سرآغاز سخن: مستوره آفتاب سرمد - مسند فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسند فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

مهدی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مورد بخصوص كه بيشترينشان به تأييد علماى فريقين رسيده است- آنهم به شيوه اى نو و سبكى بديع- اكتفا گرديد كه توان مؤلف در ريختن روايات در اين قالب از موضوعاتى است كه قضاوتش بر عهده ى خواننده ى ارجمند است.

البته، با تمامى تلاشى كه در اين راه مبذول داشته ام اذعان دارم كه هنوز استقصاى كاملى در اين زمينه انجام نشده است. بالاخّص كتب حديثى اهل سنّت را بايد بيش از اين كاوش نمود. امّا اميد آن دارم كه خوانندگان گرامى در صورت دستيابى ما را محروم ننموده گوشزد نمايند و در صورت مشاهده خطا و لغزش يادآور شوند كه (وَ ذَكِّر فَإنَّ الذِّكرى تَنفَعُ المُؤمنِيِنَ) . [ سوره ى ذاريات، 51: 55. ] درخاتمه، اين اثر- كه با بضاعتى مزجاة فراهم آمده است- را به پيشگاه ولى زمان، حضرت بقيّةاللّه الاعظم، حجّة بن الحسن العسگرى (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) تقديم نموده عرضه مى داريم: (يا أيُّهَا العَزيِزُ مَسَّنا وَ أهلَنَا الضُّرُ وَ جِئنا بِبَضاعَةِ مُزجاةِ فَأوفِ لَنَا الكَيلَ وَ تَصَدَّق عَلَينا إنَّ اللَّهَ يَجزِى المُتَصَدِّقِينَ) [ يوسف: 12: 88. ] اى عزيز، ما و كسانمان به گرسنگى افتاديم و با اندك سرمايه اى به نزدت آمده ايم؛ پيمانه ى ما را تمام ادا نما و بر ما صدقه بده، چرا كه خداوند صدقه دهندگان را دوست دارد.

سرآغاز سخن: مستوره آفتاب سرمد

منظور محبّت زهرا و آل او بر خاطر كواكب اَزْهَر نوشته اند دوشيزگان پرده نشين حريم قُدس نام بتول بر سر معجَر نوشته اند (خواَجُوى كرمانى [ : ديوان خواجوى كرمانى/ به تصحيح احمد سهيلى خوانسارى، (تهران) كتابفروشى بارانى، ص 584. ]).

سپاس خداوندى را در خور است كه به بركت اصحاب كسا عرش و فرش بيافريد و نعمت درآن بگسترانيد و از براى جانشينى خود بر روى زمين انسان را از ماندآبى گنديده بسرشت و براى هدايت او پيامبران فرستاد.

درود برون از شمارش بر خاتم پيامبران كه با ارائه ى رسالتش دين خدا را استوارى بخشيد و بشر را به راه راست رهنمون شد و با وانهادن قرآن و عترت پاك، چراغ شريعت را تا قيام قيامت بيافروخت. و سلام بر گرامى دخت پيامبر، محبوبه ى داور، همسر حيدر، مام شُبِير و شُبّر، فاطمه زهرا باد.

مطالب كتاب- همچنانكه در«تمهيد» بيان گرديد- پيرامون گردآورى سخنان بانوى بانوان جهان، انسان پرى وش، فاطمه ى زهرا (عَلَيهِ صَلَواتُ المَلِكِ المَنّان) است؛امّا لازم مى آيد كه لحظاتى چند درباب زندگانى و فضايل دائر مدار هستى تأمّل و توقّفى داشته باشيم؛ هرچند كه ما خفّاشى ظلمت نشين و او نورى درخشنده و بحرى كران ناپيداست. امّا گفته اند كه «اَلمَيسُور لا يُسقِط بِالمَعسُورِ»، «ما لا يُدرَك كُلّه» و:



