سراى غم (بيت الاحزان) - مسند فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسند فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

مهدی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بانوان امت پدر خود و درخت بارور و پاك براى فرزندان خود هستى. انكار فضائلى كه خاصه ى توست نخواهد شد و از شاخه و ساقه ى تو فروگذار نتوان نمود. حكم تو در آنچه كه من آن را مالكم نافذ است. اما تو خود روا مى دارى در اين باب خلاف گفتار پدرت عمل نمايم؟ (حضرت در پاسخ او فرمودند:) هرگز پيامبر خدا از كتاب الهى رويگردان نبود و مخالف احكامش حكمى نفرمود، بلكه پيوسته او پيرو قرآن بود و در وراى سورش راه مى پيمود. آيا در سر داريد مكر و غدر را به زور پيراه ى او كنيد؟ مشى شما پس از رحلت او همچونان دامهايى است كه در زمان حيات براى هلاكتش مى گسترانيديد. اين كتاب خدا است كه ميان من و شما به ديده ى انصاف حكم خواهد نمود، چرا كه مبين حق و باطل است. اين كتاب مى گويد: «كه ميراث بر من و خاندان يعقوب باشد [ مريم، 19: 6. ]». و «سليمان از پدرش داود ارث برد [ نمل، 27: 16. ]».- مى بينيد كه- خداوند در آنچه كه مربوط به سهميه است بيانى روشن دارد، و در باب واجبات و ميراث و آن بهره هايى كه از براى مردان و زنان مقرر فرموده به تفصيل سخن راندهاست، كه جاى بهانه گذارى براى پيروان باطل ننهاده و گمان و شبهه را از ذهن گمراهان زدوده است. پس اين چنين نيست كه شما مى گوييد «بلكه نفس شما كارى در انظارتان بيآراسته است. اكنون براى من صبر جميل بهتر است و خدا را در اين باره بايد به مدد طلبيد [ يوسف، 18:12. ]».

(ابوبكر پاسخ داد كه:) خداى راست گفت و فرستاده ى او راستگو بود و دخت پيامبرش هم نيز گفتارى از سر صدق دارد. تو كنز حكمت، قلب هدايت و رحمت، عمد دين سرچشمه ى حجت و برهانى، سخن حق تو را دور از حقيقت نمى دانم در مقام انكار و عيب جويى از آن بر نمى آيم. اينك، اين مسلمانان! حكم ميان من و تو. اين قلاده اى كه به گردن آويخته ام آنان به گردنم انداخته اند و آنچه را كه تصرف نموده ام به اتفاق ايشان بوده است. نه دچار خود بزرگ بينيم و نه بر راى خويش پاى مى فشارم و نه آنچه را كه به تصرف در آورده ام از براى خود برداشته ام، كه اينان شاهد صدق دعوايم هستند.

(پس از اتمام سخن ابوبكر، حضرت نگاهى به مردم افكنده چنين فرمودند:) اى مردم! كه براى شنيدن سخن بيهوده در شتاب، و كردار زشت و زيانبار را ناديده مى گيريد. «آيا در قرآن نمى انديشيد، يا بر دلهايشان قفلهاست [ محمد، 47: 24. ]؟» خير، بلكه اين كردار زشت شماست كه بر صفحه ى دلهايتان تيرگى كشيده، و گوشها و چشمهايتان را فرا گرفته است. شما مآل انديشى كرديد و آيات قرآن را تاويل نمويديد و به بد راهى رهنمون شديد و بد معاوضه كرديد. به خدا سوگند، تحمل اين بار برايتان سنگين و سرانجامى مالآمال از وزر و وبال در پيش داريد. آنگاه كه پرده ها به كنارى رود خسران اين امر براى شما آشكار مى گردد. «و از خدا بر ايشان چيزهايى آشكار شود كه هرگز حسابش را نمى كردند [ زمر، 39: 47. ]». «و آنجا آنان كه بر باطل بوده اند زبان خواهند ديد [ غافر، 40: 78. ]».

(سپس به روضه ى پدر نگريسته فرمود:)

1) رفتى و پس از تو فتنه ها برخاست، كه اگر تو مى بودى آن چنان بزرگ رخ نمى نمود.

2) همچون زمينى از باران گرفته شده ما تو را از كف داديم. ارزشها در قومت بهم ريخت. بپا و ببين كه چگونه از راه بدر شده اند!

