شرح و تفسير:
سازشكار نيستم، وقت شناسم! امام، در نخستين جمله هاى اين خطبه، عزم راسخ خود را در پيكار با مخالفان حق، آشكار مى سازد و مى فرمايد: به جان خودم سوگند! در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهى غوطه ورند، هيچ گونه مجامله و مداوا نمى كنم و سستى به خرج نمى دهم، و لعمرى! ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى، من ادهان و لا ايهان.به نظر مى رسد كه فرق ميان اين دو تعبير: خالف الحق و خابط الغى در اينجاست كه جمله نخست، اشاره به كسى است كه آگاهانه راه خلاف حق را مى پويد و جمله دوم، نظر به كسى دارد كه از روى جهل و نادانى و اشتباه و بدون تامل و مطالعه، در گمراهى غوطه ور مى شود.و تعبير به ادهان (مجامله و مداهنه) و ايهان (سست كردن) اشاره به اين است كه سبب دست برداشتن از مبارزه، يكى از اين دو علت است: يا سازشكارى و مداهنه با دشمن و يا ضعف و ناتوانى را بر خويش هموار كردن، و چون هيچ يك از اين دو عامل، در وجود على عليه السلام راه ندارد، بنابراين، مبارزه او با مخالفان حق، قطعى و آشتى ناپذير است.همين معنا، به صورت ديگرى، در سخنان امام آمده است.در يك جا، به عنوان يك روش كلى درباره پيشواى مسلمانان مى فرمايد: لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع، فرمان خداوند سبحان را، تنها كسى مى تواند اجرا كند كه نه سازشكار باشد و نه به روش اهل باطل عمل كند و نه پيرو فرمان طمع باشد.و در جاى ديگر درباره شخص خويش مى فرمايد: (و ايم الله! لقد كنت من ساقتها حتى تولت بحذافيرها و استوسقت فى قيادها، ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و لا وهنت، به خدا سوگند! من به دنبال اين لشكر (لشكر پيامبر اسلام) بودم، آنها را به پيشروى تشويق مى كردم تا باطل، به طور كامل، عقب نشينى كرد و همه مردم، تحت رهبرى اسلام درآمدند و در اين راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا فرانگرفت و خيانت نكردم و سستى، در من، راه نيافت.) حضرت، سپس در تعقيب سخنش، مردم را به چند موضوع مهم سفارش مى كند: نخست، به تقوا و پرهيزكارى، گوشزدشان مى كند و مى فرمايد: (اى بندگان خدا! تقواى الهى پيشه كنيد! (فاتقوا الله! عباد الله!) تقوا- كه همان حالت خداترسى باطنى و جهت گيرى معنوى و درونى در مخالفت با گناه و توجه به طاعت پروردگار است- سرچشمه اصلى تمام نيكيها و خوبيها است و به همين دليل، در همه جا، به
عنوان مقدمه اى براى ساير توصيه هاى مهم اخلاقى و اجتماعى و دينى، بر آن تاكيد مى شود.حضرت، در توصيه دوم مى فرمايد: از خدا، به سوى او فرار كنيد! (از غضب و سخط او به سوى رحمت، و از عصيانش، به سوى اطاعت، و از عذابش، به سوى ثواب، و از نغمتش به سوى نعمت) (و فروا الى الله من الله).اين تعبير، اشاره لطيفى به مساله توحيد افعالى است، چرا كه انسان، هر مشكلى در اين جهان پيدا مى كند، از ناحيه اعمال او و آثارى است كه خدا، براى آن اعمال قرار داده است.پس، مشكلاتش، به يك معنا، از سوى او است و مجازاتى است از ناحيه او، لذا انسان، براى حل اين مشكلات، راهى جز اين ندارد كه به سوى او فرار كند، زيرا (لا موثر فى الوجود الا الله) و هر خير و بركت و نجاتى كه هست، از ناحيه او است.قرآن مجيد نيز درباره گروهى از گنهكاران كه مشمول سخط و غضب الهى واقع شده بودند، مى فرمايد: (و ظنوا ان لاملجا من الله الا اليه)، دانستند كه پناهگاهى از خدا، جز به سوى او نيست.اين نكته، جالب است كه انسان، در زندگى معمولى، هنگامى كه از كسى يا چيزى وحشت مى كند، به شخص ديگرى يا چيز ديگرى پناه مى برد، ولى در مورد خداوند، چنين نيست! هنگامى كه در عذاب و كيفرش بترسد،
بايد به خود او پناه ببرد، مگر قادر رحيم و مهربانى، جز او، پيدا مى شود؟! اين، درسى است كه توحيد افعالى به ما داده و هر حركت و بركتى را، از سوى خداوند، معرفى كرده است.خداوند، داراى اسما و صفاتى است كه ما را دعوت مى كند كه در همه حال و در هر شرايطى، به او پناه بريم.اگر از خشم و غضبش ترسان بوديم، به عفو و رحمتش پناه مى بريم و اگر از عدالتش بيمناك شديم، به فضل و كرمش پناهنده مى شويم.به هر حال، به نظر مى رسد كه اين جمله، از سوره ذاريات اقتباس شده كه از زبان پيامبر اسلام فرمود: (ففروا الى الله انى لكم منه نذير مبين)، پس به سوى خدا بگريزيد! كه من، از سوى او، براى شما بيم دهنده آشكارى هستم.