  • آب دريا را اگر نتوان كشيد آب دريا را اگر نتوان كشيد


  • هم بقدر تشنگى بايد چشيد هم بقدر تشنگى بايد چشيد


[ مولوى: مثنوى معنوى. ]

خلقت نورانى

جهان از كتم عدم پاى بر صحنه وجود ننهاده بود و زمان، لباس هستى بر قامتش دوخته نشده بود. نه عالمى حادث بود و نه مخلوقى موجود. تنها خدا بود و خدا بود و خدا بود. خدا قادر بود و منبع تمامى خيرات كمال مطلق بود و سرچشمه احسان، آنهم نه احسانى از روى نياز همچون نيكيهاى مخلوقاتش. چون كمال مطلق بود مى بايست اظهار قدرت خود كرده به آفريدن دست يازد. پس دست به كار تصويرگرى شد و هستى را ايجاد نمود، تا نوبت به خلقت انسان رسيد. هدف از خلقت انسانكه بازگشتن به خود آدمى است كمال بود، و كمال در عبادت و بندگى خداوند نهفته:

«خَلَقَهُم لِيَأمُرَهُم بَالعِبادَةِ» [ : شيخ صدوق: علل الشرايع/ تصحيح اعلمى،ج 1: ص 24 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 5: ص 314/ ح 5 (فرموده ى حضرت صادق ( عليه السلام)). ] .

خداوند آدميان را آفريد تا آنان را به عبادت فرمان دهد. و عبادت آدميان چيزى جز قرار گرفتن در سايه رحمت الهى نبود: «وَ لَو شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النّاَس اُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُختَلِفِينَ إلاّ مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذالِكَ خَلَقَهُم...» [ هود: 11: 119-118. ] و اگر پروردگار تو خواسته بود، همه ى مردم را دريك امّت گردآورده بود، ليك همواره گونه گون خواهند بود، مگر بر آنهايى كه رحمت آورد؛ چه آنها را براى همين آفريده است.

«خَلَقَهُم لِيَفعَلُوا ما يُستَحَبُّونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَيَرحَمهُم » [ شيخ صدوق: علل الشرايع، ج 1: ص 24 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 5: ص 314/ ح 5 (فرموده ى حضرت صادق (عليه السلام). ] خداوند آنها را آفريد تا اعمالى را كه رحمتش موجب مى گردد انجام دهند و آنها را مشمول رحمت خويش سازد. كه نتيجه ى اين عبادت، شناخت بهتر وكاملتر ذات حقّ بود. پس هدف خلقت جود بر بندگان بود، نه سود براى آفريدگار:

«ما اُرِيدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ مااُرِيدُ أن يُطعِموُنِ» [ : ذاريات، 51: 57. ] هرگز از آنها روزى نخواهم و قصد اطعام كردنم را ندارم.

حضرت بارى مشيّتش براين تعلّق گرفت تا بر روى زمين موجودى بر جاى نهد كه بايسته ى جانشينى او باشد. موجودى به نام انسان كه نسبت به ديگر موجودات از ظرفيّتهاى ويژه ايى برخوردار بود. پس فرشتگانش رامخاطب ساخته فرمود:

«وَ إذ قالَ رَبُكَّ لِلملائِكَةِ إنِّي جاعِلٌ فِي الأرضِ خَليِفَةً قالوا أتَجعَلُ فِيها مَن يُفسِدُ فِيها وَ يَسفِكُ الدماء وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إنِّي أعلَمُ مالا تَعلَمُونَ » [ بقره، 2: 30. ] و آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من (مشيّتم براين قرار گرفته تا) در زمين جانشين برگمارم. فرشتگان گفتند: پروردگارا! عزم بر اين دارى كه كسانى برگمارى كه فساد كنند و در زمين خونها بريزند؟ حال آنكه ما به تسبيح و تقديس تو دلمشغوليم. پروردگار فرمود: من مى دانم آنچه را شما نمى دانيد.

