شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آرى، امام در اين بيان اشاره به يك نكته مهم مى كند و آن اين كه امت اسلامى در آن زمان برگشت به سوى افكار و برنامه ها و سنن جاهلى را شروع كرده بود و هر روز از مسير پيغمبر و اسلام و قرآن فاصله بيشترى مى گرفت كه يك نمونه آن، حركت ظالمانه آتش افروزان جنگ جمل براى كسب قدرت، همراه با شكستن بيعت و ريختن خون مسلمانان است.

امام مى خواست اين عقب گرد به سوى جاهليت را در هم بشكند و باز، رسالت تاريخى خود را در حمايت از انقلاب اسلام، تجديد كند.

به همين دليل در دنباله اين سخن مى افزايد: به خدا سوگند! من باطل را مى شكافم تا حق از پهلوى آن خارج گردد.

(فلا نقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه).

با توجه به اين كه انقبن از ماده نقب به معناى سوراخ كردن و شكافتن و گشودن چيزى است، اين تعبير اشاره به اين حقيقت دارد كه تا پرده هاى باطل شكافته نشود، حق ظهور و بروز نمى كند.

به تعبير ديگر، باطل هميشه سعى دارد تا پوششى بر روى حق بيفكند و آن را مخفى و مكتوم سازد.

هنگامى كه پرده هاى باطل شكافته شد، نور حق و جلوه واقعيت، براى همگان آشكار
مى گردد.

اين تعبير ممكن است كه اشاره به نكته ديگرى نيز باشد و آن اين كه اساس جهان بر حق است و در باطن هر موجودى حق نهفته شده است، به ويژه در فطرت هر انسانى نور حق قرار گرفته است، ولى باطل امر عارضى است كه چهره حق را مى پوشاند.

هرگاه اين امر عارضى كنار رود، چهره حق از درون اشياء ظاهر مى شود و هرگاه تعليمات گمراه كننده از ميان برداشته شود، نور فطرت انسانى پرتوافكن مى گردد.

همانگونه كه در آغاز خطبه گفته شد، محتواى اين خطبه با تعبيراتى كه مختصرى با تعبيرات اين خطبه متفاوت است، در خطبه 104 نيز آمده است، در آنجا مى فرمايد: و ايم الله! لابقرن الباطل حتى اخرج الحق من خاصرته، به خدا سوگند! من، (پرده) باطل را مى شكافم، تا حق را از پهلوى آن بيرون كشم.

قريش از من چه مى خواهد؟! در اين بخش از خطبه، امام عليه السلام به روابط خود با قريش در گذشته و حال مى پردازد، زيرا اين خطبه در آستانه جنگ جمل ايراد شده و مى دانيم كه آتش افروزان جنگ جمل طلحه و زبير و افراد ديگرى از كينه توزان قريش بوده اند، كه آشكارا يا در پشت صحنه حركت اين جنگ را اداره مى كردند.

به همين دليل امام عليه السلام به عنوان يك هشدار اين سخنان را ايراد مى كند، ت
ا مردم از انگيزه هاى واقعى جنگ جمل آگاه شوند، نخست مى فرمايد: قريش از من چه مى خواهد؟ به خدا سوگند! هنگامى كه كافر بودند با آنها جنگيدم و اكنون كه (بعد از قبول اسلام) منحرف شده اند باز با آنها مى جنگم، (تا به راه خدا برگردند)، (مالى و لقريش؟ و الله! لقد قاتلتهم كافرين و لا قاتلنهم مفتونين).

آرى آنها در آغاز، مشرك بودند و با دعوت پيامبر و شمشير على عليه السلام به اسلام پيوستند، ولى بعد از اين رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خاطر جاه طلبيها، تدريجا از حق، فاصله گرفتند تا آنجا كه با جانشين رسول خدا، على عليه السلام كه خودشان نيز با او بيعت كرده بودند، به مقابله برخاستند.

مفتون از ماده فتن به معناى فريب و انحراف و گاه به معناى شرك و كفر آمده است و ممكن است كه در جمله مورد بحث نيز اشاره به انحراف آنها از اسلام به سوى كفر باشد.

در رواياتى كه از پيغمبر اكرم نقل شده، مى خوانيم كه آن حضرت به على عليه السلام فرمود: يا على! حربك حربى و سلمك سلمى، جنگ با تو مانند جنگ با من است و صلح با تو مانند صلح با من است.

مطابق اين بيان، كسانى كه با آن حضرت در ميدانهاى جنگ جمل و صفين و نهروان به مقابله برخاستند از اسلام بير
ون رفتند، زيرا بى شك كسانى كه با پيامبر به مقابله برخاستند كافر بودند.

در اينجا ممكن است اين سوال پيش آيد كه اگر چنين است، مى بايست لشكر پيروزمند على عليه السلام در جمل، مخالفان را به اسارت گرفته باشد و اموالشان جزء غنائم جنگى گردد، در حالى كه امام هرگز با آنها اين معامله را نكرد؟ در پاسخ گفته اند كه امام حق داشت چنين كارى را بكند، ولى روى ملاحظاتى، از قبيل ملاحظه شرائط زمان و مكان، از اين كار صرفنظر كرد.

اضافه بر اين لزومى ندارد كه همه كفار احكامشان يكسان باشد و ممكن است اين گروه از مسلمانان كه بر امام زمانشان خروج مى كنند و كافر مى شوند، از حكم اسارت و گرفتن اموالشان به عنوان غنائم جنگى، مستثنا باشند.

در بعضى از روايات آمده است كه مروان بن حكم مى گويد: هنگامى كه على عليه السلام ما را در بصره شكست داد، اموال مردم را به آنها بازگرداند.

هر كس اقامه بينه و شاهدى مى كرد، اموالش را به او مى داد و هر كس اقامه بينه و شاهدى نمى كرد، او را سوگند مى داد.

كسى عرض كرد: اى اميرمومنان! غنائم و اسيران را در ميان ما تقسيم كن! امام، پاسخى نداد.

هنگامى كه اصرار كردند حضرت (برآشفت) و فرمود: ايكم ياخذ امه فى سهمه، كداميك از شم
ا مادرش را (اشاره به عايشه است) در سهم خود مى پذيرد؟ از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه على عليه السلام اهل بصره را مشمول منت و عفو خود قرار داده، همانگونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با اهل مكه بعد از فتح آن، چنين معامله اى كرد.

/ 350