شرح نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
عايشه فرياد زد: اى واى زبير را دريابيد! به او گفتند: خطرى، متوجه او نيست، زيرا على عليه السلام زره ندارد و زبير زره دارد.امام عليه السلام به او فرمود: اين چه كارى است كه كردى؟.گفت: من مطالبه خون عثمان مى كنم.حضرت فرمود: تو و طلحه بوديد كه قاتلان عثمان را رهبرى مى كرديد و وظيفه تو اين است كه خود را به ورثه عثمان بسپارى تا از تو قصاص كنند.سپس فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم! آيا به خاطر دارى آن روز كه از كنار من عبور كردى، در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر دست تو تكيه كرده بود و از قبيله بنى عمرو بن عوف مى آمد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من سلام كرد و در صورت من خنديد.من هم خنديدم و كارى بيش از اين نكردم.تو گفتى: على بن ابى طالب، دست از كارهاى سبك برنمى دارد.پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خاموش باش! على كار سبك نمى كند، ولى بدان در آينده اى نزديك تو با او جنگ مى كنى در حالى كه ظالمى.زبير گفت: انا لله و انا اليه راجعون.آرى اين گونه بود، ولى روزگار، مرا به فراموشى افكند و من به يقين دست از جنگ
با تو برمى دارم.اين را گفت و دست از جنگ كشيد و پس از گفتگو با عايشه، از ميدان جنگ بيرون رفت.جمله بالا، مى تواند اشاره به اين گونه مسائل نيز باشد.اين نكته نيز قابل توجه است كه زبير، از كسانى بود كه به على عليه السلام عشق مى ورزيد و حتى در جريان سقيفه، به دفاع از على عليه السلام برخاست و شمشير كشيد، ولى مخالفانش برخاستند و شمشير او را شكستند و در جريان شوراى شش نفره عمر نيز زبير به على عليه السلام راى داد.به هر حال، اين جمله هاى كوتاه و تكان دهنده، در روح زبير اثر گذاشت و روز به روز، بر ترديد و شك او در مشروعيت راهى كه در پيش گرفته بود، مى افزود و سرانجام، تصميم خود را گرفت و به طور كامل، از لشكر جمل جدا شد و راه خود را در پيش گرفت و سر به بيابان گذارد و رفت، هر چند، به دست مرد ستمكارى به نام ابن جرموز كشته شد و مجال كافى نيافت كه اين اشتباه خود را جبران كند.تعبير به ابن خالك (پسر دايى تو)، يك تعبير عاطفى است كه امام عليه السلام براى برانگيختن عواطف زبير، به كار برد! اين تعبير از اينجا سرچشمه مى گيرد كه زبير فرزند صفيه خواهر ابوطالب است، بنابراين زبير پسر عمه على عليه السلام و آن حضرت پسر دايى زبير محسوب
مى شود.اين جمله كوتاه اشاره به تمام مطالبى است كه زبير، از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در تمام عمرش درباره على عليه السلام شنيده بود و به همين دليل به آن حضرت علاقه شديدى داشت، ولى جاه طلبى- كه انگيزه اصلى جنگ جمل بود- مانند حجابى تمام اين مسائل را پوشانده بود و امام عليه السلام با اين جمله كوتاه حجاب را كنار زد و زبير را بيدار كرد.مرحوم سيدرضى (ره) در ذيل اين خطبه مى گويد: على عليه السلام نخستين كسى است كه جمله زيباى فما عدا مما بدا؟، از او شنيده شده است.جمله كوتاهى كه بسيار جذاب و پرمعنا است و اشاره به اين نكته مى كند كه چه چيز سبب شد كه حقيقتى را كه بر تو آشكار شده بود، به دست فراموشى بسپارى و چشم دل را به روى واقعيتها ببندى و آگاهانه از راه حق بازگردى و در طريق باطل قدم نهى؟ كوتاهى و زيبايى و پرمحتوايى اين جمله، در آن حد است كه امروز در ادبيات عرب، به صورت يك ضرب المثل درآمده است.