36) در زير عبا رفته و ششمين آنها شمرده شوم همانگونه كه خدمتكار و نگهبان آنانم؟
37) فرمود: آرى، پس من به سوى آنها روانه شوم، در حالى كه سلام مى كردم بر آنان آيه ى «انما- يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا-...» را مى خواندم.38) پروردگار گويد: شمارا به آن اختصاص داده كه براى كسانى كه در آينده مى خواهند آگاهى يابند دليل و برهانى است.39) پروردگار بلند مرتبه بر شما سلام مى فرستد در حالى كه شما را در نهايت بزرگوارى اختصاص داده:40) و با صداى رسا و قابل فهم به ملائكه با شكوه خود مى گفت، آنچه را كه گذشت.41) على مرتضى گويد: از حبيبم، رسول خدا پرسيدم در نشستن ما به زير اين عبا چه بهره اى حاصل است؟
42) رسول اكرم فرمودند: سوگند به آنكس كه مرا انتخاب فرمود و وحى و رسالت را به من مخصوص گردانيد!43) اين خبر و حديث جارى نشود در مجالس شيعيان ما كه بهترين مردمانند ،
44) مگر آنكه پروردگار، رحمت خود را به آنان فرو مى فرستد و در ميان آنان خيل ملائكه گرد هم مى آيند.45) از فرشتگان راستگويى كه در تمامى عمرشان از بديها حفظشان مى كردند.46) و هرگز در ميان آنان غمزده اى وجود ندارد مگر آنكه غم و ناراحتى او را زايل مى شود.47) و به هيچ روى حاجتمندى در ميان آنان نيست كه قضاى حاجتش را بر خود دشوار بيند.48) مگر آنكه پروردگار كريم حاجت وى را روا ساخته و آمرزش و خشنودى خود را به خاطر بزرگواريش بر قلب او نازل سازد.49) على مرتضى فرمود: ما و دوستانمان كه شيعيان مايند از بدو خلقت پاكند.50) پس رستگار شديم به آنچه پروردگارمان به ما داده و قسم به خداى كعبه! هر كس بايد كه از پروردگاش سپاسگزارى نمايد.51) اى شگفتا! كه جبرئيل امين براى ورود در عبا از اصحاب كسا اجازه مى طلبد، ليكن خيانتكاران بر وى هجوم مى آورند.52) سليم گويد: گفتم: اى سلمان! آيا يورش برندگان به خانه زهرا بدون رخصت داخل شدند.53) گفت: آرى و سوگند به عزت خداى جبار كه بر سر زهراى اطهر، سرپوش و چادرى نبود.54) ليكن وى، پشت در پناه گرفت؛ زيرا مى خواست كه مراعات حجاب و پوشش را بكند.55) وقتى او را ديدند به شدت او را در ميان در و ديوار فشردند كه به جانم سوگند نزديك بود كه با حسرت از دنيا برود.56) فرياد كرد: اى فضه مرا بگير، قسم به خدا كه جنينم را كشتند.57) پس، اندوه و افسوس كه چرا دختر رسول خدا، جنينش را كه محسن ناميده اند، سقط نمود؟ ب) مرحوم ميرزا يحيى مدرس اصفهانى (م 1349 ق) واقعه و حديث كسا را به نظم پارسى در آورده است:
پيش از آن كايد كساى مرگ بر قدم رسا پيش از آن كايد كساى مرگ بر قدم رسا ساقيا از باده پوشان جسم عريان را كسا ساقيا از باده پوشان جسم عريان را كسا
كسوت تليبس از بر كن كه اندر كيش ما كسوت تليبس از بر كن كه اندر كيش ما نز ردا كس مقتدا شد نز كساكس پارسا نز ردا كس مقتدا شد نز كساكس پارسا
صانه الله ساقى مجلس كز الطاف مزيد صانه الله ساقى مجلس كز الطاف مزيد بر كسايى رهنمايم آمد از كاس جديد بر كسايى رهنمايم آمد از كاس جديد
كان كسا بود از شرافت كسوت عرش مجيد كان كسا بود از شرافت كسوت عرش مجيد تارى از او رشته حبل المتين بو سعيد تارى از او رشته حبل المتين بو سعيد
بر همه اجسام و اجرام از مركب يا بسيط بر همه اجسام و اجرام از مركب يا بسيط كس نديده يك كسا گردد رسا آيد محيط كس نديده يك كسا گردد رسا آيد محيط
يا شود يك جامه بين واجب و ممكن وسيط يا شود يك جامه بين واجب و ممكن وسيط بر بساط لامكان بر صفحه ى امكان بسيط بر بساط لامكان بر صفحه ى امكان بسيط
