شرح نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح نهج البلاغه - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح و تفسير:

با اين كه انسان مادام كه در دنياست زندگى مى خواهد، و بايد آبرومندانه و بدون وابستگى به ديگران حيات مادى خود را اداره كند، ولى در خطبه بالا و بسيارى ديگر از خطبه هاى مولى اميرالمومنان عليه السلام در نهج البلاغه به زهد در دنيا توصيه شده است، و پى در پى هشدار مى دهد كه دنيا فانى و سريع الزوال است، همه بايد آماده كوچ كردن از دنيا باشند، و خود را براى سفر بزرگى كه در پيش دارند آماده كنند، ولى از آنجا كه دنياپرستى سرچشمه تمام گناهان است و جاذبه و زرق و برق دنيا به حدى است كه انسانها را به سوى خود مى كشاند و درست به يك جاده سراشيبى مى ماند كه حركت در آن نياز به توصيه ندارد، بلكه دائما بايد به رهروان آن هشدار داد كه: خود را كنترل كنيد، با سرعت نرويد، مبادا سقوط كنيد و گرفتار مصيبت شويد، بنابراين پيشوايان دين مرتبا هشدار مى دادند.

به همين دليل امام در اين خطبه كه در شرايط روحانى عيد قربان ايراد شده است مردم را نسبت به بى وفايى دنيا و ناپايدارى آن هشدار مى دهد، و با تعبيرات بسيار حساب شده كه در طى ده جمله بيان شده است اين حقيقت را گوشزد مى كند كه بيش از اندازه تكيه بر دنيا نكنند.

در جمله هاى
نخستين مى فرمايد: آگاه باشيد دنيا به آخر رسيده و پايان يافتن خويش را اعلام كرده است.

(الا و ان الدنيا قد تصرمت، و آذنت بانقضاء).

اين سخن ممكن است اشاره به مجموعه جهان باشد كه عمرش رو به پايان است، و به همين دليل زمان ما را آخرالزمان مى نامند، يا اشاره به زندگى هر يك از انسانها در هر عصر و زمان است كه بسيار كوتاه و زودگذر مى باشد و احتمال دوم با مجموعه خطبه سازگارتر است، و در واقع مفهوم اين سخن آن است كه عمر هر كس در اين دنيا به اندازه اى كوتاه است كه گويى از لحظه تولد به او مى گويند: آماده كوچ كردن باش! در جمله اول به باطن آن اشاره مى كند و در جمله دوم به ظاهر آن، و به تعبير ديگر: دنيا هم ذاتا فانى است و هم علائم مختلفى كه در گوشه و كنار زندگى انسانها است فانى بودن آن را اعلام داشته است، تا مردم گرفتار غفلت و بى خبرى و زيانهاى ناشى از طول امل نشوند.

و به گفته شاعر: سالها در عمر من مهر آمد و آبان گذشت وز كمال غفلتم هر لحظه در نقصان گذشت در شتاب عمر فرداها همه ديروز شد! نارسيده نوبهاران فصل تابستان گذشت! سپس در جمله سوم و چهارم مى افزايد: زيباييهايش به زشتى گراييده، و روى برگردانده و به سرعت دور مى شود
(و تنكر معروفها و ادبرت حذاء).

آرى زيباييهاى جوانى به سرعت جاى خود را به زندگى ملامت بار پيرى مى دهد، و نعمتهايش رو به زوال است، چشمها كم نور، گوشها ناشنوا، اعصاب سست، استخوانها فرسوده و چهره هاى صاف و پر طراوت، پر از چين و چروك پيرى مى شود! در جمله پنجم و ششم مردم دنيا را به كاروانى از شتران تشبيه مى كند كه ساربان به سرعت آنها را مى راند، مى فرمايد: دنيا ساكنان خويش را به سوى فنا مى راند، و همسايگانش را با آهنگ مرگ پيش مى برد.

(فهى تحفز بالفناء سكانها و تحدوا بالموت جيرانها).

تحفز از ماده حفز (بر وزن حبس) به معنى راندن و تحريك نمودن و يا كسى را از پشت سر به پيش هل دادن است اين تعبير به خوبى مى رساند كه انسانها بخواهند يا نخواهند با گذشت روزگار به پيش رانده مى شوند، و به سوى اجل حركت مى كنند.