3) هر خاندانى اگر در نزد خدا قرب و منزلتى داشت نزد بيگانگان هم محترم بود، جز ما خاندان.

4) تا از اين سرا به ديگر سرا رخت بستى و خاك ميان ما و تو را جدايى افكند؛ مردانى از قومت راز دل خود را بر ملا ساختند.

5) چون فقدان تو مشاهه نمودند بر ما يورش آورده خفيفمان نمودند و هر چه زمين از تو ارث برده بوديم، غصب شد.

6) پدر، تو ماه شب چهارده و چراغ افروز زندگانى ما بودى، كه از جانب آن صاحب شوكت بر تو كتبى چند فرود مى آمد.

7) جبريل با آياتى از قرآن همدم و مونس ما بود. اما تو رفتى و خيرها از ما پوشيده شد.

8) اى كاش، پيش از آنكه تو از ميان ما رخت بربستى و خاك تو را در زير خود پنهان نمود، ما مرده بوديم.

9) به راستى ما بلا ديدگان در دام مصيبتى گرفتار آمديم، كه هيچ مصيبت زده اى در عرب و عجم بدان مبتلا نگرديده بود.

(در حاليكه پيشواى ايمان آورندگان به انتظار نشسته بود و براى سر زدن آفتاب جمالش بر ستيغ كوهها لحظه شمارى مى كرد؛ بانوى بانوان به خانه مراجعت نمود و با مشاهده ى اميرمؤمنان چنين فرمود:) اى پسر ابوطالب! آيا همچون جنين پرده نشين شده اى و چون تهمت زدگان در گوشه ى خانه نشسته اى؟- تو آن بودى- كه شاه پرهاى شاهين را شكستى، حال چه شد كه دستخوش پرهاى كوچك شده اى؟ پسر ابوقحافه عطيه ى پدر از من و نان و خورش از دو فرزندم بريد. آشكارا به دشمنى من برخاست و از لجاج و عناد خود روى بر نتافت.چندان كه اوس و خزرج از من ببريدند و مهاجران ديده از حمايت من پوشيدند. مردم نيز از ياوريم فروگذار كردند. در دفع تركتازى او نه ياورى دارم و نه مددكارى. خشم فروخورده از سراى بيرون شدم و خوار بازگشتم. آن روز كه منزلت و مكانت خويش را ديگرگون ساختى همان روز خود را در مضيق ذلت افكندى. تو شير مردى بودى كه گرگان را در هم مى شكستى؛ حالى كه امروز در بر روى خود بستى. آيا توان دفع گوينده اى و يا برگرداندن باطلى از من ندارى؛ چرا كه قدرت حمايت از خود ندارم. اى كاش لختى پيش از اين خوارى مرده بودم! اگر سخن به تندى گفتم و يا از يارى نكردنت بر آشفتم خدا را پوزش طلبم. واى بر من! از هر بامدادى كه خورشيد سر از بام خاور بر مى دارد كه پناه من از دنيا رفت و بازويم ناتوان گرديد. چه كنم جز آنكه شكايت به نزد پدر برم و رعايت و ياورى از حق طلبم؟ بار الها! نيرويت از همه كس فزونتر و عذاب و عقابت از حوصله بيرون است- تو خود داد من بستان.

(اميرمؤمنان، على (عليه السلام) فرمود:) دختر صفوت عالميان! و يادگار مهتر پيمبران! غم مخور، نفرين متوجه تو نخواهد بود؛ بلكه از براى شمن ژاژ خواى توست. من ز سستى گوشه نشين نشدم، بلكه آنچه در توانم بود بكار بستم. اگر نان خورش مى خواهى روزى تو محفوظ و عهده دارش- از كيد اينان- مامون! آنان را به خدا واگذار.

(فاطمه (عليهاالسلام) فرمود:) به خدا وانهادم.