بدين منظور و همچنين براى اظهار نهايت قدرت خود و ايجاد شريفترين مخلوق در عبوديّت و بندگى، در غامضِ علمِ خود، دو هزار سال پيش از آفرينش ديگر مخلوقات، خمسه ى طيّبه را بيآفريد. [ شيخ صدوق: فضائل الشيعه، خطى، ص 49: ح 7 (و) ] استرآبادى: تأويل الايات، ج 2: ص 508/ ح 11 و ج 1: ص 396/ ح 26 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 11: ص 142/ ح 9 و ج 15: ص 21/ ح 34 و ج 39: ص 306/ ح 120 و ج 35: ص 69/ ح 3 (و) بحرانى: البرهان، ج 4: ص 64/ ح 3 و ج 3: ص 23/ ح 4 (و) طوسى: كتاب الامالى، ج 1: ص 311 و ج 2: ص 312/ ح 2 (و) ابن شاذان: المائة منقبة، ص 17 (و) كراجكى: كنز الفوائد، 80 ( و) طبرسى: الاحتجاج، ج 1:ص 340.

البته احاديث در اين باب فراوان است كه دربرخى از آنها هزار سال (كلينى: الاصول من الكافى، ج 1: ص 441/ ح 5 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 15: ص 19/ ح 29، ج 25: ص 340/ ح 24 و ج 57: ص 195/ ح 141 (و): مشارق انواراليقين، ص 41) و در بعضى چهار هزار سال (اربلى: كشف الغمّه، ج 2 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 52) و در برخى هفت هزار سال (صدوق: علل الشرايع، ج 1: ص 246/ ح 11 (و)مجلسى: بحارالانوار، ج 15: ص 7/ ح 7- به نقل از علل الشرايع- (و) بحرانى: مدينة المعاجز، صص 203 و 237 (و) همو: حلية الابرار، ج 1: ص 494 (و) طبرى: دلائل الامامة، ص 59) و در برخى چهارده هزار سال (صدوق: اكمال الدين، ج 2: ص 335/ ح 7 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 15: ص 23/ ح 40، ج 25: ص 15/ ح 29 و ج 51: ص 144/ ح 9 (و) حر عاملى: اثبات الهداة، ج 2: ص 404/ ح 254 (و) طبرسى: اعلام الورى ص 408) آمده است.



  • فيِ الذّرِ كَوَّنَهَا البارِيّ وَ صَوَّرَها فيِ الذّرِ كَوَّنَهَا البارِيّ وَ صَوَّرَها


  • من قَبلِ إيجادِ خَلقِ اللُّوحِ وَ القَلَمِ من قَبلِ إيجادِ خَلقِ اللُّوحِ وَ القَلَمِ


حضرت بارى تعالى فاطمه (عليهاالسّلام) را در عالم ذَر ايجادش نمود و پيش از آفرينش لوح و قلم به تصويرگرى او پرداخت. [ در حديث دارد كه خداوند خمسه ى طيّبه را پيش از آفرينش لوح و قلم، عرش و فرش، جنّ و ملك، ظلمت و نور، خورشيد و ماه، و بهشت و دوزخ بيافريد (رك ص 32)، (رك استر آبادى: تأويل الايات الظاهرة، ج 1: ص 137/ ح 16- به نقل از المصباح- (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 15: ص 10/ح 11 و ج 37: ص 82/ ح 51- به نقل از تأويل الايات-). ]






  • علّت غايى بر كون و مكان دانى كيست؟
    جان پنهان شده در جسم جهان دانى كيست؟
    نقطه دايره رفعت و شأن دانى كيست؟



  • سبب خلقت پيدا و نهان دانى كيست؟
    نقطه دايره رفعت و شأن دانى كيست؟
    نقطه دايره رفعت و شأن دانى كيست؟



