/ سوره زمر / آيه هاى 45 - 41 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 24

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 24

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره زمر / آيه هاى 45 - 41

41. إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنْ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ

42. اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

43. أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ

44. قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

45. وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ

ترجمه

41. به يقين ما اين كتاب را براى [هدايت و رهبرى ]مردم به حق بر تو فرو فرستاديم؛ پس هركس راه يابد [و حق را بپذيرد ]به سود خود اوست؛ و هركس گمراه گردد، تنها به زيان خود گمراه مى گردد؛ و تو [اى پيامبر!] بر آنان وكيل نيستى.

42. خداست كه جانها[ى مردم ] را به هنگام مرگشان مى ستاند، و [اوست كه روح ] آن را كه نمرده است، در خواب [برمى گيرد]؛ آن گاه آن را كه بر او حكم مرگ نموده است نگاه مى دارد [و ديگر به پيكرش بازنمى گردد] و ديگرى را تا سرآمدى مقرر باز مى فرستد؛ به يقين در اين كار [كار شگفت انگيز] براى گروهى كه مى انديشند نشانه هايى [از قدرت بى كران او ]است.

43. آيا غير از خدا شفاعت كنندگانى برگرفته اند؟! بگو: آيا گرچه آنها اختيار چيزى را نداشته باشند و [چيزى را] به خرد درنيابند، [باز هم آنها را شفاعت گر خويش مى پنداريد]؟!

44. [هان اى پيامبر،] بگو! شفاعت، يكسره از آن خداست؛ فرمانروايى آسمانها و زمين، تنها از آن اوست [و] سرانجام تنها به سوى او بازگردانده خواهيد شد.

45. و هنگامى كه خدا به تنهايى ياد گردد، دلهاى كسانى كه به [سراى ] آخرت ايمان نمى آورند، مى رمد؛ و چون آنهايى كه جز [ذات پاك و بى همتاى ] او هستند، ياد شوند، به ناگاه آنان [كه شرك ورزيده اند] شادمان مى گردند.

نگرشى بر واژه ها

«توفى»: اين واژه به مفهوم گرفتن چيزى به صورت كامل آمده است به همين جهت هنگامى كه كسى مى گويد: «تو فيت حقى» منظور اين است كه: من همه حق خود را گرفته ام.

«اشمأزت»: از ريشه «اشمئزاز» به مفهوم گرفتگى، نفرت و ناخوش داشتن آمده است.

«منام»: اين واژه مفهوم مصدرى دارد و به جاى «نوم» آمده است.

تفسير نجات يا گرفتارى هركسى در گرو عملكرد خود اوست

در آخرين آياتى كه گذشت هشدار از عذاب پايدار و مرگبار براى بيدادگران و شرك پيشگان بود؛ اينك در ادامه سخن مى فرمايد:

إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِ

به يقين ما اين كتاب پرشكوه را به حق و بى آنكه باطل و بيهوده اى در آن باشد، براى هدايت مردم بر تو فرو فرستاديم.

در مورد واژه «حق» در آيه دو نظر است:

1- به باور گروهى منظور اين است كه: ما قرآن را به حق و بى آنكه در آن باطل و بيهوده اى باشد بر تو فرو فرستاديم، كه در اين صورت حال از «كتاب» مى باشد.

2- امّا به باور برخى منظور اين است كه: ما قرآن را در حالى كه حق و يا براساس حق است براى هدايت مردم بر تو فرو فرستاديم؛ بنابراين بايد به كران تا كران آن نگريست و آن گاه آنچه را آيات آن درست مى شمارد، درست شمرد و آنچه را باطل و بيهوده مى شمارد، دور ريخت و از آنها دورى جست؛ به سوى آنچه تشويق و ترغيب مى كند، بايد شتافت و آن را به كار بست و از آنچه هشدار مى دهد، بايد هشدار پذيرفت و دورى كرد. به هرچه قرآن فرا مى خواند، آن را رشد و هدايت به حساب آورد و از آنچه روى مى گرداند، آن را باطل و ناروا شمرد و روى برتافت.

در ادامه آيه شريفه مى افزايد:

فَمَنْ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ

پس هركس راه هدايت را پذيرا گردد و با دليل و برهان به سوى حق راه يابد به سود خود اوست؛ چرا كه نتيجه حق پذيرش به خود او باز مى گردد.

وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا

و هركس گمراه گردد و از حق انحراف جويد، به زيان خود گمراه مى گردد؛ چرا كه كيفر انحرافش به خود او دامانگير مى شود.

وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ

و تو اى پيامبر! بر آنان به عنوان وكيل و مراقب گماشته نشده اى، و موظّف نيستى كه حق را به قلب و جان آنان رسانده و مراقب باشى كه از آن انحراف نجويند؛ چرا كه تو نمى توانى آنان را به اسلام و ايمان اجبار سازى. تنها وظيفه تو رساندن پيام خداست، نه نگهبانى از دلهاى آنان و يا اجبارشان به پذيرش حق.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا

خداست كه به هنگام فرا رسيدن مرگ پيكرها و كالبدهاى مردم جانشان را برمى گيرد.

وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا

و نيز جان و روح آن كسى را برمى گيرد كه در خواب نمرده و سرآمدش نرسيده است.

با اين بيان روشن مى شود كه آنچه در هنگامه خواب دريافت مى گردد و از سازمان وجود انسان جدا مى شود، عبارت از حقيقتى است داراى خرد و قدرت تميز و شناخت و واقعيتى ناشناخته كه فرد جدا شده از آن فاقد قدرت شناخت و انديشه است و آن روح و جانى كه با فرا رسيدن مرگ دريافت مى گردد و كالبد خاكى انسان را ترك مى گويد نفس زندگى و يا روح حيوانى است. به بيان ديگر انسانى كه در خواب است، نفس مى كشد و داراى علائم روشن حياتى و برخوردار از نشانه هاى زندگى است و تفاوت ميان دريافت روح از انسان خفته و كسى كه مُرده است، اين است كه فرد نخست خواب است و شرايطى دارد كه در برابر بيدارى است، امّا فرد دوّم كه جهان را بدرود گفته، در برابر كسى است كه زنده و بانشاط است. با اين بيان برگرفتن روح از فردى كه مى خوابد، با باقى بودن روحِ حيات در كالبد اوست و برگرفتن روح مُرده، به مفهوم خارج شدن روح حيات، از پيكرش مى باشد.

فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ

آن گاه آن روح و جانى را كه بر صاحب او حكم مرگ صادر گشته و سرآمدش رسيده است آن را نگاه مى دارد، به گونه اى كه ديگر از خواب بيدار نمى گردد و به سوى جهان ديگر مى رود.

وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى

و روح و جان ديگرى را كه هنوز فرصت ادامه حيات دارد، به پيكرش باز مى فرستد تا به هنگامه سرآمدى مقرر و معلوم در اين جهان زندگى كند.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

به يقين در اين كار و اين تدبير شگفت انگيز براى گروهى كه مى انديشند، نشانه هايى از قدرت بى كران اوست، چرا كه آنان مى دانند كه جز ذات پاك و بى همتاى آفريدگار هستى هيچ كس ديگر نمى تواند روح انسان را گاه به هنگامى كه مى خوابد و زمانى كه هنگامه مرگ او فرا مى رسد، برگيرد و اين كار تنها كار آفريدگار تواناى انسان است.

دو حقيقت ناشناخته «روح» و «نفس»

در اين مورد از «ابن عباس» آورده اند كه مى گويد: در سازمان وجود فرزندان انسان دو حقيقت ناشناخته وجود دارد كه نام يكى «روح» است و ديگرى را مى توان به «نفس» تعبير كرد و رابطه ميان اين دو همانند خورشيد و فروغ آن است.

حقيقتى است كه مايه حيات و زندگى است؛ از اين رو هنگامى كه انسان مى خوابد، «نفس» او از كالبدش بيرون مى رود؛ امّا روح باقى است و به هنگامه فرا رسيدن مرگ، خداى توانا هم روح را برمى گيرد و هم نفس را.