شيخ ملا كاظم ازرى (1143- 1211 ق) در قسمتى از هائيه ى مشهورش فرازهايى از اين خطبه را به نظم كشيده شده است كه براى حسن ختام متذكر مى شويم:



  • نقضوا عهد احمد فى اخيه نقضوا عهد احمد فى اخيه


  • و اذ اقوا البتول ما اشجاها و اذ اقوا البتول ما اشجاها




  • يوم جائت الى عدى و تيم يوم جائت الى عدى و تيم


  • و من الوجد ما اطال بكاها و من الوجد ما اطال بكاها




  • فدنت و اشتكت الى الله شكوى فدنت و اشتكت الى الله شكوى


  • و الرواسى تهتز من شكواها و الرواسى تهتز من شكواها




  • لست ادرى اذ روعت و هى حسرى لست ادرى اذ روعت و هى حسرى


  • عاند القوم بعلها و اباها عاند القوم بعلها و اباها




  • تعظ القوم فى اتم خطاب تعظ القوم فى اتم خطاب


  • حكت المصطفى به وحكاها حكت المصطفى به وحكاها




  • هذه الكتب فاسئلوها تروها هذه الكتب فاسئلوها تروها


  • بالمواريث ناطقا فحويها بالمواريث ناطقا فحويها




  • و بمعنى «يوصيكم الله» امر و بمعنى «يوصيكم الله» امر


  • شامل للانام فى قرباها شامل للانام فى قرباها




  • فاطمانت لها القلوب و كادت فاطمانت لها القلوب و كادت


  • ان تزول الاحقاد ممن طويها ان تزول الاحقاد ممن طويها




  • ايها القوم راقبوا الله فينا ايها القوم راقبوا الله فينا


  • نحن من روضة الجليل جناها نحن من روضة الجليل جناها




  • و اعلموا اننا مشاعر دين الله و اعلموا اننا مشاعر دين الله


  • فيكم فكرموا مثويها فيكم فكرموا مثويها




  • و لنا من خزائن الغيب فيض و لنا من خزائن الغيب فيض


  • ترد المهتدون منه هذاها ترد المهتدون منه هذاها




  • ايها الناس اى بنت نبى ايها الناس اى بنت نبى


  • عن موارثه ابوها زواها؟ عن موارثه ابوها زواها؟




  • كيف يزوى عنى تراثى عتيق؟ كيف يزوى عنى تراثى عتيق؟


  • باحاديث من لدنه افتراها باحاديث من لدنه افتراها




  • كيف لم يوصنا بذلك مولانا؟ كيف لم يوصنا بذلك مولانا؟


  • و تيما من دوننا اوصاها؟ و تيما من دوننا اوصاها؟




  • هل رانا لا نستحق اهتداء هل رانا لا نستحق اهتداء


  • و استحقت تيم الهدى فهداها و استحقت تيم الهدى فهداها




  • ام تراه اضلنا فى البرايا ام تراه اضلنا فى البرايا


  • بعد علم لكى تصيب خطاها بعد علم لكى تصيب خطاها




  • انصفونى من جائرين اضاعا انصفونى من جائرين اضاعا


  • حرمة المصطفى و ما رعياها حرمة المصطفى و ما رعياها


(شيخ كاظم ازرى)

1) پيمان پيامبر خدا را در مورد برادرش شكستند، و آنقدر مصائب به زهرا چشاندند، كه چون استخوان در گلو، گلوگير شد.

2) روزى كه به نزد تيم وعدى آمد، بر اثر اندوه فراوان گريه اش طولانى شد.

3) به سوى آنان رفت و از آنان به درگاه خداوند شكايت برد. شكايتى كه كوهها از آن به جنبش در آمدند.

4) نمى دانم آن جمعيت با شوى او قصد دشمنى داشتند يا با پدرش؟ در حالى كه سر برهنه بود (كنايه از اينكه در خانه و كاشانه اش بود) او را ترساندند.

5) فاطمه، مردم را با بيانى رسا پند و اندرز داد. تو گويى پيامبر خدا با آن مردم سخن مى گويد.

6) اين كتابهاى آسمانيست. از آنها سوال كنيد و ببينيد كه آنها هم در مورد ميراث سخن مى گويند.

7) معناى «بوصيكم الله [ آيه ى 12 سوره ى نساء. ]» شامل خويشان تمامى مردم شود (و گروهى از دايره ى اين حكم خارج نيستند).

8) چون مردم اين گفتار را از فاطمه شنيدند دلهايشان نرم گشت و نزديك بود كينه و عداوتى كه در دل دارند زايل گردد.

9) او فرمود: اى مردم! در مورد ما خدا را در نظر داشته باشيد كه ما ميوه ى بستان خداونديم.

10) و بدانيد كه ما شعائر دين خدا در ميان شماييم؛ پس مقام ما را پاس داريد .

11) ما از خزائن غيب خدا فيض و كرامت را وام گرفته ايم، كه هدايت پذيران هدايت را از آن سرچشمه اخذ مى كنند.

