21. و آنان [كه در دنيا بيداد پيشه ساخته اند] به پوست [بدنِ ]خود مى گويند: چرا بر ضد ما گواهى داديد؟! [آنها در پاسخ ]مى گويند: آن خدايى كه هر چيزى را به زبان [و سخن ]درآورده ما را [نيز] به سخن درآورده است؛ و اوست كه شما را نخستين بار پديد آورد؛ و تنها به سوى او بازگردانيده مى شويد.22. و شما از [ترس ] اينكه مبادا گوش، چشم و پوست [بدن ]شما بر ضدتان گواهى دهند [بيداد و گناهتان را] پوشيده نمى داشتيد، بلكه [چنين ] مى پنداشتيد كه خدا بسيارى از آنچه را انجام مى دهيد نمى داند.23. و اين است پندار [نارواى ] شما كه درباره پروردگارتان برديد؛ [و همين پندار نادرست ] شما را نابود ساخت و از زيانكاران شديد.24. پس اگر [بر عذاب ] شكيبايى ورزند، آتش منزلگاه آنان است؛ و اگر از در پوزشخواهى درآيند [و در انديشه جلب خشنودى خدا باشند، از آنان پذيرفته نمى شود و] از كسانى نخواهند بود كه سرزنش از آنان دور داشته شود.25. و برايشان دمسازانى [از شيطانها] برگماشتيم؛ پس آنها آنچه را پيش رو و پشت سرشان بود، برايشان آراستند، و سخن [و فرمان عذاب ما] در باره آنان تحقق يافت، در حالى كه در زمره گروه هايى [بيدادپيشه و گمراه ] از پريان و آدميان بودند كه پيش از آنان درگذشتند [و رفتند]؛ راستى كه [همگى ] آنان زيانكار بودند.
نگرشى بر واژه ها
«انطاق»: اين واژه «مصدر» مى باشد و به مفهوم «به سخن و زبان درآوردن» ديگرى آمده است؛ اين كار ممكن است با قدرت بيان و گويايى بخشيدن به ديگرى باشد و يا با ناگزير ساختن ديگرى به گفتار، و يا به وسيله دعوت به سخن گفتن و بيان مطلب. و واژه «نطق» به مفهوم گردانيدن زبان در دهان براى تشكيل كلمات و جمله هاست؛ به همين جهت به خداى توانا «ناطق» گفته نمى شود بلكه ذات پاك و تواناى او به «متكلم» وصف مى گردد.«ارداء»: نابود ساختن.«استعتاب»: اين واژه از ريشه «عتاب» برگرفته شده و به مفهوم پوزشخواهى و تلاش در جلب خشنودى آمده است.«قيضنّا»: اين واژه از ريشه «قيض» است كه به باب تفعيل رفته و اصل «تقييض» به مفهوم تبديل آمده و «مقايضه» نيز از همين ماده است كه به مفهوم «مبادله» مال در برابر مال آمده، و در آيه شريفه منظور اين است كه: دوستان شايسته را به كيفر گناهانشان از آنان گرفته و به جايشان دمسازان و همنشينانى تبهكار به آنان مى دهيم.
تفسير
روز رسوايى بزرگ يا گواهى گواهان بر ضد بيدادگران
در آيات پيش از فرجام كار دشمنان خدا سخن رفت و قرآن روشنگرى فرمود كه آنان را به سوى آتش كوچ مى دهند، اينك در ترسيم گواهى گواهان بر ضد گناه و بيداد آنان و اعتراضشان بر ضد آنها مى فرمايد:وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَاپس از اينكه اعضا و اندامهاى شرك گرايان و ظالمان در روز رستاخيز بر ضد آنان گواهى مى دهند، آنان رو به پوست بدن خويش مى كنند و فرياد برمى آورند كه: شما چرا بر ضد ما گواهى داديد؟! و بدين سان پوست بدن خود را به باد سرزنش مى گيرند!قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ ٍامّا آنها در پاسخ كفرگرايان مى گويند: همان آفريدگار توانايى كه هر پديده و موجود زبان دار و گويايى را به سخن گفتن درآورده، ما را به زبان آورده است؛ و او با ارزانى داشتن قدرت گويايى بر ما، از ما خواسته است تا گواهى دهيم و آنچه را ديده ايم بازگوييم!در فراز پايانى آيه خداى فرزانه مى افزايد:وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و اوست آن قدرت بى همانندى كه نخستين بار شما را آفريد و در پايان زندگى و فرجام كار نيز بازگشت شما به سوى اوست؛ به جايى بازمى گرديد كه قدرت و فرمانروايى، يكسره از آن خداست و هيچ كس ديگرى را توان فرمان و هشدار نيست.و نيز اعضا و اندامهاى پيكر انسان و پوست او مى افزايند:وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ اگر شما گناهانتان را نهان مى داشتيد، نه از اين جهت بود كه از گواهى گوش و چشم و پوست بدنتان بر ضد خود بيم داشتيد؛ نه، شما نه رستاخيز را باور مى كرديد و نه گواهى گواهان روز رستاخيز، و نه پاداش و كيفر اين روز سهمگين را!