اين ديدگاه با روايت رسيده از پنجمين امام نور حضرت باقر(ع) تأييد مى گردد كه مى فرمايد:

ما من احد ينام الاّ عرجت نفسه الى السماء، و بقيت روحه فى بدنه، و صار بينهما بينهما سبب كشعاع الشمس، فان اذن الله فى قبض الارواح اجابت الروح النّفس، و ان اذن الله فى ردّالروح اجابت النفس الروح، فهو قوله سبحانه: اللّه يتوفى الانفس حين موتها...(145)

هركس مى خوابد نفس او به آسمانها صعود مى كند و روحش در كالبدش باقى مى ماند، و در ميان اين دو حقيقت رابطه اى بسان پرتو خورشيد است؛ هنگامى كه خدا فرمان مرگ و برگرفتن روح انسانى را صادر مى كند، «روح» فراخوان «نفس» را پاسخ مى گويد و با ترك كردن كالبد خاكى به سوى آن حقيقت آسمانى پر مى كشد، و زمانى كه خدا اجازه بازگشت آن را بدهد و انسان فرصت حيات داشته باشد، «نفس» فراخوان «روح» را اجابت مى كند و به كالبد خاكى بازمى گردد؛ آرى، مفهوم آيه شريفه است كه مى فرمايد: خداست كه جانهاى مردم را به هنگام مرگشان مى ستاند.

از اين بيان نكته ديگرى نيز دريافت مى گردد و آن اين است كه «نفس» به هنگام جدايى از كالبد خاكى و صعود به سوى آسمانها، هر آنچه را در عالم ملكوت ببيند داراى پيام درست و تأويل است و از آينده خبر ميدهد، امّا آنچه را كه ميان آسمان و زمين ببيند از پندارهاى شيطانى است و پيام و خبرى از آينده ندارد.

در سومين آيه مورد بحث در قالب پرسشى روشنگرانه مى فرمايد:

أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ

آيا شرك گرايان غير از خداى يكتا خدايان و شفاعت كنندگانى ديگر برگرفته اند و بر اين پندارند كه آنها مى توانند آنان را به بارگاه خدا نزديك سازند؟!

قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ

هان اى پيامبر! به آنان بگو: آيا هرچند كه آنها در كران تا كران هستى نه اختيار چيزى را داشته باشند و خرد و شعورى تا چيزى را دريابند، باز هم آنها را شفاعت گر خود مى پنداريد؟!

و مى افزايد:

قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا

هان اى پيامبر، بگو: شفاعت يكسره از آن خدا و در اختيار اوست، و هيچ كس بدون اذن و اجازه او نمى تواند شفاعت كند و كسى نمى تواند مالك و صاحب اختيار شفاعت گردد، مگر اينكه آفريدگار هستى اين امتياز را به او بدهد؛ درست همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد: «من ذاالّذى يشفع عنده الاّ باذنه»(146) كيست آن كه جز به اجازه و فرمان خدا در پيشگاهش به شفاعت برخيزد؟!

لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

چرا كه فرمانروايى آسمانها و زمين تنها از آن اوست.

ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

و سرانجام همگى شما به سوى او بازگردانده خواهيد شد.

در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به باورها و پندارهاى زشت و خرافى شرك گرايان و عمق نفرت و كينه آنان از حق و حقگرايان مى فرمايد:

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ

و هنگامى كه نام بلند و باعظمت خدا به تنهايى برده شود دلها و قلب هاى كسانى كه به جهان ديگر و سراى آخرت ايمان نمى آورند، گرفته مى شود و مى رمد...

به باور گروهى از جمله «جبايى» و... منظور اين است كه: و هنگامى كه خداى يكتا به تنهايى ياد شود دلهاى انكارگران آخرت رنجيده مى شود.

امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه مى رمد و نفرت مى كند.

از ديدگاه گروهى از جمله «مجاهد» و... گرفته مى شود...

و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه دلهاى آنان كفر ورزيده و سركشى مى كند.

گفتنى است كه اين گرفتگى دل و يا رميدن آنها از توحيدگرايى و دعوت به سوى خداى يكتا و شعار جاودانه «لا اله الا الله» بدان جهت بود كه آنها بتهاى ساخته و پرداخته خويشتن را نيز شريك و همتا و يا معاون و خدمتگزار خدا مى پنداشتند و بر اين باور خرافى بودند كه اينها مى توانند آنان را به خداى يكتا نزديك سازند.

وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ

امّا هنگامى كه از آن خدايان دروغين و ساخته و پرداخته ذهنى عليل و خرافى آنان نيز در كنار نام و ياد پرشكوه خداى يكتا سخن گفته شود، آن گاه است كه آنان به شادى و شادمانى مى پردازند و بى درنگ آثار شادى و خوشحالى از چهره و گفتار و رفتارشان هويدا مى گردد.

/ 38