تا ظن نبرى كه ما ز آدم بوديم
بى زحمت عين و شين و قاف و گل و دل
معشوقه ى ما و عشق همدم بوديم
روزى كه نبود آدم آن دَم بوديم
معشوقه ى ما و عشق همدم بوديم
معشوقه ى ما و عشق همدم بوديم
بَيضاءُ تَسحَبُ مِن قِيامِ شَعرِها
فَكَأنَّها فِيهِ نَهارٌ مُشرِقُ
وَ كَأَنَّهُ لَيلٌ عَلَيها مُظلِم
وَ تَغيبُ فِيهِ وَ هوَ جَثلٌ أسحَمُ
وَ كَأَنَّهُ لَيلٌ عَلَيها مُظلِم
وَ كَأَنَّهُ لَيلٌ عَلَيها مُظلِم
به قامت قامت و قامت قيامت
قيامت كرده اى اى سرو قامت
قيامت كرده اى اى سرو قامت
قيامت كرده اى اى سرو قامت
فضايل بانوى دو سرا
فضايل حضرتش از شمارش برون است و آدمى از درك مقام و منزلت او عاجز:«الليلة فاطمة و القدر الله، فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر.انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا من معرفتها» [ فرات كوفى: تفسير الفرات، ص 218/ از تحقيق محمد الكاظم، ص 581 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 65/ ح 58 (به نقل از امام صادق (عليه السلام) در تفسير سوره ى قدر). ]».مراد از الليلة فاطمه و القدر الله است كه هر كس فاطمه را چنان كه بايسته ى مقام اوست درك كند، همانا شب قدر را درك كرده است. و حضرتش را فاطمه نام نهاده اند؛ زيرا خلايق از درك مقام او ناتوانند.او با فضيلت ترين بانويى است كه گردون تاكنون به خود ديده است و پدر و شوهر و دو فرزندش در ممتاز بودن از ديگران با او شريكند:كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) جالسا ذات يوم و عنده على و فاطمة و الحسن و الحسين، فقال: «اللهم انك تعلم ان هولاء اهل بيتى، و اكرم الناس على، فاحبب من احبهم، و ابغض من ابغضهم، و وال من والاهم، و عاد من عاداهم، و اعن من اعانهم، و اجعلهم مطهرين من كل رجس، معصومين من كل ذنب، و ايدهم بروح القدس منك.ثم قال: يا على، انت امام امتى و خليفتى عليها بعدى، و انت قائد المؤمنين الى الجنة، و كانى انظر الى ابنتى فاطمة قد اقبلت يوم القيامة على نجيب من نور، عن يمينها سبعون الف ملك، و عن يسارها سبعون الف ملك، و بين يديها سبعون الف ملك، و خلفها سبعون الف ملك. تقود مؤمنات امتى الى الجنة، فايما امراة صلت فى اليوم و الليلة خمس صلوات، و صامت شهر رمضان، و حجت بيت الحرام، و زكت مالها، و اطاعت زوجها، و والت عليا بعدى، دخلت الجنة بشفاعة ابنتى فاطمة، و انها سيدة نساء العالمين.فقيل يا رسول الله: اهى سيدة نساء عالها؟ فقال صلى الله عليه و آله: ذلك لمريم بنت عمران؛ فاما ابنتى فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين، و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكة المقربين، و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم، فيقولون: يا فاطمة، ان الله اصطفيك و طهرك اصطفيك على نساء العالمين.ثم التفت الى على، فقال: يا على، ان فاطمة بضعة منى، و هى نور عينى و ثمرة فوادى، يسوءنى من ساءها، و يسرنى من سرها، و هى اول من يلحقنى من اهل بيتى، فاحسن اليها بعدى، و اما الحسن و الحسين فهما ابناى و ريحانتاى، و هما سيدا شباب اهل الجنة، فليكونا عليك كسمعك و بصرك.ثم رفع يده الى السماء، فقال: اللهم انى اشهدك انى محب لمن احبهم، و مبغض لمن ابغضهم، و سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، و عدو لمن عاداهم، و ولى لمن والاهم [ شيخ صدوق: كتاب الامالى، ص 393/ ح 81 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 24/ ح 20 (و) استرآبادى: تاويل الايات الظاهرة، ج 1: ص 111/ ح 17 (و) حويزى: نور الثقلين، ج 1: ص 281/ ح 135 (و) بحرانى: غاية المرام، ص 52/ ح 32 (و) طبرى: بشارة المصطفى، ص 218 (و) فتال نيشابورى: روضة الواعظين، ص 180 (و) توفيق ابوعلم: اهل البيت، ص 214 (و) قاضى نورالله:احقاق الحق، ج 19: ص 76 (و) سپهر: ناسخ التواريخ، ج 2، صص 295 ] 298.