تعبير به تحدو كه از ماده حداء به معنى آواز خواندن براى شتران به منظور تسريع حركت آنهاست، تعبير زيبايى براى نشان دادن اين حقيقت است كه در اين جهان تمام عوامل تسريع به سوى فنا فراهم است، و انسانها با سرعت هر چه تمامتر به سوى پايان زندگى پيش مى روند.

تعبير به جيران (همسايگان) بعد از تعبير به سكان (ساكنان) ممكن است اشاره به
اين نكته باشد كه محل سكونت انسان اين جهان نيست، گويى همسايه اين خانه است نه صاحب اين خانه! در جمله هاى بعد با نكته ديگرى درباره دنيا چهره واقعى آن را آشكارتر ساخته، مى فرمايد: آنچه از دنيا شيرين بوده به تلخى گراييده، و آنچه صاف و زلال بوده تيرگى يافته است.

(و قد امر منها ما كان حلوا و كدر منها ما كان صفوا).

دوران شيرين كودكى و جوانى به سرعت پايان مى گيرد، و دوران طاقت فرسا و پر از مرارت پيرى فرامى رسد.

سلامت جسم و روح جاى خود را به انواع بيماريها مى دهد، و امنيت و آرامش به ناامنى و تشويش و اضطراب مبدل مى شود.

نه شيرينى اش پايدار و نه آرامش و استراحت آن براقرار است.

همه چيز به سرعت دگرگون مى شود و نعمتها رو به زوال مى رود.

گاه در تفسير اين جمله گفته شده است كه اين تعبيرات اشاره به اختلاف ظاهر و باطن دنيا است.

ظاهرش شيرين اما باطنش تلخ، ظاهرش صاف و زلال و باطنش تيره و تار، ولى دقت در تعبيرات فوق نشان مى دهد كه تفسير اول مناسبتر است.

و سرانجام در آخرين جمله ها در نكوهش دنيا و شرح بى اعتبارى آن با تشبيه ديگرى سخن خود را پايان مى دهد و مى فرمايد: از دنيا چيزى باقى نمانده مگر به اندازه ته مانده ظرف آبى، يا جرعه نا
چيزى همچون مقدار آبى كه به هنگام كمبود و جيره بندى شديد آب به افراد مى دهند، و به اندازه اى كم است كه اگر تشنه اى آن را بنوشد هرگز عطش او فرونمى نشيند.

(فلم يبق منها الا سمله كسمله الاداوه او جرعه كجرعه المقله لو تمززها الصديان لم ينقع)، اين جمله ها در واقع اشاره به زندگى فرد فرد انسانها است كه با گذشت زمان به پايان عمر نزديك مى شود، تا خود را براى نوشيدن جرعه هاى سرشار زندگى آماده مى كند مى بيند چيزى در ته ظرف براى نوشيدن باقى نمانده است، تنها به آن اندازه مانده كه گلويى تر كند و برود، بى آن كه عطش و تشنگى او فروبنشيند! تعبير به سمله كه در اصل به معنى چيز كم و بى ارزش است، و به آب مختصرى كه در ته ظرف باقى مى ماند اطلاق مى شود، و همچنين تعبير به جرعه المقله كه در جايى گفته مى شود كه مسافران در سفر خود گرفتار كمبود آب شوند و آب را در ميان خود جيره بندى كنند، تعبيرهاى بسيار گويايى است از كوتاهى عمر دنيا و كم ارزش بودن آن.

آرى عمر دنيا به قدرى كوتاه و ناچيز است كه هرگز تشنگى علاقه مندانش را فرونمى نشاند، پس چه بهتر كه انسان بيدار و عاقل دل به آن نبندد و از زرق و برق آن فريفته نشود، و مسير اصلى خود را فراموش نكن
د.

