على و زهرا - مسند فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسند فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

مهدی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين جهان را به بيهوده نيافريدى. تو منزهى، ما را از عذاب دوزخ باز دار.

كاروان در راه است و ملازمين براى دور ماندن از چشم دشمن در شتاب. اما على (عليه السلام) با خيالى آسوده آنها را از راندن با شتاب محمل زنان باز مى دارد و چنين مى سرايد:



  • ليس الا الله فارفع ظنكا ليس الا الله فارفع ظنكا


  • يكفيك رب الخلق ما اهمكا يكفيك رب الخلق ما اهمكا


قادر مطلقى جز خدا وجود ندارد، پس اندوهگين مباش. آنچه تو را بيمناك كرده است خداوند بر طرف خواهد نمود.

جناح غلام حرب بن اميه، به فرمان سران قريش، در حالى كه هفت نفر او را همراهى مى كنند سوار بر اسب با شتاب به جانب كاروان در راه مى شود، تا آنان را از رفتن باز داشته به مكه باز گرداند. ابوواقد كه نمى تواند ترس خود را پنهان دارد به كرات عقب سر خود را مورد بازرسى قرار مى دهد تا اطمينان حاصل كند كه كسى در تعقيب آنان بر نيامده است. در يكى از همين نگاههاى جستجوگرانه گرد و خاكى را نظاره مى كند كه به سرعت به جانب آنان در حركت است.فرياد ابوواقد بلند مى شود كه: «يا على! لشكرى از پى مى آيد». پس از آن، ابوواقد بدون لحظه اى درنگ شترهاى حامل زنان را هى مى نمايد تا بر سرعت خود بيفزايند. اما اسبان گروه جناح با شتاب بيشترى ره مى سپرند و عاقبت به كاروانيان مى رسند.

على (عليه السلام) ابوواقد و ام ايمن را فرمود تا شتر زنان را همچنان به پيش هدايت كنند و خود ايستاد. جناح چون به اميرمؤمنان رسيد گستاخانه گفت: «گمان كردى كه مى توانى اهل محمد را از چنگال ما برهانى؟ فرمان دارم كه شما را باز گردانم». حضرت فرمودند: «اگر باز نگرديم چه خواهى كرد؟» گفت: «با اجبار و به بدترين صورت شما را باز خواهم گرداند». كلماتى كه جناج بر زبان مى راند به پايان نرسيده بود كه دست خدا شمشير آخته ى اسلام را از نيام خارج ساخت و بر فرق ا و فرود آورد:

زمان، در خشم تو از بيم سترون مى شود شمشيرت به قاطعيت سجيل مى شكافد و به روانى خون، از رگها مى گذرد و به رسايى شعر، در مغز مى نشيند و چون فرود آيد، جز با جان بر نخواهد خواست (على موسوى گرمارودى [ گرمارودى: در سايه سار نخل ولايت، صص 33 ] 34). .

) شمشير از جناح گذر كرد و كتف اسب را مجروح ساخت. لشكر مزدور با مشاهده ى اين صحنه فرار را بر قرار ترجيح مى دهند و كاروانيان را به حال خود باقى مى گذارند و به مكه باز مى گردند.

سرانجام، اميرمؤمنان (عليه السلام) و همراهان پس از مدت زمانى بر پيامبر خدا وارد مى شوند. [ شيخ طوسى: كتاب الامالى، صص 298 ] 301 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 19: صص 64- 67 (به نقل از شيخ طوسى) (و) هاشم معروف حسنى: سيره الائمه الاثنى عشر، ج 1: صص 61- 76. .