به باور برخى منظور آيه اين است كه: شما در دنيا نمى توانستيد گناهان خود را از اين اعضا و اندامها و پوست بدنتان پوشيده داريد، چرا كه شما كارهايتان را به وسيله همين اعضا انجام مى داديد و خدا همانها را گواه كارهايتان قرار داد.امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: شما در دنيا، ظلم و گناه خود را از ترس اينكه مبادا اعضاى بدنتان بر ضد شما گواهى دهند، ترك نمى كرديد، چرا كه شما اين حقيقت را باور نمى داشتيد كه روز رستاخيزى در پيش است و اعضاى بدنتان بر ضد شما گواهى خواهند داد...وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ بلكه نهانكارى شما به خاطر اين بود كه مى پنداشتيد، خدا بسيارى از كارهايى را كه انجام مى دهيد نمى داند و به همين جهت هم دست يازيدن به گناه برايتان آسان مى نمود.از «ابن مسعود» آورده اند كه اين آيه در مورد يك گروه سه نفرى فرود آمد، چرا كه آنان در نهان به رازگويى مى پرداختند و آنگاه مى گفتند: به باور شما، خدا از اين رازها و اسرار ما آگاه است؟به باور برخى ممكن است مفهوم آيه اين گونه باشد كه: شما گناهكاران و ظالمان به گونه اى عمل مى كرديد كه گويى گناه و بيدادتان بر خدا نهان خواهد ماند؛ درست نظير اين گفتار كه كسى مى گويد: من به گونه اى رفتار كردم كه كسى براى خودكشى آن گونه رفتار مى كند.و «ابن عباس» مى گويد: كفرگرايان و ظالمان مى گفتند: خدا از ژرفاى قلب ما آگاه نيست و تنها كارهاى آشكار و ظاهرى ما را مى داند.
حسن ظنّ يا سوءظن به آفريدگار هستى
در ادامه آيات در اشاره به سوءظن و پندار زشت آنان به خدا مى افزايد:وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمْ الَّذِي ظَنَنتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ و اين پندار ناروايى بود كه شما در باره پروردگارتان مى برديد، و همين پندار زشت و نادرست نيز باعث نابودى شما گرديد.در تركيب آيه ممكن است واژه «ذلكم» را مبتدا گرفت و «ظنّكم» را خبر آن، و «ارداكم» را خبر دوم آن قرار داد و گفت: و اين است پندار نارواى شما در باره پروردگارتان كه شما را نابود ساخت - و نيز ممكن است واژه «ظنّكم» را بدل از «ذلكم» گرفت و گفت: آن پندارى كه شما نسبت به پروردگارتان داشتيد - كه بسيارى از كارهاى شما را نمى داند - همان پندار شما را نابود ساخت، چرا كه اين گمان ناروا به خدا ظلم و گناه را بر شما كوچك و آسان ساخت و شما را به سوى كيفر و بيداد سوق داد.فَأَصْبَحْتُمْ مِنْ الْخَاسِرِينَ و سرانجام از كسانى شديد كه در زندگى دنيا و تجارت خويش زيان ديدند، چرا كه بهشت پرطراوت و زيبا را با همه نعمت هايش از دست داده و دوزخ را خريديد.از حضرت صادق(ع) آورده اند كه فرمود:ينبغى للمؤمن ان يخاف الله خوفاً كانّه يشرف على النّار، و يرجوه رجاءً كانّه مِن اهل الجنة، انّ الله تعالى يقول: و ذلكم ظنّكم...بر انسان توحيدگرا و با ايمان زيبنده است آن چنان از خداى خويش بترسد كه گويى بر لبه پرتگاه دوزخ قرار گرفته است؛ و آن گونه به ذات پاك و بى همتاى او اميد ببندد كه گويى از بهشتيان است؛ چرا كه خدا مى فرمايد: اين بود آن پندار ناروايى كه شما به خدا برديد، و همان پندار شما را نابود ساخت. آن گاه آن گرانمايه عصرها و نسلها افزود:انّ الله عند ظن عبده به، ان خيراً فخير و ان شراً فشر.(205)خداى پرمهر به گمان و انديشه بنده شايسته كردارش توجه مى كند؛ اگر بنده اى به خدايش خوش گمان بود و نيك پنداشت، خدا نيز با او به مهر و فضل رفتار مى كند و اگر بنده اى به خدا پندار بد برد، خدا نيز در باره اش بدى و كيفر خواهد خواست.در ادامه سخن از كيفر دشمنان خدا مى افزايد:فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ پس اين تبهكاران اگر بر آتش دوزخ و درد و رنج طاقت فرساى آن شكيبايى و سكوت كنند و دم برنياورند، آتش شعله ور دوزخ جايگاه آنان است؛وَإِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُمْ مِنْ الْمُعْتَبِينَ و اگر از بارگاه خدا طلب آمرزش و خشنودى نمايند، راهى براى پوزشخواهى ندارند؛ چرا كه آنان از كسانى نيستند كه عذرشان پذيرفته شود.