امام عليه السلام در جمله هاى پايانى اين بخض از خطبه در يك نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: حال كه وضع دنيا چنين است اى بندگان خدا تصميم بر كوچ كردن از اين سرا بگيريد (و خود را آماده كنيد) كه زوال و نيستى بر اهل آن فرض شده است، نكند آرزوها بر شما چيره شود و مبادا گمان بريد كه عمرتان طولانى خواهد بود (بلكه سعى كنيد از فرصتى كه در دست داريد براى اندوختن زاد و توشه سفر آخرت بهره بگيريد (فازمعوا عباد الله الرحيل عن هذه الدار المقدور على اهلها الزوال و لا يغلبنكم فيها الامل و لا يطولن عليكم فيها الامد).

ناگفته پيداست كه انسانها چه بخواهند و چه نخواهند بايد از دنيا كوچ كنند، منظور امام اين است كه آگاهانه كوچ كنيد، و از فرصت گرانبهايى كه در دست داريد بهره بگيريد، و با اندوختن كوله بارى از معارف الهى و فضائل اخلاقى و اعمال صالح سربلند و پرافتخار اين مسير را طى كنيد، و به زندگى سعادتبخش جاويدان بپيونديد.

بار ديگر امام عليه السلام به دو خطرى كه در اين مسير كمين كرده است اشاره نموده، چنين مى فرمايد: يكى آرزوهاى طولانى و دور و دراز است كه آخرت را به فراموشى مى سپارد- همانگونه كه قبلا اشاره شد- و ديگر غفلت و بى خبرى است كه آن
نيز سبب فراموشى قيامت و موجب قساوت قلب مى شود، همانگونه كه قرآن مى فرمايد: (الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون)، آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مومنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد، و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت يافت و بسيارى از آنها گنهكارند.

باز تاكيد مى كنيم كه اين تعبيرات هرگز به معنى ترك دنيا و رهبانيت و بى اعتنايى به سرنوشت زندگى مادى نيست، بلكه به معنى ترك دلبستگى و وابستگى به زرق و برق دنياست، يا به تعبير ديگر مقصود آن است كه دنيا را آنچنان كه هست بشناسيم و به كار گيريم، نه آنچه پندارها و خيالات واهى و غفلت و غرور و هوى و هوسها ما را به سوى آن دعوت مى كند.

هر قدر در اين راه بكوشيد كم است! به دنبال بحثى كه در فراز بالا در مورد كوتاهى عمر دنيا و بى اعتبارى آن گذشت و امام عليه السلام با تعبيرات بسيار رسا و گويا اين مطلب را تشريح فرمود، در اين بخش به سراغ اهميت ثواب و عقاب آخرت و سرنوشت ان
سانها در زندگى ديگر مى رود كه هدف نهايى از زندگى دنيا است و به تعبيرى ديگر آنچه در بخش قبل گذشت مقدمه اى بود براى بخش دوم، كه به هدف نهايى يعنى نيل به قرب خدا و ثوابهاى فوق العاده و پر اهميت الهى و پرهيز از عقابهاى خوفناك او اشاره مى كند.

مى فرمايد: به خدا سوگند اگر همانند شترانى كه بچه خود را از دست داده اند ناله سر دهيد و همچون كبوتران نوحه گرى كنيد، و به مانند راهبان تارك دنيا زارى نماييد و دست از اموال و فرزندان بكشيد تا به قرب الهى و مقامات والا نزد او، و آمرزش گناهانى كه كاتبان الهى آن را ثبت كرده و رسولان او، آن را نگهدارى مى كنند، دست يابيد، (همه اينها) در برابر ثوابى كه من براى شما انتظار دارم و عقوبتى كه از آن بر شما بيمناكم بسيار كم و ناچيز است! (فو الله لو حننتم حنين الوله العجال و دعوتم بهديل الحمام و جارتم جوار متبتلى الرهبان و خرجتم الى الله من الاموال و الاولاد التماس القربه اليه فى ارتفاع درجه عنده او غفران سيئه احصتها كتبه و حفظتها رسله لكان قليلا فيما ارجوا لكم من ثوابه و اخاف عليكم من عقابه).

در اينجا امام عليه السلام براى بيان نهايت كوشش در مقام تضرع و زارى در پيشگاه خدا سه تشبيه را بيا
ن فرموده، نخست: ناله اى كه شتران به هنگام از دست دادن فرزندان خود سر مى دهند كه ناله اى است بسيار جانسوز و رقت بار و هر شنونده اى را تحت تاثير خود قرار مى دهد.

