نكته ها:
1- تاريخچه اسيران بنى ناجيه از جمله سئوالاتى كه پيرامون خطبه بالا مطرح است اين است كه مگر اسيران بنى ناجيه مسلمان نبودند چگونه مى توان مسلمان را به اسارت گرفت، واو را در برابر فديه آزاد كرد؟! پاسخ اين سخن در ماجراى به اسارت گرفتن جمعى از بنى ناجيه بيان شد، جريان چنين است كه شخصى به نام خريت بن راشد بر ضد اميرمومنان على عليه السلام قيام كرد و گروهى را گرد خود جمع آورى نمود، و دست به فتنه و فساد زد، به امام عليه السلام خبر دادند، امام معقل بن قيس يكى از ياران باوفايش را با گروه عظيمى به مقابله با او فرستاد، بعد از درگيريهاى متعدد خريت بن راشد كشته شد، و گروهى از هوادارانش نيز در اين پيكار خونين به خاك افتادند، و گروهى هم اسير شدند كه در ميان آنان مسلمان و غير مسلمان بود، معقل مسلمانان را توبه داد و آزاد كرد، ولى غير مسلمين را كه به حمايت خريت بن راشد برخاسته و در جامعه اسلامى بذر فساد مى پاشيدند آزاد نكرد، هنگامى كه اين اسيران غير مسلمان را به سوى امام عليه السلام مى آوردند به منطقه اردشير خره رسيدند كه در آنجا مصقله به عنوان فرماندار امام عليه السلام بود، اسيران دست به دامن مصقله شدند و او آنها را از معقل در برابر پرداخت غرامتى معادل پانصد هزار درهم گرفت و آزاد كرد.مصقله در پرداختن اين غرامت كه مربوط به بيت المال مسلمين بود، تعلل مى ورزيد، امام عليه السلام كسى را به
سراغ او فرستاد و او به كوفه آمد، و دويست هزار درهم را پرداخت و اظهار كرد كه توانايى بر پرداخت بقيه را ندارد و انتظار داشت كه امام عليه السلام بقيه را به او ببخشد.امام عليه السلام موافقت نفرمود زيرا اگر در اين كار كوتاه مى آمد اولا اين كار بدعتى براى ديگران مى شد كه اسيران را به اصطلاح بخرند و آزاد كنند، و بعد هم حق بيت المال را نپردازند، و ثانيا بخششهاى عثمان از حقوق بيت المال در اذهان تداعى مى شد و چهره واقعى حكومت على عليه السلام كه دفاع از حقوق بيت المال بود دگرگون مى شد.عجب اين كه يكى از دوستان مصقله به او پيشنهاد كرد كه من باقى مانده بدهى تو را از كسانت جمع آورى مى كنم و به امام عليه السلام مى پردازم، او مخالفت كرد، و گفت: اگر عثمان يا معاويه طرف حساب من طلبكار بودند اين مبلغ را به من مى بخشيدند، همانگونه كه به ديگران اموال زيادى از بيت المال را بخشيدند.اينها همه نشان مى داد كه شايد او از اول قصد جدى براى پرداخت بدهى خود نداشت، و از نامه چهل و سوم نهج البلاغه، به خوبى استفاده مى شود كه او عملا پيرو مكتب عثمان بود.به همين جهت قسمتى از بيت المال را در ميان اقوام و بستگان خود بذل و بخشش نمود! و در يك ك
لمه او از نظر فكرى و عملى از قماش معاويه بود نه شايسته دستگاه اميرمومنان على عليه السلام و شايد پيش از آن كه به مقام برسد مرد صالحى بود ولى مانند بسيارى از افراد كم ظرفيت پس از رسيدن به مقام مسير خود را تغيير داد و دنياپرستى بر او غلبه كرد.و به همين دليل عدالت امام عليه السلام را تحمل نكرد و سرانجام به همفكران خود يعنى معاويه و هم دستانش پيوست و امام عليه السلام درباره او جمله هاى بالا را فرمود كه اگر مى ماند ما به او مهلت مى داديم و حق بيت المال را عند القدره و اللاستطاعه از او مى گرفتيم.از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود كه اسيران مزبور اسيران مسلمان نبودند.2- چرا سختگيرى؟! سئوال ديگرى كه در اينجا مطرح است اين است كه چرا امام عليه السلام در اينگونه موارد سختگيرى مى فرمود؟ پاسخ اين سئوال نيز از آنچه در بالا آمد روشن مى شود كه اولا امام سختگيرى نفرمود، بلكه فرمود: به او مهلت مى داديم تا به هنگام توانايى بدهى خود را بپردازد، ثانيا اين حق شخصى امام عليه السلام نبود كه از آن بذل و بخشش كند، بلكه مربوط به بيت المال مسلمين بود كه امام عليه السلام همواره نسبت به آن دقيق و مو شكاف بود، و در عين سختگيرى رفق و م
دارا را در جاى خود فراموش نمى كرد، و لذا در همين داستان مى خوانيم كه بعد از فرار مصقله عده اى پيشنهاد كردند كه اسيران آزاد شده بار ديگر به اسارت كشيده شوند، امام عليه السلام فرمود: هرگز چنين كارى صحيح نيست، آنها را مصقله باز خريد كرده، و آزاد نموده، بدهكار مصقله است نه آنها، آنها گناهى ندارند.