سرن بعون الله يا جاراتى سرن بعون الله يا جاراتى و اشكرنه فى كل حالاتى و اشكرنه فى كل حالاتى
و اذكرن ما انعم رب العلى و اذكرن ما انعم رب العلى من كشف مكروه و آفات من كشف مكروه و آفات
فقد هدانا بعد كفر و قد فقد هدانا بعد كفر و قد انعثنا رب السموات انعثنا رب السموات
و سرن مع خير نساء الورى و سرن مع خير نساء الورى تفدى بعمات و خالات تفدى بعمات و خالات
يا بنت من فضله ذو العلى يا بنت من فضله ذو العلى بالوحى منه و الرسالات بالوحى منه و الرسالات
يا نسوة استرن بالمعاجر يا نسوة استرن بالمعاجر و اذكرن ما يحسن فى المحاضر و اذكرن ما يحسن فى المحاضر
و اذكرن رب الناس اذ خصنا و اذكرن رب الناس اذ خصنا بدينه مع كل عبد شاكر بدينه مع كل عبد شاكر
فالحمد لله على افضاله فالحمد لله على افضاله و الشكر لله العزيز القادر و الشكر لله العزيز القادر
سرن بها والله اعطى ذكرها سرن بها والله اعطى ذكرها و خصها منه بطهر طاهر و خصها منه بطهر طاهر
فاطمه خير نساء البشر فاطمه خير نساء البشر و من لها وجه كوجه القمر و من لها وجه كوجه القمر
فضلك الله على كل الورى فضلك الله على كل الورى بفضل من خص باى الزمر بفضل من خص باى الزمر
زوجك الله فتى فاضلا زوجك الله فتى فاضلا اعنى عليا خير من فى الحضر اعنى عليا خير من فى الحضر
فسرن جاراتى بها انها فسرن جاراتى بها انها كريمة بنت عظيم الخطر كريمة بنت عظيم الخطر
زندگانى على و زهرا
زندگانى مشترك على و فاطمه (عليهماالسلام) آغاز شده بود. يك زندگانى از هر جهت نمونه. مرد خانه نمونه، كدبانوى خانه نمونه، فرزندان نمونه و... هر چه را كه در رابطه با اين خانه بنگرى از برجستگى و امتيازى خاص برخوردار است. كار خانه دو قسمت گرديده: آنچه مربوط به داخل خانه است از آن زهرا و آنچه كه به بيرون خانه مربوط مى شود از آن على است. زندگى بسيار ساده و در عين حال پر زحمتى است. ما يحتاج اوليه تا آنجا كه ممكن است در خانه تهيه مى شود. از فرط كار با دستاسى بزرگ دستان فاطمه آبله زده اند:از رنج كار آبله مى زد به دست او از رنج كار آبله مى زد به دست او دستى كه بوسه گاه لبان پيمبر است دستى كه بوسه گاه لبان پيمبر است
فاطمه خاتون جنت ناگهى فاطمه خاتون جنت ناگهى پيش سيد رفت در خلوتگهى پيش سيد رفت در خلوتگهى
گفت كرد از آس دستم آبله گفت كرد از آس دستم آبله يك كنيزك از تو مى خواهم صله يك كنيزك از تو مى خواهم صله
تا مرا از آس رنجى كم رسد تا مرا از آس رنجى كم رسد تا كيم از آس چندين غم رسد تا كيم از آس چندين غم رسد
وى عجب در پيش صدر روزگار وى عجب در پيش صدر روزگار بود آن ساعت غنيمت بى شمار بود آن ساعت غنيمت بى شمار
دست بگشاد و ببخشيد آن همه دست بگشاد و ببخشيد آن همه هيچ ننهاد از براى فاطمه هيچ ننهاد از براى فاطمه
يك دعاش آموخت زيبا و عزيز يك دعاش آموخت زيبا و عزيز گفت اين بهتر تراز آن جمله چيز گفت اين بهتر تراز آن جمله چيز
آنكه او از فقر فخر آمد عزيز آنكه او از فقر فخر آمد عزيز كسى گذارد هيچ كس را هيچ چيز كسى گذارد هيچ كس را هيچ چيز
گر سر دين دارى اى بى پا و سر گر سر دين دارى اى بى پا و سر راه دين اين است زين ره در گذر راه دين اين است زين ره در گذر
مرا از پاسخ معذور بدار.