على و زهرا

زناشويى على و زهرا

دو سال از هجرت پيامبر اكرم به مدينه مى گذرد. اسلام پا گرفته، ريشه هاى استوار خود را در خاك دوانيده، از يك نيرومندى و قوتى برخوردار گرديده است. فرجام جنگ بدر پيرزوى مسلمانان بود و شكستن صولت دشمن كافر كيش. زين رو، چشمها به سوى پيامبر خدا و اسلام معطوف گرديد و انسانها براى رهايى از ظلم و استكبار و برده كشى گروه گروه پذيراى اسلام مى شدند. آيين حيات بخش اسلام روز به روز مرزهاى جديدى را در مى نورديد و عده و عده مسلمانان فزونتر مى شد. اين گسترش و همچنين رسيدن فاطمه (عليهاالسلام) به سن تميز فراغت بالى براى پيامبر خدا ايجاد نموده بود تا براى آتيه ى دخترش، كه عزيزترين مخلوقات در نزدش بود، تصميم گيرد. اما پيامبر خدا به خوبى مى دانست كه در اين مورد بايد فرمانبر حق باشد؛ چرا كه بر خلاف هميشه اين خداوند است كه تصميم خواهد گرفت.

«قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): انما انا بشر مثلكم، اتزوج فيكم، و ازوجكم الا فاطمة، فان تزويجها نزل من السماء [ كلينى: الكافى، ج 5: ص 568/ ح 54 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 144- 145/ ح 47 (و) حر عاملى: وسائل الشيعة، ج 14: ص 49/ ح 5 (چ عبدالرحيم ربانى) (و) صدوق: من لا يحضره الفقيه، ج 3: ص 393/ ح 4382 (و) طبرسى: مكارم الاخلاق، ص 209 (و) خوارزمى: مقتل الحسين، ج 1: ص 80 (به نقل از امام باقر (عليه السلام)). ]».

پيامبر خدا فرمود: همانا من بشرى همچون شمايانم. در ميان شما ازدواج كردم، و به شما زن مى دهم؛ مگر فاطمه. همانا امر ازدواج او از آسمان فرود خواهد آمد.

از طرفى فاطمه (عليهاالسلام) خواهان بسيارى داشت. روزى نمى گذشت كه سران قبايل مهاجر و انصار به نزد پيامبر نيامده و خواستار همسرى فاطمه با فرزندانشان نباشند. جوانان مهاجر و انصار در اين باب سعى در ربودن گوى سبقت از ديگران را داشتند، به خصوص آنانكه از مكنت بيشتر و جايگاه اجتماعى بالاترى برخوردار بودند. داماد رسول خدا شدن امتيازى بود كه همه را به شوق مى انداخت. به علاوه، مه بانويى همچون فاطمه كه به زيور علم و جمال و خلق نكو آراسته بود اين اشتياق را دو چندان مى نمود. اين اشتياق آنقدر بود كه پيرمردانى چون عمر و ابوبكر در اين ميدان قدم به پيش نهاده بودند، هر چند كه اين دو از انتساب با رسول خدا انديشه هاى ناصوابى در سر مى پروراندند و وضعيت آنان با ديگر خواستاران متفاوت بود؛ اما پاسخ پيامبر خدا در برابر همه يكسان بود:

«در انتظار فرمان حقم [ ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج 8: ص 19. ]».

