نكته ها:
1- فاسد شدن زمان چه مفهومى دارد؟ همانگونه كه در بالا اشاره شد، زمان به معناى اندازه گيرى گردش خورشيد و ماه (يا حركت كره زمين به دور خود و به دور خورشيد، چيزى نيست كه به خودى خود صلاح و فسادى داشته باشد.همه زمانها ذاتا شبيه هم هستند، بلكه اين اشخاص هستند كه به زمانها رنگ مى دهند واين حوادث گوناگون است كه زمان را زشت و زيبا و زندگى در آن را تلخ يا شيرين مى كند.بنابراين، هر كجا گفته شود كه زمان ما، فاسد شده به معناى اين است كه مردم زمان ما فاسد شده اند.اين مطلب، در مورد مكان هم صادق است.مثلا گفته مى شود كه فلان شهر، يا فلان كشور، فاسد شده است به اهل آنجا اشاره دارد.بسيارى از مردم، از تعبيرات بالا سوء استفاده مى كنند و فساد زمان يا مكان را عذر و بهانه اى براى آلودگى خود قرار مى دهند.وقتى گفته شود كه چرا چنين آلودگيهايى در تو و خانواده ات پيدا شده؟ مى گويد: چه كنم؟ زمانه فاسد شده، شهر و ديار ما فاسد شده! در حالى كه فسادش از ناحيه خود او و افرادى همانند او است.اين مطلب، در اشعارى كه به عبدالمطلب جد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده شده است، به طرز جالبى منعكس است مى فرمايد: و يعيب الناس كلهم زمانا و ما لزماننا عيب سوانا نعيب زماننا و العيب فينا و لو نطق الزمان بنا هجانا و ان الذئب يترك لحم ذئب و ياكل بعضنا بعضا عيانا هر يك از مردم بر زمانى عيب مى گيرند، در حالى كه زمان ما عيبى جز ما ندارد.ما بر زمان خود عيب مى گيريم، در حالى كه عيب در خود ما است و اگر زما
ن زبان بگشايد، ما را مسخره خواهد كرد.(شاهد اين سخن اين كه) گرگ گوشت همنوع خود را نمى خورد، ولى ما آشكارا گوشت يكديگر را مى خوريم.بديهى است كه فساد زمان هرگز برطرف نمى شود، مگر مردم زمان عوض شوند.و لطف الهى نيز شامل حال آنها نمى شود، مگر آنها دگرگون گردند: (ان الله لا يغير ما يقوم حتى يغيروا ما بانفسهم).و به اين ترتيب، مقصر اصلى در هر حال انسانها هستند.2- تاثير دگرگون شدن نظام ارزشى جامعه مساله مهمى كه در سرنوشت جامعه هاى بشرى تاثير قطعى دارد و بسيارى از آن غافلند، مساله نظام ارزشگذارى در جامعه است.توضيح اين كه مسير حركت هر جامعه، به سوى ارزشهايى است كه در آن جامعه به عنوان ارزش و الا شناخته شده است، حال اگر ضد ارزشها به دلايلى جاى ارزشها را بگيرند، حركت عمومى جامعه به سوى ضد ارزشها طبيعى خواهد بود.اين كه مى گوييم حركت عمومى، منظور حركت غالب افراد جامعه است كه مانند برگهايى بر صفحه اين رودخانه عظيم همسو و همراه آن در حركتند، وگرنه هميشه در هر جامعه اى افراد مومن و قدرتمند از نظر روح و تفكر بوده و هستند كه در برابر جريانهاى فاسد مقاومت كرده و گاه حتى مسير آن را تغيير مى دهند.بنا بر آنچه گفته شد، اگر
ارزش والا در جامعه اى پول و ثروت باشد، طبيعى است كه بسيارى از افراد به آن سو حركت كنند و بدون محاسبه حلال و حرام آن را به چنگ آورند.اصولا انسان طالب شخصيت است و براى تحصيل آن تلاش و كوشش مى كند، حال هرگاه نظام ارزشى جامعه شخصيت كاذب و دروغينى را به او تحميل كرد به دنبال همان مى رود.غالب جوانان، جوياى نامند و قهرمانان را دوست دارند.اگر قهرمانان جامعه فى المثل، هنرپيشه ها و ورزشكاران باشند، جاى تعجب نيست كه جوانان در همه چيز، حتى لباس و قيافه و طرز راه رفتن، از آنها تقليد كنند و اگر عالمان و دانشمندان از همه محترمتر باشند، سيل جمعيت به سوى علم و دانش حركت مى كنند.داستان مشهورى از عالم بزرگوار، شيخ بهايى، نقل شده كه بنا بود در برابر خدمات بزرگ علمى و عمرانى، از طرف شاه عباس صفو، جوايزى در خور شان او داده شود و او جايزه خود را به اين مصالحه كرد كه بر مركب مخصوص شاه بنشيند و شاه در ركاب او پياده حركت كند و چند كوچه و خيابان را در مقابل چشمان مردم طى كنند.در حقيقت او مى خواست به مردم ثابت كند كه نظام ارزشى بر محور علم و دانش مى گردد.مى گويند كه با اين حركت، رجوع جوانان و دانش طلبان به مدارس، بسيار بيش از قبل
شد.نظام ارزشى جامعه جاهلى قبل از اسلام- كه به مصداق بارض عالمها ملجم و جاهلها مكرم، در سرزمينى مى زيستند كه دانشمندش، به اجبار لب فروبسته بود و جاهلش گرامى و حاكم بر جامعه بود.قهرمانانى مانند ابوسفيانها و ابوجهلها پرورش مى داد، اما هنگامى كه محور ارزشها به حكم اسلام و قرآن تقوا شد و شعار ان اكرمكم عند الله تقاكم، همه جا را فراگرفت آن قهرمانان كاذب مانند يخ در تابستان آب شدند و جاى خود را به ابوذرها دادند.متاسفانه بر اثر كارهاى غلطى كه در عصر خلفا انجام گرفت، اين نظام ارزشى پاك اسلامى، رنگ باخت و ارزشهاى جاهلى، از نو مطرح شد.