به بيان ديگر اينكه، اينان اگر شكيبايى ورزند و ساكت بمانند و يا داد و فرياد سر دهند و ناله كنند، به هرحال جايگاهشان آتش است.آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: «اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم»(206) اينك به آتش شعله ور دوزخ درآييد، چه بر آن شكيبايى كنيد و يا بى قرارى، براى شما يكسان است، چرا كه آتش جايگاه شماست و تنها به كيفر آنچه انجام مى داديد مجازات خواهيد شد.از ديدگاه پاره اى واژه «معتب» به مفهوم كسى است كه پوزشخواهى او مورد قبول مى افتد؛ امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر فريادرس بخواهند و دادرس بجويند، كسى به فريادشان نخواهد رسيد.دوستان و همنشينان دوزخى در ادامه سخن از كيفر ظالمان و اصلاح ناپذيران و دشمنان حق، اينك در اشاره به كيفر دردناك ديگر آنان مى فرمايد:وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ و براى آنان دوستان و همدمان بدانديش و بدسيرتى گماشتيم.به باور «مقاتل» منظور اين است كه: و براى آنان همنشينانى از شيطانهاى پليد آماده ساخته ايم: چرا كه آنان دستور داشتند تا در زندگى دنيا با انسانهاى درست انديش و شايسته كردار بنشست و برخاست و رفاقت كنند، امّا چنين نكردند و ما نيز به كيفر كردارشان آنان را به همدمان بدانديش و بدسيرتى گرفتار ساختيم. پيام آيه مورد بحث نظير پيام اين آيه است كه مى فرمايد: «و من يعشى عن ذكر الرحمان نقيض له شيطاناً فهو له قرين»(207) و هركس از ياد خداى مهربان روى گرداند، براى او شيطانى مى گماريم تا دمساز و همنشين او باشد.امّا از ديدگاه «حسن» تفسير آيه اين است كه: و از آنجايى كه به كيفر كفر و بيداد در خور عذاب شدند، ما نيز ميان آنان و همدمان و همنشينان بدانديش و بدسيرت، فاصله را برداشتيم و آنان را به حال خود رها كرديم.فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ پس آن همنشينان زشت كردار و بدانديش آنچه را پيش رو و پشت سر آنان بود برايشان آراستند، آنها كارهاى پسنديده و روا و شايسته را در نظر آنان ناروا، كارهاى ناروا را نيك و پسنديده، زشت و ضد ارزش را، ارزش و زيبا، و زيباييها و ارزشها را در چشم اندازشان زشت و ناپسند جلوه دادند و ثمره شوم اين گمراهگرى هم اين شد كه آنان دنيا و ارزشهاى مادى را به هر قيمت بر سراى آخرت برگزيدند و همه فرصت و همت و تلاش خود را براى دنيا نهادند؛ چرا كه آنان بر گوش اين تيره بختان خواندند كه پس از اين زندگى دنيا نه رستاخيزى در كار خواهد بود و نه پاداش و كيفرى.به باور برخى منظور اين است كه: اين دوستان و همنشينان بدانديش و بدسيرت در گوش آنان چنان زمزمه كردند كه پس از مرگ ديگر نه حسابى در كار خواهد بود و نه بهشت و دوزخى؛ و دنيا را چنان برايشان آراستند كه آنان به گردآورى ثروت و انحصار قدرت همت گماشتند و كارهاى شايسته و خداپسندانه و انسانى را كنار گذاشتند.امّا از ديدگاه «فرّاء» منظور اين است كه: و آن دوستان و همنشينان بدسيرت به گونه اى باطل و بيداد را برايشان آراستند كه اين ظالمان و گناهكاران از سويى با دست يازيدن به گناه و زشتكارى و ظلم بسيار، بارهاى گران از پيش براى آخرت خود فرستادند و از دگرسو نيز بدعت هاى زشت و ظالمانه اى براى پس از خود و نسلهاى آينده نهادند و باعث گمراهى آنان شدند.وَحَقَّ عَلَيْهِمْ الْقَوْلُ و آن گاه بود كه به كيفر اين رفتار زشت و ظالمانه وعده عذاب بر آنان تحقق يافت.فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ الْجِنِّ وَالْإِنسِ و به سرنوشت همان اقوام سركش و زشتكارى - از پريان و انسانها كه پيش از آنان بودند و به كيفر كفر و بيدادشان گرفتار شدند و نابود گرديدند - گرفتار آمدند؛ چرا كه اينان نيز بسان آنان در برابر وحى و رسالت به سركشى برخاستند و حق و عدالت را نپذيرفتند و به خاطر همين كفر و بيدادشان در خور عذاب گشتند و عذاب خدا گريبانشان را گرفت و بسان سركشان و حق ناپذيران پيشين نابود شدند.إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ راستى كه همگى آنان زيانكار شدند، چرا كه بهشت پرطراوت و زيبا و نعمت هاى آن را از دست دادند و آتش شعله ور دوزخ را خريدند.