فاطمه مظهر اِجلال خدا جلّ و جلال (صغير اصفهانى) هر موجودى به نوبه خود مظهر اسمى از اسماء حسناى خداوند سبحان مى باشد و مظهر اتم و اكمل آن وجود چهارده نور پاك (عليهم السّلام) است؛ زيرا تكرارى در نظام هستى وجود ندارد. با اين وجود، چون مظاهر جزيى كثرت آنها آشكار و وحدت آنها نهان است جهان مشتركى را مى توان يافت كه آنها را همگنان سازد، و هر چه هستى محدودتر باشد همتاها از فراوانى بيشترى برخوردارند. امّا هستى اگر وسيع شد و تا به مرز هستى محض رسيد؛ آنگاه است كه نه همانند خواهد داشت:(لَيسَ كَمِثلِهِ شَي ءٌ) [ شوروى: 42: 11 مانندى براى او وجود ندارد. ] و نه همتايى براى آن وجود صرف مى توان فرض نمود: (وَ لَم يَكُن لَهُ كُفُواً اَحَدٌ) [ اخلاص، 112: 4 هيچكس همتاى او نيست ] در قلمرو امكان، مظهر آن اسم اعظم، وجود مبارك پيامبر است كه احدى در محدوده امكان همانند او نيست: (ثُمَّ دَنى فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوسَينِ أوأدنى فَأوحى إلى عَبدِهِ ما أوحى ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى) [ نجم، 53: 11 ] 8 سپس نزديك شد و بسيار نزديك شد. تا به مقدار دو كمان، يا نزديكتر. و خدا به بنده خود هر آنچه را كه بايد وحى كند وحى كرد. دل آنچه را كه ديد دروغ مپنداشت.

پس از وجود پيامبر، معصومين پاك در اين رتبه قرار دارند، كه در اين ميان فاطمه (عليهاالسّلام) ريشه اين درخت تناور است:

«الشّجَرَةُ الطَّيِبَةُ رَسُوُل اللَّهِ (صلّى اللَّه عليه وآله)، وَ فَرعُها عَلِىُّ (عليه السلام) ،وَ عُنصُرِ الشّجَرَةِ فاطِمَةُ (عليهم السّلام)، وَ ثَمَرَتُها أولادُها (عليهم السلام)، وَ أغصانُها وَ أوراقُها شِيعَتُها [ طريحى: مجمع البحرين، ماده «شجر» (به نقل ازامام باقر (عليه السلام). ]».

آن درخت پاك پيامبر خداست، كه فرعش على، ريشه اش فاطمه، ميوه اش فرزندان فاطمه، و برگها و غنچه هايش شيعيان فاطمه هستند. كه شايد سبب در مكّنا بودن حضرتش به امّ ابيها از اين جهت باشد؛ چرا كه عنصر نبوّت است و درخت نبوّت به سبب اوست كه بارور مى گردد و برگ و گل مى دهد و به ثمر مى نشيند:




  • خواندش پدر امّ ابيها كه نور او
    زين رو، زجمع اهل كسا، نام فاطمه
    در گفته ى خداى تعالى مكرّر است



  • فيض نخست و صادر اوّل، ز مصدر است
    در گفته ى خداى تعالى مكرّر است
    در گفته ى خداى تعالى مكرّر است



(سيّد محمد على رياضى يزدى)






  • هِىَ قُطْبُ دائِرَةِ الوجُوِد وَ نُقطَةٌ
    هِيَ أحمِدُ الثّانِيَ وَ أحمَدُ عَصرِها
    هِيَ مِشكاةُ نُورِاللَّهِ جَلَّ جَلالُهُ
    زَيتُونَةٌ عَمِّ الوَرى بَرَكاتُها



  • لَمّا تَنَزَّلَت اُكثِرَت كَثَر اتُها
    هِيَ عُنصُر التوَّحِيدِ فِي عَرَصاتِها
    زَيتُونَةٌ عَمِّ الوَرى بَرَكاتُها
    زَيتُونَةٌ عَمِّ الوَرى بَرَكاتُها



1) او قطب دايره امكان و دايره ى پرگار است، كه چون ازمقام خود پايين آيد ديگر وجودها از او تكثير شوند.