در بهين روزى كه در اقبال و بهروزى قبول در بهين روزى كه در اقبال و بهروزى قبول شد سوى بيت الشرف مهر منور را نزول شد سوى بيت الشرف مهر منور را نزول
اين چنين فرمود با دخت كرام خود رسول اين چنين فرمود با دخت كرام خود رسول كز كسالت ضعف شد مستوليم خيز اى بتول كز كسالت ضعف شد مستوليم خيز اى بتول
آن كسا را با شعف دخت شه والا مقام آن كسا را با شعف دخت شه والا مقام بهر خواب آورد سوى حضرت خير الانام بهر خواب آورد سوى حضرت خير الانام
گر چه دانست آن عين الله عين لا تنام گر چه دانست آن عين الله عين لا تنام چون به زير آن كسا نور خدا شه مقام چون به زير آن كسا نور خدا شه مقام
آمد از در سبط اكبر آيت الله الكريم آمد از در سبط اكبر آيت الله الكريم گفت كى مادر مشامم راز مشگ آيد شميم گفت كى مادر مشامم راز مشگ آيد شميم
هست گويا ساكن اندر فرش ما عرش عظيم هست گويا ساكن اندر فرش ما عرش عظيم گفت زهرا كى رسالت را نكو حصن قويم گفت زهرا كى رسالت را نكو حصن قويم
آمد و جست از نبى بعد از درود اذن ورود آمد و جست از نبى بعد از درود اذن ورود در كسا شد وان كسا را رتبه از گيتى فزود در كسا شد وان كسا را رتبه از گيتى فزود
ماه تابان بر يمين مهر روز افزون غنود ماه تابان بر يمين مهر روز افزون غنود ناگه آيات خدا از غيب آمد در شهود ناگه آيات خدا از غيب آمد در شهود
كز چه اى مادر چنين مشكوى باشد مشگبار كز چه اى مادر چنين مشكوى باشد مشگبار گوئى آورده نهال طالع ما مشگبار گوئى آورده نهال طالع ما مشگبار
گفت زهرايش كه دارد در كسا جدت قرار گفت زهرايش كه دارد در كسا جدت قرار آمد و با اذن وارد گشت درسمت يسار آمد و با اذن وارد گشت درسمت يسار
چون ز در نور جمال بوتراب آمد پديد چون ز در نور جمال بوتراب آمد پديد لوحش الله عرش ديگر بر تراب آمد پديد لوحش الله عرش ديگر بر تراب آمد پديد
صورت جان معنى حسن المآل آمد پديد صورت جان معنى حسن المآل آمد پديد روى ديگر برتن ختمى مآب آمد پديد روى ديگر برتن ختمى مآب آمد پديد
پس به زهرا گفت كى فلك رسالت را قمر پس به زهرا گفت كى فلك رسالت را قمر بر مشام جان رسد بويى ز مشگم خوبتر بر مشام جان رسد بويى ز مشگم خوبتر
چون شميم جان فزاى حضرت خير البشر چون شميم جان فزاى حضرت خير البشر پاسخش آورد زهرا زهره ى افلاك فر پاسخش آورد زهرا زهره ى افلاك فر
آمد و اذن ورود از سيد لولاك خواست آمد و اذن ورود از سيد لولاك خواست در كسا شد و آن كسا از رتبه قدر عرش كاست در كسا شد و آن كسا از رتبه قدر عرش كاست
پس بهين دخت پيمبر قد مردى كرد راست پس بهين دخت پيمبر قد مردى كرد راست كى پدر بر سر مرا شوق ورود آن كسا است كى پدر بر سر مرا شوق ورود آن كسا است
اذن حاصل كرد و در زير كسا بنمود جا اذن حاصل كرد و در زير كسا بنمود جا اى عجب كاندر كسا مستور شد نور خدا اى عجب كاندر كسا مستور شد نور خدا
زان كسا حيران شدند اهل زمين، خلق سما زان كسا حيران شدند اهل زمين، خلق سما با تذلل عرض كردند اى كريم كبريا با تذلل عرض كردند اى كريم كبريا
بر ملايك اين خطاب آمد ز نزد دادگر بر ملايك اين خطاب آمد ز نزد دادگر كه اگر جوييد ز اسرار نهان ما خبر كه اگر جوييد ز اسرار نهان ما خبر
فاطمه در اين كسا بنموده ماوا با پدر فاطمه در اين كسا بنموده ماوا با پدر فاطمه با شوهر است و فاطمه با دو پسر فاطمه با شوهر است و فاطمه با دو پسر
