شرح نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
امام عليه السلام به او فرمود: اى طلحه! اين چه سر و صدايى است كه به راه انداخته اى؟.طلحه گفت: حالا اين سخن را مى گويى كه كار از كار گذشته و شر و فساد فزونى گرفته؟! على عليه السلام كه سخنان خود را در او موثر نيافت، از نزد او بازگشت و به سراغ بيت المال رفت، فرمود: در آن را بگشاييد! اما كليد پيدا نشد، لذا فرمود: در را بشكنيد! در را شكستند، فرمود: اموال بيت المال را بيرون بياوريد! بيرون آوردند و شروع كرد به تقسيم كردن آن در ميان مردم.اين سخن، در شهر پخش شد و به گوش كسانى كه در خانه طلحه جمع شده بودند، رسيد.آنها با شنيدن اين سخن، آهسته آهسته از خانه او خارج شدند تا اين كه فقط طلحه در آنجا باقى ماند.اين خبر به عثمان رسيد و خوشحال شد، زيرا، توطئه طلحه را بى اثر
ديد.هنگامى كه طلحه با چنين وضعى رو به رو شد، به ديدار عثمان آمد.اجازه گرفت و وارد شد.رو به او كرد و گفت: يا اميرالمومنين! استغفر الله و اتوب اليه! من، كارى مى خواستم انجام بدهم كه خداوند مانع شد و الان از كار خود توبه مى كنم.عثمان به او گفت: به خدا سوگند! تو، براى توبه نيامده اى! شكست خوردى و اين جا آمدى، خدا از تو انتقام بگيرد.طبرى، در جاى ديگر از همان تاريخ خود مى گويد كه: هنگامى كه عثمان را در خانه اش كشتند، مردى به نام سودان بن حمران از آنجا خارج شد و مى گفت: طلحه كجا است؟ ما عثمان را كشتيم.از اين شواهد و شواهد تاريخى ديگر، به خوبى استفاده مى شود كه طلحه، يكى از گردانندگان اصلى ماجراى قتل عثمان بوده است.اين جمله عايشه نيز معروف است كه با صراحت دستور قتل عثمان را به مردم داد و گفت: (اقتلوا نعثلا! قتل الله نعثلا، نعثل (عثمان) را بكشيد! خدا نعثل را بكشد! منظور او از نعثل، عثمان بود.ابن ابى الحديد، در شرح يكى از خطبه هاى نهج البلاغه كه در مورد جنگ جمل سخن مى گويد، تصريح مى كند كه تمام تاريخ نويسان اسلام، اعتراف دارند كه عايشه، از شديدترين دشمنان عثمان بود تا آنجا كه يكى از لباسهاى پيامبر اسلام را در م
نزل خود آويزان كرده بود و به كسانى كه نزد او مى آمدند، مى گفت: اين لباس پيامبر است كه هنوز كهنه نشده، ولى عثمان سنت پيامبر را كهنه كرده است.گفته اند كه نخستين كسى كه عثمان را نعثل خواند، عايشه بود و مى گفت: (نعثل را بكشيد كه خدا نعثل را بكشد).با اين حال، عجيب است كه آنها، به عنوان خونخواهى عثمان، قيام كردند! در عالم سياست (سياست منهاى تقوا و پرهيزكارى و ايمان) اين مسائل، عجيب نيست كه افرادى، خودشان، توطئه مى كنند و بعد به عنوان دفاع، در برابر توطئه قيام مى كنند! امام عليه السلام در ادامه اين سخن مى فرمايد: اگر (فرضا) من، در ريختن اين خون، شريكشان بوده ام، آنها نيز سهيم بوده اند و اگر تنها، خودشان، مرتكب اين كار شده اند، مسووليت آن بر گردن خودشان است، (فلئن كنت شريكهم فيه فان لهم لنصيبهم منه و لئن كانوا و لوه دونى فما التبعه الا عندهم).اين سخن، اشاره به اين دارد كه همه مى دانند كه آنها، در قتل عثمان، سهمى داشته اند و به فرض كه مرا هم در اين كار سهيم بدانند (در حالى كه من، نه تنها، سهمى نداشتم، بلكه در خاموش كردن آتش فتنه كوشش فراوان كردم) سهم خودشان غير قابل انكار است و اگر محرك اصلى، آنها هستند هم آنها با
يد پاسخگو باشند! با اين حال، چه قدر بى شرمى است كه آنها، قيام و خون عثمان را از من طلب كنند.حضرت، براى تكميل اين سخن مى فرمايد: مهمترين دليل آنها، بر ضد خودشان است، (و هر چه بگويند، مصداق اصلى اش، هستند، (و ان اعظم حجتهم لعلى انفسهم).آنگاه، از انگيزه اصلى آنها پرده برداشته، مى فرمايد كه: مطلب اصلى، چيز ديگرى است.آنها، مايل بودند اوضاع زمان عثمان ادامه مى يافت و براى اين گروه، امتيازاتى در بيت المال قرار داده مى شد، ولى آن دوران گذشت و ديگر باز نمى گردد: آنها، مى خواهند از مادرى شير بنوشند كه شيرش را بريده و بدعتى را زنده كنند كه مدتها است مرده است، (يرتضعون اما قد فطمت و يحيون بدعه قد اميتت).در تفسير اين جمله، احتمالات ديگرى نيز داده شده است، از جمله اين كه منظور از (مادرى كه شير خود را قطع كرده) همان سنتهاى جاهلى و بدعتها و تعصبهايى است كه قبل از اسلام وجود داشته كه براى رسيدن به حكومت و يا حمايت از گروه خاصى، به هر وسيله غير اخلاقى متوسل مى شدند.اميرمومنان على عليه السلام در اين جمله مى گويد: كه آن دوران گذشت و شير آن مادر قطع شد و ديگر جاى توسل به بهانه هاى واهى و دروغين براى رسيدن به خواسته هاى نامش
روع نيست.اين تفسير، مناسب جمله دوم است كه مى گويد: آنها مى خواهند بدعت مرده اى را زنده كنند.