ابن عباس مى گويد: روزى از روزها رسول خدا نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين در حضورش بودند. رسول خدا فرمود: خدايا! تو مى دانى اينان اهل بيت منند، و گرامى ترين افراد. پس، دوست بدار اينان را و دشمن بدار كسى را كه دشمن بدارد اينان را، و كمك نما به كسى كه كمك كند به اينها، و قرار بده اينان را از پاكان، كه اينان از هر گناه و رجسى بر كنارند. و از جانب خود به روح القدس مويدشان بدار.سپس فرمود: اى على! تو بعد از من بر اينان و بر امت من امام هستى، و تويى كه قائد و كشاننده ى مردم به سوى بهشت مى باشى. اكنون من مى بينم كه دخترم فاطمه كه روز قيامت بر مركبى از مركبهاى بهشت سوار مى شود و هفتاد هزار ملك از طرف راست و هفتاد هزار ملك از طرف چپ و هفتاد هزار ملك پيش رو و هفتاد هزار ملك از عقب او را همراهى مى كنند، و او با اين جلال، زنان مومن امت مرا به سوى بهشت مى كشاند. و هر زنى كه نمازهاى پنجگانه را در روز به جاى آورد و روزه ى رمضان را گرفته، حج خانه ى خدا را انجام دهد و زكات را از مال خود ادا نمايد و از شوهرش اطاعت نمايد و على را دوست بدارد، به شفاعت دخترم فاطمه- بعد از من- داخل بهشت مى گردد. بدرستى كه او مهتر زنان عالميان است.پس عرض شد: اى فرستاده ى خدا! آيا زهرا مهتر زنان عالم خود است؟ فرمودند: آن مريم است كه مهتر زنان عالم خود بود؛ ولى دخترم فاطمه مهتر زنان عالميان است، از روز اول تا به ابد. و بدرستى كه زهرا وقتى در محراب عبادتش مى ايستد هفتاد هزار ملك مقرب بر او سلام مى كنند و ندا مى دهند او را با آنچه كه ملائكه بدان مريم را ندا مى دادند. پس آنگاه مى گويند: اى فاطمه! بدرستى كه خدا تو را برگزيد و پاك قرارت داد و بر تمام زنان عالميان برتريت بداد.آنگاه رو به جانب على نموده فرمودند: اى على! فاطمه، پاره ى تن من و نور ديدگانم و ميوه ى قلبم است. مرا ناخرسند مى كند چيزى كه او را ناخرسند سازد و مسرور مى نمايد چيزى كه او را مسرور كند. و او اول كسى است كه از اهل بيت من به من ملحق مى گردد. پس، بعد من با او به نيكى رفتار كن. و اما حسن و حسين، پس دو ريحانه و دو پسر من و آقاى جوانان اهل بهشت اند. پس آنان بايد براى تو بسان چشم و گوش باشند.آنگاه، پيامبر خدا دستان مبارك خود را به سوى آسمان بلند كرده فرمودند: خدايا، تو را شاهد مى گيريم كه من دوست مى دارم كسى كه اينان را دوست بدارد، و در دل به كسى كه نسبت به اينان كينه توزى كند كينه دارم. در مسالمت هستم با كسى كه نسبت به اينان با مسالمت رفتار نمايد، و در جنگ با كسى كه با اينان در جنگ باشد. دشمنم با دشمنانشان و دوستم با دوستانشان.او، و الاترين اميره ى گلها در وسعت مدائن روحانى است شعر شرف بر سينه ى كتبيه ى تاريخ اسطوره ى شگفت طهارت منظومه ى فاضيل انسانى است (بهمن صالحى) دوست و دشمن مقر به فضلت و برترى اويند و از اين ره تيره دلان و كورباطنان از انكار فضايل او طرفى نمى بندند:از همه محرومتر خفاش بود از همه محرومتر خفاش بود كه عدوى آفتاب فاش بود كه عدوى آفتاب فاش بود
مريم از يك نسبت عيسى عزيز مريم از يك نسبت عيسى عزيز از سه نسبت حضرت زهرا عزيز از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمة للعالمين نور چشم رحمة للعالمين آن امام اولين و آخرين آن امام اولين و آخرين
آنكه جان در پيكر گيتى دميد آنكه جان در پيكر گيتى دميد روزگار تازه آيين آفريد روزگار تازه آيين آفريد
بانوى آن تاجدار هل اتى بانوى آن تاجدار هل اتى مرتضى مشكل گشا شير خدا مرتضى مشكل گشا شير خدا
پادشاه و كلبه اى ايوان او پادشاه و كلبه اى ايوان او يك حسام و يك زره سامان او يك حسام و يك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق مادر آن مركز پرگار عشق مادر آن كاروان سالار عشق مادر آن كاروان سالار عشق