تشبيه دوم: نوحه گرى كبوتران است.

ديده ايم كبوتران هنگامى كه دور هم جمع مى شوند گويى به صورت دسته جمعى نوحه گرى دارند.

ابن منظور در لسان العرب مى نويسد: هديل (كه در جمله بالا آمده است) گاه به معنى صداى كبوتر و گاه به معنى جوجه آن آمده است، سپس از بعضى نقل مى كند كه اعراب چنين مى پندارند كه هديل جوجه كبوترى در عهد نوح عليه السلام بوده كه تنها مى ماند و از شدت تشنگى مى ميرد و از آن روز تمام كبوتران براى او نوحه گرى مى كنند.

تشبيه سوم: گريه و زارى راهبان و تاركان دنيا در ديرهايشان است كه در مراسم مختلف خود به صورت فردى يا دسته جمعى نوحه گرى مى كنند و چون رابطه خود را از دنيا بريده اند نوحه آنها سوز ديگرى دارد.

امام عليه السلام تنها به نوحه گرى پر شور و گريه زارى به درگاه خدا قناعت نمى فرمايد بلكه با جمله (خرجتم الى الله من الاموال و الاولاد) اشاره به بالاترين ايثار و فداكارى در اين راه كرده و مى فرمايد: اگر از تمام امكانات زندگى نيز در اين راه براى رسيدن ب
ه قرب خدا و ثواب و پاداش او و نجات از عذاب الهى، صرفنظر كنيد باز هم كم و ناچيز است.

دليل اين سخن كاملا روشن است، براى اين كه تمام عمر دنيا از آغاز تا پايان و تمام نعمتها و ثروتهاى مادى از ازل تا ابد در برابر عمر آخرت و مواهب و نعمتهاى آن جهان، لحظه اى زودگذر و نعمتى ناچيز و قطره اى در برابر دريا است و بديهى است تا اين معرفت و شناخت درباره دنيا و آخرت پيدا نشود آن گذشت و ايثار و آن تضرع و زارى جانسوز حاصل نخواهد شد.

در خطبه همام (خطبه 193) درباره پرهيزگاران مى خوانيم: صبروا اياما قصيره اعقبتهم راحه طويله، ايام كوتاهى را صبر و شكيبايى كردند (و ايثار و فداكارى نمودند) همين امر راحتى و آرامش طولانى براى آنها به دنبال آورد.

عظمت و گستردگى نعمتهاى الهى در اين بخش از خطبه كه آخرين بخش است امام عليه السلام به بيان عظمت نعمتهاى الهى بر انسانها مى پردازد تا حس شكرگزارى و قدردانى از نعمتها را در وجود همه ما زنده كند، همان شكرى كه دريچه اى به سوى تكامل و پيشرفت انسان و كليد قرب الى الله است.

براى دومين بار در اين خطبه سوگند ياد مى فرمايد و مى گويد: به خدا قسم اگر دلهاى شما به كلى آب شود و چشمهايتان از شدت شوق به خدا
و يا از خوف او (به جاى قطرات اشك) خون ببارد، سپس تا پايان دنيا زنده بمانيد و تا آنجا كه در توان داريد در اطاعت خدا تلاش و كوشش كنيد، باز اعمالتان پاسخگوى نعمتهاى عظيم الهى بر شما نيست، به ويژه نعمت هدايت شما به سوى ايمان (بنابراين به اعمال ناچيز خود مغرور نشويد و بدانيد همه آنها در برابر نعم الهى همچون قطره اى است در برابر دريايى عظيم و ژرف).

و تالله لو انماثت قلوبكن انمياثا، و سالت عيونكم من رغبه اليه و رهبه منه دما، ثم عمرتم فى الدنيا، ما الدنيا، ما الدنيا باقيه، ما جزت اعمالكم عنكم- و لو لم تبقوا شيئا من جهدكم- انعمه عليكم العظام، و هداه اياكم للايمان.