- گرسنگى مرا از خانه بدر آورده؛ چرا كه تحمل شنيدن ناله و گريه ى فرزندانم را نداشتم.- من هم براى همين از خانه بيرون آمم. اين دينارى را كه وام ستانده ام بگير. [ فرات كوفى: تفسير الفرات، ص 21 (و) طوس: كتاب الامالى، ج 2: ص 228 (و) عياشى سمرقندى: تفسير العياشى، ج 1: ص 171 (و) بحرانى: البرهان، ج 1: ص 282 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 59/ ح 51 (و) ابن كثير: البداية و النهاية، ج 6: ص 111 (و) گنجى شافعى: كفاية الطالب، ص 367 (و) قندوزى: ينابيع المودة، ص 199 (و) توفيق ابوعلم: اهل البيت، ص 122 (و) قاضى نورالله:احقاق الحق، ج 10: ص 323. ] نادارى آنان بيشتر براى انفاقى بود كه در راه خدا مى كردند. چرا كه در تورق صفحات تاريخ مشاهده مى كنيم در زمان بهبود وضع مسليمن پس از فتح مكه باز زندگانى آنان همراه با تعب و مشقت است.عمران بن حصين مى گويد:«روزى از روزها پيامبر خدا مرا فرمود: ايا ميل آن دارى تا با هم ديدارى از فاطمه كنيم؟ گفتم: بلى، آنگاه در ركاب پيامبر خدا به سوى خانه ى فاطمه (عليهاالسلام) در راه شديم. پيامبر چون به درب سراى فاطمه رسيد براى دخول اجازت طلبيد. دختر پيامبر رخصت داد. پيامبر فرمود: آيا با كسى كه همراه من است وارد شوم؟ فاطمه (عليهاالسلام) گفت: به خدا سوگند! جز چادرى چيز ديگرى براى پوشش ندارم... پيامبر عباى مندرس خود را به او دادند و فرمودند: با آن سرت را بپوشان. آنگاه با پيامبر به درون حجره شديم. پيامبر فرمود:دخترم چگونه اى؟ فرمود: درد مى كشم و گرسنه هستم. پيامبر فرمود: خشنود نيستى كه بانوى بانوان جهان باشى؟ فرمود: پدر مگر مريم دختر عمران بانوى بانوان نيست؟پيامبر فرمود: او بانوى بانوان عصر خود بود؛ ليكن تو بانوى بانوان تمامى زنان و شويت در دنيا و آخرت بزرگ است [ ابونعيم: حلية الاولياء، ج 2: ص 42 (و) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 323 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 37: ص 68 و ج 39: ص 278 و ج 43: ص 37 (و) ابن مغازلى: مناقب على بن ابى طالب، ص 399 (و) طبرى: بشارة المصطفى، ص 84 (و) ابن بطريق: كتاب العمده، ص 387 (و) ابن عبدالبر: الاستيعاب، ص 75 (و) محب الدين طبرى: ذخائر العقبى، ص 42 (و) قندوزى: ينابيع المودة، 274 (و) زينى دحلان: السيرة النبوى، ج 2: ص 6. ] ».قلم از نگارش اين وقايع در مى ماند و زبان را ياراى سخن گفتن نيست. اين عظمت و مقام الهى بر درب سراى هيچ انسانى زانو به زمين نسوده است. آدمى در حيرت فرو مى رود كه آيا اينان از جنس بشر بوده اند؟! به راستى كه عقول از درك فضيلتهاى آنان رنجه است. هر مقياسى در برابر اينان به كوتاهى مايل است:
چه گويم تو و ما اين روا نيست چه گويم تو و ما اين روا نيست همانا جز قياسى نابجا نيست همانا جز قياسى نابجا نيست
خرد، خندد بر اين ناپخته سنجش خرد، خندد بر اين ناپخته سنجش دل افتد زين تو و مايى به رنجش دل افتد زين تو و مايى به رنجش