على (عليه السلام) با يارى رساندن به پيامبر و تاييد حضرتش در زمانى كه همه به انكار او كمر بسته بودند و همچنين مشاركت در جنگها و نشان دادن رشادتها و تحمل سنگين ترين صدمات براى بارور شدن نهال نوپاى اسلام از موقعيت و مقام خاصى برخوردار بود. مردم هنوز در خاطر خود سخنان پيامبر را در حق او از ياد نبرده بودند. مردم به ياد داشتند كه پيامبر خدا در نخستين اعلام رسمى دين خود، على را جانشين و وزير خود قرار داده بود [ مفيد: الارشاد، ص 42: فصل 7/ باب 2 (و) طبرسى: مجمع البيان، ج 7: ص 206 (و) امينى: الغدير، ج 2: ص 279 (و) طباطبايى: الميزان، ج 15: ص 365 (و) طبرى: تاريخ الامم و الملوك، ج 2: ص 62 (و) همو: جامع البيان، ج 19: ص 68 (و) ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج 1: ص 187 (و) ابن اثير: الكامل فى التاريخ، ج 1: ص 486 (چ دار احياء التراث العربى) (و) ابن عساكر: ترجمة الامام على من تاريخ دمشق، ج 1: ص 89/ ح 143 (و) سيوطى: الدر المنثور، ج 5: ص 97 (و) هيثمى: مجمع الزوائد، ج 8: ص 302 (و) شافعى: انسان العيون، ج 1: ص 286 (و) طنطاوى: تفسير جواهر السمطين، ج 1: ص 85/ ح 65 (و) قندوزى: ينابيع المودة، ص 105 (و) محب الدين طبرى: الرياض النضرة، ص 168 (و) زرندى حنفى: نظم درر السمطين، ص 86. ] آنان فراموش نكرده بودند كه على نخستين گرويده ى به آيين پاك بوده [ رضى (گردآورنده): نهج البلاغه/ شرح و ترجمه ى فيض الاسلام، خطبه ى 56: ص 137 و خطبه ى 131: ص 398 و خطبه ى 234: ص 801 (و) كلينى:الاصول من الكافى، ج 1: مجلس 37: ح 5 (و) مفيد: الارشاد، ص 9 (و) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 2: ص 9 (و) اربلى: كشف الغمه، ج 1: ص 18 (و) امينى: الغدير، ج 3: مروج الذهب، ج 2: ص 437 (و) ابن اثير: الكامل فى التاريخ، ج 1: ص 484 (و) ابن ابى الحديد: شرح النهج، ج 1: ص 30 (و) هيثمى: مجمع الزوائد، ج 9 ص 102 (و) ابن عساكر: ترجمة الامام على من تاريخ دمشق، ج 1: ص 331/ ح 401 (و) ابن ماجه: السنن، ج 1: ص 57 (و) حاكم نيشابورى: المتسدرك على الصحيحين، ج 2: ص 112 و ج 3: ص 136 (و) ابن جوزى: تذكرة الخواص، ص 103 (و) قندوزى: ينابيع المودة، ص 60 (و) ابن عبدالبر: الاستيعاب،ج 3: ص 21 (چاپ شده در حاشيه ى الاصابة فى تميز الصحابة) (و) ابن صباغ: الفصول المهمة، ص 126. ] ، در دامان مهر و محبت پيامبر خدا تربيت يافته، از آن سرچشمه ى جوشان معارف و حكم بهره ها برده است. زين رو، انتظار مى بردند كه على (عليه السلام) را هم در صف خواستگاران هم بيابند. اما حيا و شرم به ضميمه ى نادارى ظاهرى، و همچنين علو مقام فاطمه و پدرش، على (عليه السلام) را از ابراز اين تمايل باز مى داشت. او هر چند كه مى دانست پيامبر خدا اسوه ى حسنه است و در اين باب دختر گراميش به پدر اقتدا نموده است؛ اما همچنان مهر سكوت بر لب نهاده بود.

عمر و ابوبكر كه از خواستگارى خود طرفى نبسته بودند- به دلايلى- على (عليه السلام) را گفتند كه به خواستگارى فاطمه رود، كه در اين داستان جمعى از انصار با آن دو همداستان بودند.

پافشارى برخى مهاجرين و انصار، و همچنين ميل باطنى حضرتش دست بدست هم داده سبب گرديدند تا على (عليه السلام) به نزد پيامبر برود. او چون بر پيامبر خدا وارد شد سلام كرده زانوى ارادت بر زمين ساييد. پس از آن مهر سكوت بر لب نهاد و كام از كام نگشود. پيامبر خدا از او پرسيدند: «پسرابوطالب! براى چه آمده اى؟» على (عليه السلام) در حالى كه نگاه خود را متوجه زمين نموده بود پاسخ داد: «براى خواستگارى فاطمه!» پيامبر فرمود: «اهلا و مرحبا» و ديگر هيچ. على (عليه السلام) از خدمت پيامبر رخصت طلبيده خارج شد. از او پرسيدند كه چه شد؟ او گفته ى پيامبر را براى آنان بازگو كرد. آنان گفتند: همين جمله تو را كفايت مى كند. پيامبر تو را اهل و رحب بخشيد. [ ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج 8: ص 21 (و) ابن حجر: صواعق المحرقه، ص 162 (و) بلاذرى: انساب الاشراف، ص 402. ] گفته ى پيامبر نشانگر آن بود كه سرانجام خداوند همتاى فاطمه را، كه پيش از آن در آسمانها انتخاب نموده بود، به پيامبرش اعلام داشته است:

«ان الله تعالى اوحى الى جبرئيل: زوج النور من النور، و كان الولى الله، و الخطيب جبرئيل، و المنادى اسرافيل، و الناثر عزرائيل، و الشهود ملائكة السموات و الارضين. ثم امر الى شجرة طوبى ان انثرى ما عيلك، فنثرت الدر الابيض و الياقوت الاحمر و الزبرجد الاخضر و اللولو الرطب، فبادرن الحور العين يلتقطن و يهدين بعضهن الى بعض.[ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 122 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 109- 110. ] ».

بارى تعالى به جبرئيل وحى نمود: نور را به تزويج نور در آور. در اين مراسم،ولى و اذن دهنده ى فاطمه خدا بود و خطبه خوان جبريل، و دعوت كننده اسرافيل، افشاننده عزرائيل، و شهود ملائك آسمانها و زمينها بودند. سپس خداوند درخت طوبى را فرمان داد تا آنچه بر خود دارد بيافشاند. درخت طوبى هم در شاهوار، ياقوت قرمز، زبرجد سبز، و مرواريد آبدار بيافشاند. حوريان افشانده هاى او را گردآورى كرده به يكديگر هديه مى دادند.

حقيقت آنست كه اگر على نمى بود فاطمه را همسرى نبود:

«لو لم يخلق الله على بن ابى طالب ما كان لفاطمة كفو [ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 29 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 107/ ح 22 (فرموده ى امام صادق (عليه السلام)).

البته اين حديث با الفاظ ديگرى هم نقل شده است. رك كلينى: الاصول من الكافى،ج 1: ص 461/ ح 10 (و) طوسى: التهذيب، ج 7: ص 470/ ح 90 (و) صدوق: من لا يحضره الفقيه، ج 3: ص 393/ ح 4383 (و) همو: عيون اخبار الرضا، ج 1: ص 157 (و) حر عاملى: وسائل الشيعة، ج 14: ص 49/ ح 6 (چ عبدالرحيم رباين) (و) قندوزى: ينابيع المودة، صص 177 و 181 و 237 و 250 (و) خوارزمى: مقتل الحسين،ج 1: ص 66 (و) طبرى: بشارة المصطفى، ص 328.] ».



  • شاه رسل چو فاطمه گر دخترى نداشت شاه رسل چو فاطمه گر دخترى نداشت


  • بى شبهه آسمان حيا اخترى نداشت بى شبهه آسمان حيا اخترى نداشت




  • گر خلقت بتول نمى كرد كردگار گر خلقت بتول نمى كرد كردگار


  • در روزگار شير خدا همسرى نداشت در روزگار شير خدا همسرى نداشت




  • از اين دو يكى نه به هستى قدم زدى از اين دو يكى نه به هستى قدم زدى


  • اين يك براستى زنى، آن شوهرى نداشت اين يك براستى زنى، آن شوهرى نداشت


(وصال شيرازى) عصمت كبراى حق بودن همسريش سنخيت مى طلبد و هر كسى را شايسته اين مقام نيست:



  • مهوشان آينه دار رخ تابان همند مهوشان آينه دار رخ تابان همند


  • آفتاب هم و ماه هم و حيران همند آفتاب هم و ماه هم و حيران همند




  • همچون شمعند فروزان و گدازان با هم همچون شمعند فروزان و گدازان با هم


  • آتش خرمن هم شبنم بستان همند آتش خرمن هم شبنم بستان همند




  • چون گل و سبزه همه باعث رنگينى هم چون گل و سبزه همه باعث رنگينى هم


  • مايه ى خوبى هم رونق دكان همند مايه ى خوبى هم رونق دكان همند




  • همچون پروانه به گرد سر هم مى گردند همچون پروانه به گرد سر هم مى گردند


  • بلبل زمزمه پرواز گلستان همند بلبل زمزمه پرواز گلستان همند


بنابر آنچه كه علماى عامه و خاصه در كتب خود روايت كرده اند حضرت ختمى مرتبت با تقاضاى على فى المجلس موافقت نمود [ اربلى: كشف الغمة، ج 1: ص 485 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 126. ] ؛ زيرا فرمان داور بود. اما رخصت طلبيد كه اين پيشنهاد را با فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) هم مطرح سازد. پيامبر خدا به نزد گراميدخت خود رفته به بيان ماوقع پرداخته از دخت خود خواستار رايزنى شد. آن مظهر حيا در مقابل سكوت اختيار نمود. اما آثار خشنودى خاطر از چهره هويدا بود؛ چرا كه پسر عم خود را به خوبى مى شناخت، از مقام و منزلتش در نزد خدا و پدر خويش آگاه بود. دلاورى و جنگاورى او هم به چشم ديده و هم به كرات از ديگران شنوده بود. سبقتش در اسلام مسلم بود. در عبادت حق گوى سبقت از همگان ربوده بود و در دانش باب علم پدرش بود. پيامبر با ديدن آثار خشنودى سكوت را حمل بر رضايت كرده با خوشحالى بازگشته على را آگاه ساخت.

در روايتى ديگر آمده است: آنگاه كه پيامبر خدا به دخترش فرمود: دخترم، فاطمه! پسر عمويت على از تو خواستگارى نموده است، پاسخ تو چيست؟ فاطمه (عليهاالسلام) كه بى نهايت پاس حرمت پدر را نگاه مى داشت و او را براى خود اسوه ايى حسنه مى دانست، فرمود: پدرجان! نظر شما چيست؟ پيامبر در پاسخ فرمودند: خدا از آسمان اجازت فرمود. فاطمه (عليهاالسلام) در حالى كه بر لبانش تبسمى نقش بسته بود گفت: خشنودم به آنچه كه خدا و پيامبرش بدان خشنودند. [ابن منظور: مختصر تاريخ دمشق، ج 17: ص 133 (و) ابن حسنويه: در بحر المناقب، ص 5 (و) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 334 (و) قاضى نورالله: احقاق الحق، ج 5: ص 273 (به نقل از معقل بن يسار، و ابوقبيل، و ابن اسحاق، و حبيب بن ثابت، وعمران بن حصين، وابن غسان، از امام باقر (عليه السلام)).

در روايت ديگر آمده است كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمودند: خشنودم به اينكه خداوند پروردگار من، و تو اى پدر پيامبر من، و پسر عمويم على شوهر و امام من است (رك مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 151/ ح 6 (به نقل از روضه ى كافى) (و) ابن حسنويه: در بحر المناقب، ص 5 (و) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 344 (و) قاضى نورالله: احقاق الحق، ج 5: صص 117 و 273).]





  • عالم صدف است و فاطمه گوهر او عالم صدف است و فاطمه گوهر او


  • گيتى عرض است و اين گهر جوهر او گيتى عرض است و اين گهر جوهر او




  • در قدر و شرافتش همين بس كه ز خلق در قدر و شرافتش همين بس كه ز خلق


  • احمد پدر است و مرتضى شوهر او احمد پدر است و مرتضى شوهر او


(فواد كرمانى [ فواد كرمانى: ديوان شمع جمع، نشر صدوق. ] .