در واقع امام عليه السلام با بيانى عميق و زيبا بالاترين تلاش انسان را از نظر كميت و كيفيت در طريق اطاعت پروردگار تشريح كرده، از نظر كيفيت تا آن حد كه تمام وجود انسان در مسير طاعت ذوب شود و تمام ذرات جسمش فرياد كشد و روحش در اوج آسمان عبوديت تا آنجا كه در توان انسان است به پرواز درآيد و از نظر كميت اين كار در تمام طول عمر دنيا ادامه يابد، باز هم نمى تواند حق شكر نعمتهاى خدا و حتى حق شكر يكى از نعمتهايش را به جا آورد.

بلكه بنابر مضمون احاديثى كه از معصومين عليه
السلام رسيده توفيق اطاعت و شكرگزارى خود نعمت ديگرى است كه انسان بايد شكر آن را هم اضافه بر ساير نعمتها بجا آورد، و چه زيبا گفته است شاعر: شكر الاله نعمته موجبه لشكره و كيف شكرى بره و شكره من بره شكر خداوند خود نعمتى است كه شكر ديگرى را بر انسان واجب مى كند.

چگونه مى توانم شكر نيكيهاى او را به جا آورم در حالى كه شكر او نيز از نيكيهاى او است.

و همانگونه كه در بالا اشاره شد شاعر اين مضمون را از احاديث معصومين عليه السلام گرفته است.

در واقع امام عليه السلام مى خواهد با اين تعبيرات به نامحدود بودن نعمتهاى الهى اشاره كند.

شبيه تعبيرى كه درباره علم خداوند در آيه 27 سوره لقمان آمده كه مى فرمايد: (و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحر يمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت كلمات الله)، اگر همه درختان روى زمين قلم شود و دريا براى آن مركب گردد و هفت دريا بر آن افزوده شود همه آنها تمام مى شود، ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد.

آرى بندگان راهى جز اين ندارند كه از تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورند وگرنه آنچه سزاوار خداوندى او است هيچكس نمى تواند كه به جا آورد.

قابل توجه اين كه امام عليه السلام در اينجا روى نعمت ايمان تكيه مى
كند و مى فرمايد: و هداه اياكم للايمان و اين در واقع از قبيل ذكر خاص بعد از عام است.

در جمله قبل اشاره به مجموعه نعمتهاى بزرگ الهى مى كند و در اين جمله اشاره به خصوص نعمت ايمان كه برترين آنهاست مى فرمايد، همانگونه كه در قرآن مجيد آمده است: (بل الله يمن عليكم ان هداكم للايمان)، بلكه خداوند اين نعمت بزرگ را به شما بخشيده كه شما را به ايمان هدايت كرده است.

نعمت ايمان، تنها از اين نظر كه كليد سعادت بشر و جواز ورود در بهشت جاويدان است اهميت ندارد، بلكه از جهت اين كه انگيزه اى براى تمام فضائل و كارهاى نيك، و مانع و رادعى نيك براى كارهاى زشت و رذائل اخلاقى است، اهميت دارد و در واقع زيربناى همه برنامه هاى سازنده دين است.

و جالب اين كه هدايت را به خدا نسبت مى دهد، هر چند انسان با اختيار خود آن را مى پذيرد، اين به خاطر آن است كه تا امداد الهى در اين راه نباشد و معلمان آسمانى و كتب روشنگر الهى نباشد هيچ كس راهى به جايى نمى برد و به همين دليل هر شب و روز در تمام نمازها از خداوند تقاضاى هدايت مى كنيم.

در پايان اين خطبه توجه به اين نكته شايسته به نظر مى رسد كه بخش اول، جنبه مقدمه اى دارد و دلها را از طريق توجه دادن به ناپ
ايدارى دنيا و گذرا بودن آن آماده مى سازد و در بخش دوم و سوم آنها را متوجه اطاعت فرمان خدا و كسب فضائل و دفع رذائل مى نمايد.

با اين تفاوت كه در بخش دوم تكيه بر اهميت قرب الى الله شده و هرگونه تلاشى را براى رسيدن به اين هدف شايسته مى داند و در بخش سوم از طريق مساله شكر منعم و سپاسگزارى به درگاه بخشنده اين همه نعمتها وارد مى شود.

چرا كه وجدان همه انسانها گواهى بر لزوم شكر منعم است.

/ 350