در نخستين جمله، امام عليه السلام اشاره به مقام يقينش مى كند، همان چيزى كه در حديث منسوب به آن حضرت (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا)- اگر پرده ها كنار برود، هرگز بر ايمان من افزوده نمى شود- اوج تجلى آن است.و جمله دوم به مجموعه دين و وظايف الهى، اشاره مى كند كه راه را در زندگى، براى او روشن ساخته و هرگونه شك و ترديد را از پيش پاى او برداشته است، به خصوص اين كه امام عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بود كه با ناكثين و قاسطين و مارقين (جنگ افروزان جمل و صفين و نهر
وان) پيكار خواهد كرد.
نكته:
حزب الله و حزب شيطان آن چه در تعبير امام عليه السلام در جمله بالا آمده است، اشاره لطيفى است به چيزى كه در قرآن مجيد، در آخر سوره مجادله آمده است.در آنجا، انسانها را به دو گروه حزب الله و حزب شيطان تقسيم مى كند و نشانه اصلى حزب الله را، حب فى الله (دوست داشتن براى خدا) و بغض فى الله (دشمن داشتن براى خدا) مى شمرد و ضمن بيان اين حقيقت كه مومنان راستين، هرگز، با دشمنان خدا رابطه مودت و دوستى برقرار نمى كنند، هر چند نزديكترين افراد مانند پدر و فرزند و برادرشان باشند، مى فرمايد: (اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون)، اينان، حزب الله اند.آگاه باشيد كه حزب الله پيروز است! در مقابل اينها گروهى هستند كه براى حفظ منافع خويش، رابطه دوستى با دشمنان خدا برقرار مى كنند و راه نفاق و دورويى را پيش مى گيرند و تكيه بر قدرت و اموال خود مى كنند و در ميان بندگان خدا، تخم ظلم و فساد مى پاشند.قرآن درباره آنها مى گويد: (استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون)، شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است.آنها حزب شيطانند.آگاه باشيد حزب شيطان، زيانكار است! وجود اين دو حزب، مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نبوده، بلكه در هر عصر و زمانى، به اشكال مختلف ظاهر مى شوند و به گفته شاعر، اين آب شيرين و شور تا نفخ صور ادامه دارد.اگر نگاهى به جهان امروز بيفكنيم، به روشنى مى بينيم كه اين دو حزب، در برابر هم صف آرايى كرده اند و همه جا، حزب شيطان، با تكيه بر قدرت و زور و ثروت و نقشه هاى شوم خود، به پاشيدن تخم ظلم و جور و فساد مشغول است و حزب الله نيز با تكيه بر ارزشهاى الهى، حتى در مواردى ظاهرا با دست خالى، در برابر آنها ايستادگى مى كند.حزب شيطان، هميشه در انتظار فرصتهاى مناسب است.و يكى از فرصتهاى مناسب براى آنها هنگام نقل و انتقال حكومتها و پديد آمدن انقلابها و تحولها است.نمونه روشنى از اين فرصت طلبى، آغاز حكومت على عليه السلام بود.بازماندگان جنود جاهلى كه در عصر عثمان جان گرفته بودند، دست به دست هم دادند تا در برابر بنده خالص و فرزند راستين اسلام، على عليه السلام به پا خيزند و آتش ظلم و فساد را كه مى رفت با حكومت آن حضرت خاموش شود، برافروزند و به گفته مولا عليه السلام جور و ستم را به وطنش باز گردانند و باطل ر
ا به اصل و ريشه اش برسانند.امام عليه السلام در اين لحظات حساس از حكومت خود، به مردم با ايمان هشدار مى دهد كه مراقب باشند تا در دام لشكر شيطان نيفتند و فريب توطئه هاى آنها را نخورند.ظمنا، از تعبير بالا استفاده مى شود كه ظلم و جور هم وطنى دارد و باطل، ريشه و اساسى.آرى! چنين است.وطن جور و ظلم، همان جا است كه لشكر شيطان زندگى مى كند و اساس و اصل باطل، همان اصولى است كه حزب شيطان بدان پايبند است.مردان شكست ناپذير در طول تاريخ مبارزات حق و باطل، افراد يا گروههايى را مى بينيم كه در صحنه نبرد، با وجود تفاوت ظاهرى در ميان آنها و رقيبانشان، برترى عجيبى بر آنها پيدا مى كردند.مثلا سربازان اسلام، در ميدان نبرد با لشكر عظيم ساسانيان- كه از نظر عده، ده برابر آنها بودند و از نظر امكانات و ساز و برگ جنگى، قابل مقايسه با آنان نبودند- پيروز شدند و به ظاهر يك مشت افراد پا برهنه و فاقد تجهيزات و تعليمات جنگى، اما روشن از نور تعليمات اسلام و قرآن، افسانه توازن قوا را در ميدان نبرد در هم نورديدند.اين، به خاطر همان منطق (قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين) بود كه خود را در ميدان نبرد، در همه حال، پيروز مى ديدند: يا در هم شك
ستن دشمن و يا نائل شدن به افتخار شهادت، كه هر دو، سعادتى بزرگ و پيروزى عظيم بود.همين منطق، در جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى، عصر و زمان ما، بار ديگر خودش را نشان داد و در حالى كه تمام قدرتهاى بزرگ دنيا، با امكانات خود، به طور ظاهر و پنهان، به تقويت دشمنان اسلام پرداختند، جوانان مومن بسيجى و رزمندگان تربيت يافته در مكتب قرآن، تمام محاسبات جنگى آنها را بر هم زدند.اين همان چيزى است كه امام عليه السلام در خطبه بالا به آن اشاره مى فرمايد و به دشمنان دنيا پرستش مى گويد كه مرا، تهديد به جنگ نكنيد! من، از جنگ در راه خدا، نمى ترسم، زيرا، قلب من سرشار از نور يقين است و من، هيچ گونه ترديدى در دين و آئين و مسيرى كه برگزيده ام، ندارم.آرى، من، در هر حال پيروزم و كسى كه پيروز است، چرا ترس و وحشت به خود راه دهد.اين، همان اصلى است كه مسلمانان، بايد سخت به آن وفادار باشند و اين روحيه را در ميان تمام فرزندان اسلام، زنده كنند كه با زنده شدن اين روحيه، از برتريهاى دشمنان، از نظر ساز و برگ جنگى و فن آورى پيچيده عصر، ترس و وحشتى نخواهد داشت.