) پس از آن، پيامبر خدا از على خواستند كه ميزان كابين فاطمه را مقرر دارد. على (عليه السلام) آنچه كه در ملكيت خود دارد را بر مى شمرد: شمشير، شتر آبكش و زره حطميه كه رسول خدا در جنگ بدر به او داده بودند [ 3. ابن منظور: لسان العرب، ماده ى « حطم». ] پيامبر با سعه ى صدر فرمودند شمشيرت را محتاجى؛ چون با آن در راه خدا به جهاد بر مى خيزى. شتر آبكشت هم نمى تواند كابين قرار گيرد؛ چرا كه با آن براى خود و خانواده ات آب مى كشى و جهاز سفر را بر آن حمل مى نمايى. اما زره ات را مى توانى به فروش برسانى و ما بازاى آن را كابين دخترم قرار دهى [ اربلى: كشف الغمة، ج 1: ص 485 به بعد (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 127 (و) گنجى شافعى: كفاية الطالب، ص 177. ] على (عليه السلام) امتثال امر پيامبر خدا كرده زره را به 480 درهم به فروش مى رساند و وجه را تقديم پيامبر مى كند [ طبرى: دلائل الامامة، ص 135 (و) اربلى: كشف الغمة، ج 1: ص 486 به بعد (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43:ص 130 (دو منبع اخير و همچنين ابن سعد در طبقات (ج 8: ص 20) 400 درهم ذكر كرده اند). ] پيامبر مقدارى از آن را براى خريد جهيزيه و مقدارى براى خريد عطر و بوى خوش و مقدارى را براى وليمه ى شب عروسى قرار مى دهند. [ ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج 8: ص 22. ] پيامبر خدا براى تهيه بوى خوش بلال و براى تهيه ى جهيزيه ابوبكر را مامور مى نمايند و با ابوبكر عمار ياسر و تنى چند از صحابه را همراه مى كنند تا با صوابديد يكديگر جهيز مورد نياز را آماده سازند. [ در مورد ميزان كابين روايات متفاوت است. رك اربلى: كشف الغمه، ج 1: ص 348 و 355 (و) زبير بكار: اخبار الموفقيات، ص 375 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 119 و 126. ] خواستگارى على از دخت پيامبر خدا و لوله اى در ميان مردم ايجاد نمود. برخى از خواستگاران حس حسادتشان برانگيخته شد در پى فته گرى بر آمدند. در نتيجه، برخى از زنان فاطمه (عليهاالسلام) را در مورد انتخاشب سرزنش كردند كه چرا مردى نادار و تهيدست از مال دنيا را براى همسرى برگزيده است؟ فاطمه (عليهاالسلام) از اين نيشها دل غمين شده با ناراحتى به نزد پدر آمد. پدر او را دلدارى داد و ياد آور شد كه على (عليه السلام) بهترين امت است[ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 143 (و) شيخ صدوق: كتاب الامالى، ص 438: ح 260 (و) شيخ مفيد: الارشاد، ص 23 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 37: ص 91 و ج 43: صص 133، 149 و 150 (و) بحرانى: عوالم العلوم، ج 11: ص 375 (و) قاضى نورالله: احقاق الحق، ج 15: ص 333 و ج 18: ص 426 (و) محلاتى: رياحين الشيرعة، ج 1: ص 81. ] :



