نعمتهاى او را به صورت انحصارى درآورده، يا از طريق اسراف و تبذير بر باد داده اند و گروهى از خلق خدا را به زحمت افكنده اند، ولى اينها هرگز دليل بر محدوديت نعمتهاى او نيست.در سومين توصيف مى فرمايد: و تلاشگران و كوشش كنندگان حق او را ادا نمى كنند (هر چند خود را به تعب بيفكنند) (و لا يودى حقه المجتهدون).اين جمله در حقيقت نتيجه اى است از جمله سابق، زيرا وقتى نتوان نعمتهاى او را احصا كرد، چگونه مى توان حق او را ادا نمود؟ و به تعبير ديگر حق او به اندازه عظمت ذات اوست و شكر و حمد ما به مقدار توان ناچيز ماست و به همين دليل اين، جوابگوى آن نخواهد بود.نه تنها در مقام عمل از مدح و ثنا و اداى حق او عاجزند كه در مقام انديشه و تفكر نيز از درك ذاتش ناتوانند.به همين دليل در ادامه اين سخن- ضمن بيان دو وصف ديگر- مى فرمايد: همان خدايى كه افكار بلند و ژرف انديش، كنه ذاتش را درك نكنند، و غواصان هوشمند درياى علوم و دانشها، دسترسى به كمال هستيش پيدا ننمايند (الذى لا يدركه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن).تعبير به (بعد الهمم و غوص الفطن) گويا اشاره به اين حقيقت است كه اگر افكار بلند در قوس صعودى و انديشه هاى قوى در قوس نزولى حركت
كنند، هيچ يك به جايى نمى رسند و از درك كنه ذاتش عاجز و ناتوانند.سپس در ادامه اين سخن، خود امام (ع) به دليل آن پرداخته كه چرا انسانها از درك كنه ذاتش عاجز و ناتوانند؟ مى فرمايد: (او كسى است كه براى صفاتش حدى نيست و توصيفى براى بيان اوصافش وجود ندارد، و نه وقت معينى و نه سرآمد مشخصى براى ذات پاك اوست!) (الذى ليس لصفته حد محدود و لا نعت موجود و لا وقت معدود و لا اجل ممدود).يعنى چگونه ما مى توانيم به كنه ذاتش برسيم در حالى كه فكر ما بلكه تمام هستى ما محدود است و جز اشياى محدود را درك نمى كند حال آن كه ذات خدا از هر نظر نامحدود و صفات بى پايانش از ازل تا ابد را گرفته، نه حدى دارد، نه توصيف قابل دركى و نه آغاز و نه پايانى.نه تنها ذات او كه صفات او نيز نامحدود است.علمش نامحدود است و قدرتش بى پايان، چرا كه همه اينها عين ذات نامحدود اوست.به تعبير ديگر او هستى مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد و اگر قيد و شرط و حد محدودى به ذاتش راه يابد مركب خواهد بود و مى دانيم كه هر موجود مركبى ممكن الوجود است نه واجب الوجود.بنابراين واجب الوجود ذاتى است نامحدود در تمام جهات، و به همين دليل يكتا و يگانه و بى نظير و بى مانند است
زيرا دو وجود نامحدود از هر جهت، غير ممكن است چرا كه دوگانگى باعث محدوديت هر دو مى شود اين يك، فاقد وجود ديگرى است و آن هم فاقد وجود اين.(دقت كنيد) پس از اشاره اى كه در جمله هاى سابق به صفات جمال و جلال خدا (صفات ثبوتى و سلبى) آمد، به گوشه اى از صفات فعل پروردگار اشاره كرده مى فرمايد: مخلوقات را با قدرتش آفريد و بادها را با رحمتش به حركت درآورد و گسترش داد و لرزش و اضطراب زمين را به وسيله كوهها برطرف ساخت (فطر الخلائق بقدرته و نشر الرياح برحمته و وتد بالصخور ميدان ارضه).