12) اى مردم! كدام پيغامبرى را سراغ داريد كه دخترش را از ارث محروم كرده باشد؟

13) پس چگونه ممكن است كه ابوبكر با احاديث از خود ساخته ارث از من ببرد؟

14) چگونه مولاى ما، ما را به اين گفته سفارش ننموده در عوض بدون اينكه ما آگاه شويم ابوبكر را وصيت و سفارش كرده است؟ 15) آيا پدر ما، ما را شايسته هدايت نيافت؛ ليكن ابوبكر را در خور ديده هدايت نمود؟

16) آيا پدر ما، ما را در ميان امت گمراه ساخت، تا شما خطاى او را سامان دهيد؟

17) اى مردم! انصاف را به جانب من دهيد كه اين دو ستمگر حقم را تباه كردند و حرمت رسول خدا را ضايع كرده مراعاتش ننمودند.

سراى غم (بيت الاحزان)

فاطمه (عليهاالسلام) روز و شب در فراق پدر سرشك غم از ديده فرو مى ريخت و لحظه اى آرام نداشت. از دنيا بيزار و از مردمان آن روى گردان شده بود. آرزوى پيوستن به گرامى پدر خود را آنى به دست فراموشى نمى سپرد.

درب نيم سوخته، جسم رنجور از شدت جراحات و ضربات و ناله ى دلخراش و جانسوز فاطمه هر رهگذرى را به تامل وا مى داشت [فتال نيشابورى در «روضة الواعظين» (ص 130) وابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل ابى طالب» (ج 3: ص 362) مى نويسند:

«روى انها ما زالت بعد ابيها معصية الراس، ناحلة الجسم، منهدة الركن، باكية العين، محترقة القلب، يغشى عليها ساعة بعد ساعة».

روايت شده كه بعد از وفات پدرش همواره سر آن حضرت بسته بود جسمش رنجور گرديده بود و توان ز كف داده بود. چشمان حضرت از سرشك ديدگان تر و قلبش در سوز و گداز بود و لحظه به لحظه از هوى مى رفت.] و پايش را در ره سپردن سست مى نمود. مردم كور و تاريك نشين آن شهر مرده و بى روح با ديدن اين مناظر كم كم به خود مى آمدند و اين زنگ خطرى براى چپاول گران ستم پيشه بود. برخى از ريش سفيدان كودن، كه چوبهاى تراشيده ى عناصر ناپاك بودند، به نزد على (عليه السلام) آمدند و از اشك و آه فاطمه (عليهاالسلام) زبان به گله و شكايت گشودند. آنان به حضرت گفتند: «فاطمه شب و روز گريه مى كند و همين امر آسايش از ما ربوده است. نه شب در بستر خود آرامش داريم و نه روز با جمعيت خاطر دل به كار مى دهيم. به او بفرما يا روز گريه كند، شب آرام گيرد، و يا شب گريه كند و روز را به سكوت برگزار كند».

على (عليه السلام) مظهر رحمت داور آنان را در رساندن پيامشان مطمئن ساخت، هر چند كه به واقعيت ماجرا وقوف كامل داشت چون آنان از نزدش رفتند به نزد همسرش درآمد و سخن آنان را باز گفت. آنان از نزدش رفتند به نزد همسرش درآمد و سخن آنان را باز گفت. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: «اى ابوالحسن! زندگيم به درازا نخواهد انجاميد. بزودى آنان را وداع خواهم نمود. به خدا سوگند، نه شب آرام گيرم و نه روز از شيون و زارى باز ايستم، تا به پدرم، پيامبر خدا ملحق شوم.» على (عليه السلام) فرمود: «اى دخت نبى گرامى! به صوابديد خود هر چه خواهى همان كن [ مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 177 (و) قمى: بيت الاحزان، ص 164 (و) مازندرانى: الكوكب الدرى، ج 1: ص 242. ]».



  • منعوا البتول عن النياحة اذ غدت منعوا البتول عن النياحة اذ غدت


  • تبكى اباها ليلها و نهارها تبكى اباها ليلها و نهارها




  • قالوا لها: قرى فقد اذيتنا قالوا لها: قرى فقد اذيتنا


  • انى و قد سلب المصاب قرارها انى و قد سلب المصاب قرارها


1) فاطمه را از اين گريستن شبانه روزى بر فقدان پدر خود بر حذر مى داشتند.

2) به او مى گفتند: آرام بگير، چقدر ما را مى آزارى؟ چگونه مى تواند آرام گيرد،در حالى كه مصيبت قرار از وى ربوده است.