آن يكى شمع شبستان حرم آن يكى شمع شبستان حرم حافظ جمعيت خير الامم حافظ جمعيت خير الامم
تا نشيند آتش پيكار و كين تا نشيند آتش پيكار و كين پشت پا زد بر سر تاج و نگين پشت پا زد بر سر تاج و نگين
و آن دگر مولاى ابرار جهان و آن دگر مولاى ابرار جهان قوت بازوى احرار جهان قوت بازوى احرار جهان
در نواى زندگى سوز از حسين در نواى زندگى سوز از حسين اهل حق حريت آموز از حسين اهل حق حريت آموز از حسين
سيرت فرزندها از امهات سيرت فرزندها از امهات جوهر صدق و صفا از امهات جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسليم را حاصل بتول مزرع تسليم را حاصل بتول مادران را اسوه ى كامل بتول مادران را اسوه ى كامل بتول
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت با يهودى چادر خود را فروخت با يهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش نورى و هم آتشى فرمانبرش گم رضايش در رضاى شوهرش گم رضايش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده ى صبر و رضا آن ادب پرورده ى صبر و رضا آسيا گردان و لب قرآن سرا آسيا گردان و لب قرآن سرا
گريه هاى او ز بالين بى نياز گريه هاى او ز بالين بى نياز گوهر افشاندى به دامان نماز گوهر افشاندى به دامان نماز
اشك او برچيد جبريل از زمين اشك او برچيد جبريل از زمين همچون شبنم ريخت بر عرش برين همچون شبنم ريخت بر عرش برين
رشته ى آيين حق زنجير پاست رشته ى آيين حق زنجير پاست پاس فرمان جناب مصطفاست پاس فرمان جناب مصطفاست
و رنه گرد تربتش گرديدمى و رنه گرد تربتش گرديدمى سجده ها بر خاك او پاشيدمى سجده ها بر خاك او پاشيدمى
اى ذات خدا را رخ نيكوى تو مرآت اى ذات خدا را رخ نيكوى تو مرآت فانى به تو قول و اثر و وصف در آن ذات فانى به تو قول و اثر و وصف در آن ذات
در هر صفتى اعظم اسماء الهى در هر صفتى اعظم اسماء الهى اندر فلك صورت نبود چو تو ماهى اندر فلك صورت نبود چو تو ماهى
عالم همگى بنده ى شرمنده، تو شاهى عالم همگى بنده ى شرمنده، تو شاهى نه غير تو حقى، نه ملاذى، نه پناهى نه غير تو حقى، نه ملاذى، نه پناهى
نبهانى: انوار المحمدية، ص 316 (و) توفيق ابوعلم: اهل البيت، ص 119. ] چون قيامت كبرا بر پا گردد و اجساد از قبور بيرون آمده براى دريافت پاداش و كيفر در صحراى محشر قرار گيرند نداكننده ايى از پس حجاب ندا دهد كه: اى مردم!ديده بر هم نهيد و سر به زير افكنيد كه فاطمه- گرامى دخت پيامبر- قصد عبور از پل صراط دارد.محشريان چون چنين كنند بانو در حالى كه هفتاد هزار فرشته ى پاى در ركاب دارد از پل عبور نمايد [ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 107 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 223- 224/ ح 10 (به نقل از ابن شهر آشوب) (و) اربلى: كشف الغمة، ج 1: ص 457 (و) حاكم: المستدرك على الصحيحين، ج 3: ص 153 (و) متقى هندى: كنز العمال، ج 12: ص 105/ ح 34209 و ص 109/ ح 34229 (و) سيوطى: الجامع الصغير، صص 108 و 822 (و) قندوزى: ينابيع المودة، صص 182 و 199 و 260 (و) ابن اثير: اسد الغاية، ج 5: ص 523 (و) ابن مغازلى: مناقب على بن ابى طالب، ص 355/ ح 404 (و) صبان: اسعاف الراغبين، ص 186 (و) ذهبى: ميزان الاعتدال، ج 2: ص 382/ ح 4160 (و) حموينى: فرائد السمطين، ج 2: ص 49 (و) خطب خوارزم: مقتل الحسين، ج 1: ص 55. ] آنگاه شيعيان و دوستدارانش بر اثر ا و روند و دشمنانش و دشمنان عترت پاكبازش به جهنم واصل گردند. [ 1. صدوق: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 260/ ح 10 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 222- 223/ ح 9. ] او، عترتش، شيعيان و اولادش از هول روز رستاخير بيم به دل راه نمى دهند و به آنچه كه اشتياق بدان دارند و مايل به آنند تا ابد متنعمند. [ تفسير الفرات ص 97 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: صص 62- 63/ ح 54. ]