تعبيرات بالا هر كدام ناظر به يك يا چند آيه قرآنى است: جمله (فطر الخلائق بقدرته) ناظر است به آيه (فاطر السموات و الارض) كه در چندين سوره قرآن آمده و جمله (نشر الرياح برحمته) ناظر است به آيه (و هو الذى يرسل الرياح بشرى بين يدى رحمته)، او كسى است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش فرستاد).جمله سوم اشاره دارد به آيه شريفه (و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم، در زمين كوههايى افكند تا شما را نلرزاند).با توجه به آنچه در معنى (فطر) گفته شد، آفرينش را تشبيه به شكافتن پرده ظلمانى عدم كرده، پرده اى كه يكپارچه و منسجم و خالى از هرگونه شكا
ف است، ولى قدرت بى پايان حق آن را مى شكافد و مخلوقات را از آن بيرون مى فرستد و اين چيزى است كه جز از قدرت او ساخته نيست.دانشمندان، امروز در اين مساله اتفاق نظر دارند كه محال است ما بتوانيم چيزى از عدم به وجود آوريم، يا از وجود به ديار عدم بفرستيم، آنچه در قدرت ماست همان تغيير شكل موجودات است و بس! تعبير به رحمت، در مورد وزش بادها تعبيرى است گيرا و جذاب كه با لطافت نسيم و وزش باد و آثار مختلف آن مانند حركت ابرها به سوى زمينهاى تشنه، تلقيح و بارور ساختن گياهان، تلطيف و جابجايى هوا، حركت كشتيها، تعديل درجه گرما و سرماى هوا و بركات فراوان ديگر، بسيار سازگار است.اما اين كه چگونه كوهها و صخره ها از لرزش زمين جلوگيرى مى كنند، دانشمندان پيشين با اعتقاد به سكون زمين، تفسيرهايى براى آن داشته اند كه امروز قابل قبول نيست.بلكه تفسيرهاى روشنترى در دست داريم كه هم با حقايق مسلم علمى سازگار است و هم با آيات قرآنى و روايات هماهنگ، زيرا:1- وجود كوهها بر سطح زمين سبب مى شود كه اثر جزر و مد كه نتيجه جاذبه ماه و خورشيد است در خشكيها به حداقل برسد.اگر سطح زمين را خاكهاى نرم فرا گرفته بود، جزر و مدى همچون درياها در آن به وجود
مى آمد و قابل سكونت نبود.2- ريشه هاى كوهها در زير خاكها به هم پيوسته است و همچون زرهى گرداگرد زمين را گرفته و اگر آنها نبودند، فشارهاى داخلى ناشى از گازهاى درونى و مواد مذاب دائما مناطق مختلف را به حركت درمى آورد و آرامشى وجود نداشت.هم اكنون گهگاه فشارها كه زياد از حد مى شود، زلزله هاى ويرانگرى به وجود مى آيد و اگر كوههاى نبودند اين زلزله ها دائمى بود.3- كوهها همچون دندانه هاى يك چرخ، پنجه در قشر هواى اطراف زمين افكنده و آن را با خود حركت مى دهند.اگر سطح زمين صاف بود، حركت سريع دورانى زمين به دور خود سبب برخورد دائمى با قشر هوا مى شد، از يك سو دائما طوفانهاى شديد همه جا را درهم مى كوبيد و از سوى ديگر حرارت فوق العاده اى بر اثر اين تماس پيدا مى شد كه زندگى براى انسان مشكل بود.به اين ترتيب (صخور) (كوهها) ميدان (حركات نامنظم و شديد) زمين را كنترل مى كنند و اضافه بر همه اينها كوهها مهمترين منبع ذخيره آب براى انسانها هستند و تمام چشمه ها و نهرها از ذخاير زيرزمينى و روى زمينى كوههاست.از آنچه در بالا در مورد نقش حياتى بادها و كوهها در زندگى انسانها و تمام موجودات زنده گفته شد روشن مى شود كه چرا اميرمومنان على
(ع) بعد از اشاره به مساله خلقت و آفرينش، روى دو موضوع بالخصوص تكيه كرده است.