شكوه هايى كه با مقصودى خاص آدا مى شد اثر كرد. فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام)روزها دست دو فرزند دلبند خود را مى گرفت و به خارج از مدينه، در انتهاى بقيع، مى رفت و در سايه ى بوته خارى به سوگوارى مى پرداخت. اين عمل نتيجه اى معكوس بر آن شكوه ها داشت؛ چرا كه يغماگران مى پنداشتند با ساز نمودن اين نغمه ها از بيدارى خفتگان جلوگيرى مى كنند. اما غافل از آن بودند كه اين تغيير رويه نه تنها از بعد مبارزه ى منفى دخت پيامبر نمى كاهد؛ بلكه جنبه ى گسترده ترى به آن مى دهد. هر كاروانى كه از مدينه مى گذشت با شنيدن اين ناله ها لحظه اى توقف مى كرد و به فكر فرومى رفت. دشمن كه به ستوه آمده بود براى انصراف فاطمه (عليهاالسلام) شبانه آن بوته خار را از جاى كند. در مقابل، اميرمؤمنان (عليه السلام) با نصب سايه بانى بيت الاحزانى براى دخت پيامبر خدا فراهم آورد [ سمهودى در «تاريخ المدينة» (ج 2: ص 95) مى گويد: غزالى بيان داشته است كه مستحب است در مسجد فاطمه در بقيع نماز خواند و غير او گفته است كه آن مسجد به «بيت الاحزان» شهرت دارد؛ زيرا فاطمه (عليهاالسلام) در زمانى كه حزن و اندوه او را فراگرفته بود در آن مكان بر فراق پدر مى گريست (مقرم: صديقه ى شهيده زهرا، (س)/ ترجمه ى امين زاده، مرعشى و نصيرى، ص 182، چ دفتر نشر اسلامى). ]، كه نمايش دهنده ى بهترى براى مبارزه ى زهراى اطهر (عليهاالسلام)بود.

پس از مدتى فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) به بستر بيمارى افتاد. لطمات جسمى و روحى و فراق پدر او را ناتوان و رنجور و بيمار كرده بود. پرستارى حضرت به دوش على (عليه السلام) و اساء بنت عميس بود.

خبر در مكه پيچيد كه گرامى دخت پيامبر خاتم در بستر بيمارى افتاده است. زنان مهاجر و انصار بر آن شدند تا به اتفاق هم به عيادت حضرت روند. تصميم به مرحله ى اجرا در آمد و خيل عظيمى از زنان براى عيادت به سوى خانه ى زهرا (عليهاالسلام) در راه شدند.

هم اكنون جمعيت در سراى زهرا (عليهاالسلام) جاى دارند و برخى بر اثر كثرت جمعيت بيرون از سرا به انتظارند تا آنانكه در داخلند بدرآيند؛ اما هيبت و حشمت بانو مهر سكوت بر لبها زده است. يكى از زنان جرات مى كند و از حضرت جوياى حال مى شود حضرت در پاسخ چنين مى فرمايند:

اصبحت والله عائفة لدنياكن، قالية لرجالكن. لفظتهم بعد ان عجمتهم، و شنتهم بعد ان سبرتهم. فقبحا لفلول الحد، و اللعب بعد الجد [در معانى الاخبار و شرح النهج وجود ندارد.

