عمل چه مى كند، امام (ع) در تبيين حال او چنين مى فرمايد: در اين هنگام هر گاه با مساله مبهمى روبرو گردد، براى روشن ساختن آن، افكار بيهوده و حرفهاى پوچ و توخالى را پيش خود آماده مى سازد (و از اين مقدمات نادرست نتيجه مى گيرد) و به نتيجه نادرست آن حكم مى كند! (فان نزلت به احدى المبهمات هيا لها حشوا رثا من رايه، ثم قطع به).تعبير به حشو
ا رثا من رايه- با توجه به اين كه حشو به معنى اشياى زايد و بى فايده و (رث) به معنى كهنه و پوسيده است.گويى به اين نكته اشاره مى كند كه او نه اهل ابتكار است، نه ذهن وقاد و روشنى دارد و نه مى تواند، دلايل مفيدى براى رسيدن به مقصود خويش گردآورى كند.سرمايه او تنها يك مشت افكار زايد و بى ارزش و كهنه و پوسيده است كه دائما بر آن تكيه دارد و همينهاست كه وسيله اظهار قطع و يقين و راى دادن اوست! بديهى است اينگونه مقدمات باطل و فاسد هرگز يقين آور نيست! او مردم را فريب مى دهد و اظهار يقين مى كند و به فرض كه يقين باشد چون در مقدماتش راه خطا را را از روى تقصير پوييده، هرگز نزد خدا معذور نيست! مشكلات قضايى مانند ساير مشكلات علمى و اجتماعى و سياسى، هميشه از طريق بررسى مقدمات صحيح و منطقى حل و فصل مى شود، ولى آن كس كه هيچگونه آشنايى با اين مقدمات صحيح ندارد و به مسائل باطلى دل بسته و روح خود را از آنها انباشته است، نه تنها به نتيجه صحيحى نمى رسد، بلكه در وادى ضلالت حيران و سرگردان مى شود و ديگران را نيز به گمراهى مى كشاند، و از همه بدتر اين كه هر چه در اين بيراهه ها جلوتر مى رود، از واقعيتها دورتر مى شود! امام (ع) در ادامه اي
ن سخن مى فرمايد: در برابر شبهات فراوانى كه وى را احاطه كرده، همانند عنكبوت است كه تارهايى دور خود مى تند و بر آن تكيه مى كند (تارهايى بسيار سست و بى اساس كه نه در برابر باران، تاب مقاومت دارد و نه در برابر يك نسيم، بلكه سنگينى ناچيز گرد و غبار را تحمل نمى كند و از هم گسيخته شده، از سقف آويزان مى گردد!) (فهو من لبس الشبهات فى مثل نسج العنكبوت).در تفسير اين تشبيه مولا، ميان شارحان نهج البلاغه، بحثهاى گوناگونى ديده مى شود كه بعضى از آنها خالى از تكلف و تقدير و تغيير در عبارت نيست.آنچه مناسبتر به نظر مى رسد اين است كه امام (ع) اينگونه افراد جاهل مغرور ضعيف الفكر را به عنكبوتى تشبيه مى كند كه تارهايى براى خود مى تند كه هم خانه و لانه اوست و هم دام براى شكارش، خانه اى كه به هيچ وجه قابل اعتماد نيست، دامى كه شكارش تنها حشرات ضعيف و ناتوان است.آرى او هم با اين دام خود تنها افراد جاهل و بى مايه اى همچون خودش را شكار مى كند.بنابراين او همانند عنكبوت و افكارش همانند تارهاى سست و شكارش همان فريب خوردگان بى مايه و دور از علم و دانش است.اين بينوا در حالى اين راه خطرناك را مى پويد كه نمى داند درست حكم كرده يا به خطا رف
ته است، به همين دليل اگر (از روى تصادف) راه صحيح رفته باشد، از اين بيم دارد كه خطا كرده باشد، و اگر راه خطا را پيموده است، اميد دارد (تصادفا) صحيح از آب درآيد! (لا يدرى اصاب ام اخطا، فان اصاب خاف ان يكون قد اخطا، و ان اخطا رجا اين يكون قد اصاب).اين سرنوشت همه افراد نادان و بى خبرى است كه عهده دار كارهاى مهمى مى شوند كه از صلاحيت آنها بيرون است.