شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

با اين كه در اوصاف پيشين سخن از رحمت و نعمت الهى بود باز در اينجا هر دو تكرار شده است و از ظاهر تعبيرات اين چند جمله چنين
استفاده مى شود كه نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پايدارى آنها سخن به ميان آمده كه هر كدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و دوام آنها نيز از عنايات او.

و اين همان است كه در قرآن مجيد مى خوانيم: (و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها)، و اگر نعمتهاى خداوند را بشماريد هرگز نمى توانيد آنها را احصاء كنيد! جالب توجه اين كه اين دو وصف را در واقع به صورت دليلى بر عدم استنكاف بندگان از عبادت پروردگار ذكر كرده است، اين همان چيزى است كه در علم كلام تحت عنوان شكر منعم يكى از انگيزه هاى معرفه الله، ذكر كرده اند.

واژه هاى رحمت و نعمت و مغفرت، با اين كه با يكديگر پيوند دارند هر يك مفهوم جداگانه اى دارند، رحمت معنى وسيعى دارد كه هرگونه محبت الهى را درباره بندگان شامل مى شود، خواه از طريق بخشش نعمتها باشد يا از طريق آمرزش گناهان، و به تعبير ديگر: نسبت ميان رحمت و هر يك از آن دو (نعمت و مغفرت) نسبت عموم و خصوص مطلق است، ولى نعمت و مغفرت دو مفهوم جداى از هم دارند، نعمت در مورد امكانات وجودى به كار مى رود كه به انسان در مسير تكامل كمك مى كند، و او را بهره مند مى سازد، ولى مغفرت زدودن آثار گناه
و برداشتن موانع از سر راه است.

دنيا سراى آرزوها! از آنجا كه هميشه حب دنيا بزرگترين مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شيفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى باشد امام عليه السلام در بخش دوم اين خطبه به نكوهش دنيا پرداخته، و با شش ويژگى آن را وصف مى كند.

نخست مى فرمايد: دنيا سرايى است كه فنا بر پيشانيش نوشته شده! (و الدنيا دار منى لها الفناء).

آرى آثار فنا و زوال از در و ديوار جهان نمايان است، درختانى كه در بهار شكوفه مى آورند و برگهاى زيبا بر شاخسار آنها ظاهر مى شود چند ماه بعد به هنگام پاييز پژمرده و خشك شده و با تندباد به هر سو پراكنده مى شوند، گويى نه بهارى در كار بود و نه برگ و نه شكوفه اى! جوانان نيرومند و پر نشاط ديروز، پيران ناتوان و خسته امروزند، و پيران خسته امروز استخوانهاى پوسيده فردا! عجبا كه قانون فرسودگى و پيرى در مجموعه جهان آفرينش و عالم خلقت نيز حاكم است و دانشمندان از آن تعبير به آنتروپى مى كنند، اتمهاى موجودات تدريجا متلاشى مى شود، و انرژيها به سوى يكنواختى پيش مى رود و منظومه ها و كهكشانها رو به زوال مى گذارد.

سپس امام عليه السلام به بعد ديگرى از اين معنى پرداخته، مى فرمايد:

و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است (و لاهلها منها الجلاء).

همه انسانها بدون استثناء دير يا زود با اين سراى فانى وداع مى گويند و به سوى زندگى جاويدان سراى ديگر مى شتابند، اين يك تقدير حتمى الهى است كه هيچ كس نمى تواند آن را انكار كند، و به همين دليل در آيات قرآن از مرگ به عنوان يقين ياد شده، چرا كه حتى منكران مبدا و معاد نيز به آن يقين دارند! در سومين و چهارمين وصف به پاره اى از جهات فريبنده دنيا كه گروهى را به سوى خود جذب مى كند اشاره كرده، مى فرمايد: اين دنيا (ظاهرا) شيرين و سرسبز (و دل انگيز و وسوسه آميز) است (و هى حلوه خضراء).

شيرينى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بينايى است، آرى زيبايى خيره كننده و زرق و برق دنيا انسانهاى غافل را به سوى خود مى كشاند، و حلاوت و شيرينى اش انسانها را آلوده مى سازد، بديهى است جهات فريبنده دنيا تنها مربوط به اين دو حس نيست، بلكه از طريق تمام حواس نيز جاذبه هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذكر اين دو واژه (حلوه خضراء) كنايه از تمام جهاتى است كه ايجاد جاذبه مى كند.

در پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: دنيا با سرعت به سوى علاقه مندانش پيش مى رود (و در آنها نفوذ مى كند
)، و با قلب و روح آن كس كه به آن نظر افكند مى آميزد (و قد عجلت للطالب و التبست بقلب الناظر).

آرى طبيعت دنيا اين است كه ظاهرا خير عاجل و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى كه به سراغ انسان مى آيد چنان نفوذ مى كند كه گاهى جزيى از روح و جان او را تشكيل مى دهد، زيرا در ديده ها زيبا و سرسبز است، و در ذائقه ها شيرين و گوارا است و به همين دليل رهايى از عشق آن آسان نيست، آرى آنچه ديده مى بيند دل از آن ياد مى كند، تا آنجا كه شاعر را وادار مى سازد كه از دست ديده و دل فرياد بكشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر ديده بزند تا دل را آزاد سازد! بعد از بيان ويژگيهاى ششگانه بالا و آماده شدن دلها براى پذيرش فرمان الهى، امام مى فرمايد: بنابراين سعى كنيد با بهترين زاد و توشه اى كه در اختيار شماست از آن كوچ نماييد، و بيش از نياز و كفاف از آن نخواهيد، و زائد بر آنچه حاجت داريد از آن نطلبيد (فارتحلوا منها باحسن ما بحضرتكم من الزاد و لا تسالوا فيها فوق الكفاف، و لا تطلبوا منها اكثر من البلاغ).

فراموش نكنيد شما مسافرانى هستيد كه موقتا در اين منزلگاه اقامت جسته ايد، مسافران آگاه و بيدار در چنين منزلگاههايى به تهيه زاد و توشه مى پرازند، و از بهتري
ن و مفيدترين زاد و توشه ها براى خود فراهم مى كنند، هرگز بار خود را با اشيائء بيهوده سنگين نمى كنند، و به گردنه هاى صعب العبور كه در مسير خود پيش رو دارند مى انديشند! آنها از اين فرمان الهى الهام مى گيرند كه: (و تزودوا فان خير الزاد التقوى و اتقون يا اولى الالباب).

زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهيزيد اى خردمندان، در نتيجه به تهيه اين زاد و توشه الهى مى پردازند يعنى تقوى و هرگز به خواب غفلت فرونمى روند.

/ 350