متن ما مطابق است با متن موجود در كتابهاى «بلاغات النساء» و «الاحتجاج» مرحوم طبرسى.]، و قرع الصفاة [ در معانى الاخبار و شرح النهج ندارد. ]، و صدع [ در معانى الاخبار و شرح النهج آمده: و خور. ] القناة، و خطل الاآراء [ در معانى الاخبار و شرح النهج آمده: الراى. ]، و زلل الاهواء [ اين عبارت در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست. ] (و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى الاعذاب هم خالدون [ مائده، 5: 80. ]).
لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و شننت عليهم غاراتها [ در معانى الاخبار و شرح النهج بجاى «غاراتها»، «غارها» آمده است. ] فجدعا و عقرا و بعدا [ در معانى الاخبار و شرح النهج «سحقا» دارد. ] لقوم الظالمين. و يحهم! انى زعزعوها [ در معانى الاخبار و شرح النهج «زحزحوها» دارد. ] عن رواسى الراسلة؟ و قواعد النبوة و الدلالة، و مهبط الروح الامين. الطبين بامور الدنيا و الدين. (الا ذلك هو الخسران المبين [ زمر، 39: 15. ]). و ما الذى نقموا من ابى الحسن؟ نقموا منه والله نكير سيفه، و قلة مبالاته لتحتفه [ در معانى الاخبار و شرح النهج اين عبارت موجود نيست. ]، و شدة وطاته و نكال وقعته و تنمره فى ذات الله. و تالله لو مالوا عن المحجة اللائحة [ در معانى الاخبار و شرح النهج عبارت «لو مالوا عن المحجة اللائحة» وجود ندارد. ]، و تكافوا عن زمام نبذه رسول الله (صلى الله عليه و آله) و زالو عن قبول الحجة الواضحة لردهم اليها و حملهم عليها [ در معانى الاخبار وشرح النهج «و زالو» وجود ندارد و بجاى آن عبارت «اليه لا عتلقه» آمده است. ]، لساربهم سيرا سجحا، لا يكلم خشاشه، لا يكل سائره، و لا يمل راكبه [ در معانى الاخبار شرح النهج بجاى «و لا يكل سائره، و لا يمل راكبه» آمده است: «و لا يتعتع راكبه». ]، و لا وردهم منهلا نميرا [ در معانى الاخبار و شرح النهج «نميرا» را ندارد. ] صافيا رويا [ در معانيا لاخبار و شرح النهج «فضفاضا» بعد از «رويا» آمده است. ]، تطفح ضفتاه، و لا يترنق جانباه [ در معانى الاخبار و شرح النهج ندارد. ]، و لا صدرهم بطانا و نصح لهم سرا و اعلانا [ در معانى الاخبار وشرح النهج عبارت «و لا صدرهم بطانا قد تحيربهم الراى» دارد. ] و لم يكن يحلى من الغنى بطائل [ در معانى الاخبار و شرح النهج «غير متحلى بطائل» آمده است. ]، و لا يحظى من الدنيا بنائل [ در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست ]، غير رى الناهل [ در معانى الاخبار و شرح النهج «الا لغمر الناهل» دارد. ]، و شبعة الكافل، و لبان لهم الزاهد من الراغب، و الصادق من الكاذب [ در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست. ] (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون) [ اعراف، 7: 96. ] (و الذين ظلموا من هؤلاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين [ زمر، 39: 52. ]) [ در معانى الاخبار و شرح النهج آيه ى دوم موجود نيست. ] الا هلم فاستمع، و ما عشت اراك الدهر عجبا [ در معانى الاخبار و شرح النهج «فاسمع و ما عشت اراك الدهر العجب» آمده است. ]! و ان تعجب فعجب قولهم [ در معانى الاخبار وشرح النهج موجود نيست. ]، ليت شعرى الى اى سناد استندوا، [ در معانى الاخبار و شرح النهج «الى اى لجا استندوا» آمده است. ] و على اى عماد اعتمدوا؟ [ در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست. ] و باى عروة تمسكوا؟ و على اية ذرية اقدموا و احتنكوا [ در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست. ] (لبئس المولى و لبئس العشير [ حج، 22: 13. ]) (و بئس للظالمين بدلا[ كهف، 18: 50. ]).

استبدلوا والله الذنابى بالقوادم، و العجز بالكاهل، فرغما لمعاطس قوم (يحسبون انهم يحسنون صنعا [ كهف، 18: 104. ]): (الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون [ بقره، 2: 12. ]). و يحهم! (افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ام من لا يهدى الا ان يهدى فمالكم كى تحكمون [ يونس، 10: 35. ])؟ اما لعمرى، لقد لقحت فنظرة ريثما تنتج. ثم احتلبوا مل ء [ در معانى الاخبار و شرح النهج «طلاع» آمده است. ] القعب دما عبيطا، و ذعافا مبيدا [ در معانى الاخبار و شرح النهج «ممقرا» آمده است. ]، هنا لك يخسروا المبطلون و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.

ثم طيبوا عن دنياكم انفسا [ در معانى الاخبار و شرح النهج «عن انفسكم نفسا» آمده است. ]، و اطمانوا للفتنة جاشا، و ابشروا بسيف صارم و سطوة معتد غاشم [ در معانى الاخبار و شرح النهج موجود نيست. ]، و هرج [ در معانى الاخبار و شرح النهج «بقرح» آمده است. ] شامل، و استبداد

/ 38