  • و روى لى عبدالعزيز الجلودى و روى لى عبدالعزيز الجلودى


  • قد كان صادقا مبرورا قد كان صادقا مبرورا




  • عن ثقات الحديث اعنى العلائى عن ثقات الحديث اعنى العلائى


  • هو اكرم بدا و دامذكورا هو اكرم بدا و دامذكورا




  • يسندوه عن ابن عباس يوما يسندوه عن ابن عباس يوما


  • قال كنا عند النبى حضورا قال كنا عند النبى حضورا




  • اذ اتته البتول فاطم تبكى اذ اتته البتول فاطم تبكى


  • و توالى شهيقها و الزفيرا و توالى شهيقها و الزفيرا




  • قال مالى اراك تبكين يا فاطم قال مالى اراك تبكين يا فاطم


  • قالت و اخفت التعييرا قالت و اخفت التعييرا




  • اجتمعن النساء نحوى و اقبلن اجتمعن النساء نحوى و اقبلن


  • يطلن التقريع و التعييرا يطلن التقريع و التعييرا




  • قلن ان النبى زوجك اليوم قلن ان النبى زوجك اليوم


  • عليا بعلا عديما فقيرا عليا بعلا عديما فقيرا




  • قال يا فاطم اسمعى و اشكرى الله قال يا فاطم اسمعى و اشكرى الله


  • فقد نلت منه فضلا كبيرا فقد نلت منه فضلا كبيرا




  • لم ازوجك دون اذن من الله لم ازوجك دون اذن من الله


  • و ما زال يحسن التدبيرا و ما زال يحسن التدبيرا


(ابن حماد [ علامه امينى: الغدير، ج 4: صص 167 ] 168. .

) 1) عبدالعزيز جلودى كه راستگو و مبرور است.

2) از علائى كه امين و به بزرگوارى شهره.

3) و او از ابن عباس با سندى معتبر روايت كند كه روزى در محضر پيمبر بوديم.

4) فاطمه نزد پيامبر آمد گريان و از سوز سينه نالان.

5) پدرش پرسيد: گريه ات از چيست؟ گفت:

6) از زخم زبان و سرزنش زنان.

7) كه گفتند: امروز، پيامبر ترا به على كه مرديست نادار شوهر داد.

8) پيامبر فرمود: اى فاطمه! گوش دار و خدا را سپاسگزار باش كه خداوند فضيلتى افزون از ديگران به تو ارزانى داشت.

9) اين زناشويى با رخصت خداوند است، كه آنچه او براى بندگان بخواهد بجاست.

بارى، پس از مدتى جهاز زهرا (عليه السلام) آماده شد. صورت جهاز بنابر قول مشهور به شرح زير است:

پيراهنى به بهاى هفت درهم، چارقدى به بهاى چهار درهم، قطيفه ى سياه رنگ خيبرى (بافت خيبر)، تختخوابى بافته از برگ خرما، دو تشك با رويه ى كتان ستبر يكى پر شده از ليف خرما و ديگرى از پشم گوسفند، چهار بالش از چرم طائف پر شده از بوريا، پرده اى پشمينه، يك تخته بورياى بافت هجر، آسياى دستى، لگنى از مس، مشكى از جرم، قدحى چويبن، كاسه اى گود مخصوص دوشيدن شير، مشكى براى آب، ابريقى زفت اندود، سبويى سبز رنگ و چند كوزه ى گلين [ شيخ الطائفه طوسى: كتاب الامالى، ج 1: ص 39 (و) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب،ج 3: صص 352- 353 (به نقل از امام صادق (عليه السلام)). ] چون جهاز را براى بازديد خدمت رسول خدا آوردند، فرمود: خدا به اهل بيت بركت دهد [ همان مدارك گذشته (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 94. ] سرانجام، خطبه ى عقد خوانده شد و فاطمه و على (عليهماالسلام) از آن يكديگر شدند [كه اين واقعه را سال دوم از هجرت ذكر كرده اند (رك شيخ مفيد:مسار الشيعة، ص 36 (و) شيخ طوسى: مصابح المتهجد، صص 612- 613).

اما سيد بن طاووس در اقبال الاعمال نقل مى كند كه شب زفاف فاطمه (عليهاالسلام) شب پنجشنبه مطابق با 21 محرم الحرام سال سوم هجرت بوده است.] اما مدتى به درازا كشيد تا فاطمه به خانه ى شوهر رفت.

پس از خريد جهاز فاطمه، به مدت يك ماه على (عليه السلام) به مسجد مى رفت و با پيامبر خدا نماز به جماعت برگزار مى نمود؛ اما سخنى از فاطمه (عليهاالسلام) به ميان نمى آورد.

زنان پيامبر او را گفتند: ايا مايل هستى تا از پيامبر درخواست كنيم كه همسرت را به منزل ببرى؟ كه على (عليه السلام) بااين پيشنهاد موافقت نمود. يكى از زنان پيامبر نزد رسول خدا رفته و حضرت را اينگونه متوجه

/ 38