مى نشد خلق از نبود اين پنج تن مقصودمان مى نشد خلق از نبود اين پنج تن مقصودمان چار اركان و سه روح و شش جهت هفت آسمان چار اركان و سه روح و شش جهت هفت آسمان
نه فلك نه عرش نه كرسى نه پيدانه نهان نه فلك نه عرش نه كرسى نه پيدانه نهان نه ملك نه خلد نه طوبى نه دوزخ نه جنان نه ملك نه خلد نه طوبى نه دوزخ نه جنان
پس به فرمان عظيم الشان خلاق جليل پس به فرمان عظيم الشان خلاق جليل از سما سوى زمين آمد شتابان جبرئيل از سما سوى زمين آمد شتابان جبرئيل
در برابر با ادب استاد چون عبد ذليل در برابر با ادب استاد چون عبد ذليل آيت تطهير خواند و ملتمس شد زين قبيل آيت تطهير خواند و ملتمس شد زين قبيل
اذن حاصل كرد و در پاى كسا شد بنده وار اذن حاصل كرد و در پاى كسا شد بنده وار رخ به پاى جمله سود و زين شرف كرد افتخار رخ به پاى جمله سود و زين شرف كرد افتخار
با گروهى كين چنين جبريل بد خدمتگزار با گروهى كين چنين جبريل بد خدمتگزار اى عجب زنى كج مدارى كاسمان كجمدار اى عجب زنى كج مدارى كاسمان كجمدار
گه ز زهر جان شكافى قلب پيغمبر شكافت گه ز زهر جان شكافى قلب پيغمبر شكافت گه ز تيغ جان كزايى تارك حيدر شكافت گه ز تيغ جان كزايى تارك حيدر شكافت
پهلوى خير النساء گاهى لگد كه در شكافت پهلوى خير النساء گاهى لگد كه در شكافت زهر كين گاهى جگر از بضعه ى اكبر شكافت زهر كين گاهى جگر از بضعه ى اكبر شكافت
از ازل كوس بلا چون بر ملا زد آسمان از ازل كوس بلا چون بر ملا زد آسمان خوش به نام نامى آل عبا زد آسمان خوش به نام نامى آل عبا زد آسمان
در احد سنگ جفا بر مصطفى زد آسمان در احد سنگ جفا بر مصطفى زد آسمان تيغ كين بر تارك شير خدا زد آسمان تيغ كين بر تارك شير خدا زد آسمان
سبط اكبر چونكه از آن باده يك ساغر كشيد سبط اكبر چونكه از آن باده يك ساغر كشيد ظالمى دراعه از دوش شريفش در كشيد ظالمى دراعه از دوش شريفش در كشيد
ملحدى بر رانش از راه جفا خنجر كشيد ملحدى بر رانش از راه جفا خنجر كشيد كافرى سجاده اش از زير پايش بر كشيد كافرى سجاده اش از زير پايش بر كشيد
پيش بسوى كربلا برد آسمان بار حسين پيش بسوى كربلا برد آسمان بار حسين سوخت سنگ خاره از آه شرربار حسين سوخت سنگ خاره از آه شرربار حسين
كس نشد جز ناوك و شمشير غمخوار حسين كس نشد جز ناوك و شمشير غمخوار حسين كس نگشت الا سنان اشقيا يار حسين كس نگشت الا سنان اشقيا يار حسين
بو الخنوقش زد يكى تير سه شعبه بر جبين بو الخنوقش زد يكى تير سه شعبه بر جبين تير ديگر بر زمينش داد جا از صدر زين تير ديگر بر زمينش داد جا از صدر زين
بوترابى بر تراب افتاد و عرشى بر زمين بوترابى بر تراب افتاد و عرشى بر زمين مر سليمان را ز سر شد تاج و رفت از كف نگين مر سليمان را ز سر شد تاج و رفت از كف نگين
از سنان كين سنان بن انس خلقش دريد از سنان كين سنان بن انس خلقش دريد از پى انگشترى ملعونى انگشتش بريد از پى انگشترى ملعونى انگشتش بريد
از جفا بر حنجرش شمر لعين خنجر كشيد از جفا بر حنجرش شمر لعين خنجر كشيد جز شه دين را كه كردند اهل كين عطشان شهيد جز شه دين را كه كردند اهل كين عطشان شهيد
گر چه بود اندر شهادت سبط پيغمبر عجول گر چه بود اندر شهادت سبط پيغمبر عجول زانكه از بهر شفاعت كرده بود آن را قبول زانكه از بهر شفاعت كرده بود آن را قبول
ليكن اى گردون خزان كردى چه بستان بتول ليكن اى گردون خزان كردى چه بستان بتول ناله جانسوز زهرا آتشين آه رسول ناله جانسوز زهرا آتشين آه رسول