2) او احمد دوم و احمد دورانش است. او جرثومه ى توحيد در زمانش مى باشد.

3) او چراغدان نور خداوند و بوته ى زيتونى است كه جهان سرشار از بركات اوست. بارى، چون خداوند در غامض علم خود، پيش از آفرينش هر موجودى از موجودات، نور مبارك او و ديگر اصحاب كسا (كه درود بى شمار برآنان باد) را بيآفريد [ حتى سبزوارى دركتاب جامع الاخبار (چ آل البيت، ص 46: ح 49) روايتى نقل مى كند كه خداوند پيش از آنكه كسى در قالب بشرى بگنجاند چهارده معصوم و شيعيانشان را برگزيد و آنان را در زير چتر آمرزش خود قرار داد. ] دست به كار آفرينش آدم ابوالبشر (على نبينا و اله عليهماالسلام) شد؛ چرا كه اين انوار در صلب آدم بودند كه درقالب جسدى مى گنجيدند. پس آدم و ذراريش به كاكل وجود اين انوار از كتم عدم رداى وجود به بر نمودند:




  • اى مهين بانوى نُه خانه ى خلاّق قدم
    اى تو خاتون همه كشور ملك و ملكوت
    تو اگر سلسله جنبان نشدى هيچ نبود
    اى تو آن دختر زيبا كه به يكتايى تو
    دختر اينگونه به صلب ازليّت ناياب
    نه به پشت قدم اين نقش و نه در بطن حدوث
    پس از اين نقش مجرّد فَلَقَد جَفَّ قَلَم



  • سرّ ناموس رسول مدنىّ خاتم
    اى تو بانوى همه ملك عرب تا به عجم
    كى به هستى ز عدم خانه كسى داشت قدم
    مادر دهر نياورد و نيارد به شكم
    نيست فرزند چنين دختر حق را به رحم
    پس از اين نقش مجرّد فَلَقَد جَفَّ قَلَم
    پس از اين نقش مجرّد فَلَقَد جَفَّ قَلَم



[ جَفَّ، يَجِفُّ و يَجَفُّ، جُفُوفاً و جِفافاً خشك شد. (ابن منظور: لسان العرب، ج 2: ص 306). ] (مير محمد تقى رضوى) كه اين مطلب تعداد فراوانى از احاديث و روايات، ازعامّه و خاصّه، كه برخى از آنها داراى تواتر معنوى هستند، دلالت دارد كه ما براى تيمّن و تبرّك به يكى از آنها اشاره مى كنيم:

خداوند آدم و حوّا را چون بيافريد آن دو در بهشت بناى خودنمايى گذاشتند. آدم به حوّا گفت: خداوند آفريده اى را به نيكويى ما نيافريده است! در اين هنگام خداوند جبرئيل را وحى نمود تا آدم و حوّا را به فردوس اعلى برد. چون آن دو به فردوس اعلى درآمدند ديدگانشان متوجه بانويى شد كه برسكويى از سكوهاى بهشت قرار گرفته، تاجى از نور بر سر نهاده است و دو گوشواره از نور بر گوش دارد و آن چنان زيبايى و درخشندگى دارد كه از زيبايى او بهشت منوّر گرديده است. آدم، چون اين رخ زيبا را نظاره نمود به جبرئيل گفت: اى دوست من، جبرئيل! اين بانويى كه از حسن منظرش بهشت مزيّن است ، كيست؟ جبرئيل در پاسخ گفت: او، فاطمه، گرامى دخت پيغامبراست، كه از اولاد تو در آخر الزمان مى باشد. [ اربلى: كشف الغمّه، ج 1: ص 456 (به نقل ازابن خالويه دركتاب «الآل»). ] حقيقت آنست كه پنج تن مقدّس رمز خلقتند:

يا أحمَدُ! لَو لاكَ لَما خَلَقتُ الأفلاكَ، وَ لَو لا عَلِىُّ لَما خَلَقتُكَ، وَ لَو لا فاطِمَةُ لَماخَلقُتُكما. [ميرجهانى: (ال) جُنّة العاصمة، ص 148 (به نقل از كشف الآلى صالح بن عبدالوهّاب بن عرندس) (و) مرندى: ملتقى البحرين، ص 14 (و) مستنبط: القطره ج 1: ص 164 (و) قمى: سفينةالبحار، ماده «خلق» (و) نمازى: مستدرك سفينةالبحار، ج 3: ص 334 (حديث قدسى) شايد در نظر نخست اين روايت احتياج به تأمّل داشته باشد؛ امّا با اندكى دقّت، لطافت تعبير به كار رفته در آن اشكار مى گردد.

همچنانكه مى دانيد كنيه ى حضرت زهرا (عليهاالسّلام) «امّ ابيها» است. در سبب مكّنا شدن حضرتش به اين كنيه با مدد از روايتى كه از امام باقر (عليه السّلام)نقل شده است] و ما آن را در سطور بالا ذكر نموديم كه حضرت فرمودند ريشه درخت نبوّت زهراى اطهر است و يا روايتى كه ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال (ج 1:ص 234) از رسول خدا نقل مى كند كه حضرت مى فرمايند: «أنَا شَجَرَةٌ، وَ فاطِمَةُ أصلُها،وَ عَلِىُّ لِقاحهُا، وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ ثَمَرُها» (يعنى من درخت، فاطمه ريشه آن، على لقاح آن ، و حسن و حسين ميوه ى آن هستند) آشكار مى گردد كه خلقت پيامبر، على، حسن و حسين (عليهم السّلام) درعالم انوار بسته به خلقت حضرت زهرا (عليهاالسّلام) بوده است. فَافهَم فَإنَّهُ دَقِيقٌ جِدّاً.

اى احمد! اگر تو نبودى آسمان و زمين نمى آفريدم و اگر على نبود تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه نبود شما را نمى آفريدم (يعنى شمايان رمز خلقتيد). و فاطمه حوريّه اى بود كه چند صباحى لباس آدميان در بر نمود: [ خطيب بغدادى: تاريخ بغداد، ج 5: ص 86. ]




  • طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
    من مَلَك بودم و فردوس بَرين جايم بود
    آدم آورد در اين دير خراب آبادم



  • كه دراين دامگه حادثه چون افتادم
    آدم آورد در اين دير خراب آبادم
    آدم آورد در اين دير خراب آبادم



(حافظ [ ديوان حافظ، به تصحيح: خانلرى، ج 1: ص 636/ غزل 310. ] ).

فاطمه براى پدر و ديگر مردمان گلى بود [ عبدالرحمن شافعى: نزهة المجالس، ج 2: ص 222 ] .كه رايحه ى خوشش حيات آفرين دلها بود و خدايش او را خير كثير خواند:




  • نور دل و ديده ى پيمبر، زهراست
    آن خير كثير را كه از فرط كمال
    ايزد بستود و خواند كوثر زهراست



  • امّ الحسنين و كفو حيدر، زهراست
    ايزد بستود و خواند كوثر زهراست
    ايزد بستود و خواند كوثر زهراست



(محمود شاهرخى«جذبه») پس جاى شگفتى نيست كه او بار غم ابتر بودن را از چهره ى پدرش، محمّد (كه درود و سلام خداوندى بر او و خاندان پاكش باد) بزدايد؛ چرا كه فرزندان پسر پيامبر چندى نمى پاييد كه رخت بر مى بستند و اين خود بهانه اى به دست دشمنان حضرتش داده بود تا نغمه ساز اين سخن شوند كه در پس محمّد نامى از او نمى ماند:

(بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ إنّآ أعطَيناكَ الكَوثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانحَر إنَّ شانِئكَ هُوَ الأبتَرُ. صَدَقَ اللَّهُ العَلِىُّ العَظِيم) [ كوثر، 108: 4-1. ] بنام خداوند بخشنده مهربان. ما كوثر به تو ارزانى داشتيم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى كن. همانا كه بدخواه تو بى عقب و ابتر است. راست گفت خداوند برتر بزرگ. [ مرحوم علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبائى در كتاب الميزان في تفسيرالقرآن (ج 20: صص 371-370)در باب كلامى نغز عرضه داشته اند. ايشان مى فرمايند: ] «با در نظرگرفتن ابتر و نيز با در نظرگرفتن اينكه آيه ى آخراز باب قصر قلب است، چنين بدست مى آيد كه منظور از كوثر تنها و تنها كثرت ذريّه ايست كه خداوند تبارك و تعالى به آن جناب عرضه داشته است. و يا مراد هم خير كثير است و هم كثرت ذريّه، كه كثرت ذريّه يكى از مصاديق خير كثير است. اگر مراد، مسأله ى ذريّه خواه به صراحت و يا به طور ضمنى نبود، كلمه ى أنَّ در آيه ى آخر بى فايده بود؛ چرا كه اين كلمه علاوه بر تحقيق تعليل را هم مى رساند و معنا ندارد بفرمايد ما به تو حوض داديم چونكه بدگوى تو اجاق كور و يا شخص بى خير است».




  • مصطفى را وعده كرد الطاف حق
    رونقت را روز، روز افزون كنم
    منبر و محراب سازم بهر تو
    در محبّت قهر من شد قهر تو



  • گر بميرى تو نميرد اين سَبَق
    نام تو بر زّر و نقره بر زنم
    در محبّت قهر من شد قهر تو
    در محبّت قهر من شد قهر تو



(مولوى [ مولوى: مثنوى/ به تصحيح نيكلسن، ص 68. ]
)

ولادت مهين بانوى اسلام

خديجه با پيامبر خدا پيمان زناشويى بست (كه خود داستان درازى دارد). زندگى اين دو زوج خوشبخت سپرى گشت تا سال پنجم بعثت فرا رسيد. در يكى از روزها پيامبر خدا در سرزمين أبطح (ميان مكّه و منى) نشسته بود، و اميرمومنان، عبّاس،حمزه، عمّار ياسر، مُنذَر بن ضحضاح، ابوبكر و عمر در محضرش زانوى ارادت بر خاك سوده بودند، كه جبرئيل امين به هيأت اصلى خود بر حضرتش جلوه نمود و گفت:

اى محمد! خداوند بزرگ تو را سلام رسانده فرمان مى دهد تا چهل روز از خديجه كناره بگيرى!

اين پيغام، رسول خدا را گران آمد؛ چرا كه علاقه فراوانى به خديجه داشت و اين مدّت، زمانى بس دراز بود. امّا فرمان فرمان حقّ بود و سرپيچى از آن ناممكن. زين رو، پيامبر خدا چهل شبانه روز از خديجه عزلت اختيار نمود و به وسيله ى عمّار ياسر خديجه را پيغام داد كه:

اى خديجه! گمان مبر كه كناره گيريم از تو بى اعتنايى است؛ بلكه امتثال فرمان بارى است. اى خديجه! اين فرمان را جز خير و نيكى مدان و فرمانبر حقّ باش؛ زيرا خداوند به كرّات به وجود تو بر فرشتگان مقّربش مباهات مى كند.اى خديجه! دل نگران مباش. شب كه فرا مى رسد در سرا را ببند، به بستر رفته آرام گير. من نيز در سراى فاطمه دخت أسد (مادر اميرمؤمنان ) روزگار سپرى خواهم نمود.

/ 38