در ماتم زهرا
صداى شيون و ناله از كوى و بر زن شهر خاموش مدينه برخاست. زنان بنى هاشم و قريش موى پريشان كرده گروه گروه به خانه ى زهرا (عليهاالسلام) مى آمدند و به يكديگر تسليم مى گفتند و فرزندان فاطمه را كه در كنار جسم بى روح مادر به سوگوارى مشغول بودند، دلدارى مى دادند. شيوه و ناله ى زنان مدينه، بالاخص زنان بنى هاشم، مدينه را به لرزه در آروده بود. زنان مدينه دهشت زده چون روزى كه پيامبر را از دست داده بودند فرياد مى كردند: «يا سيدتاه! يا بنت رسول الله [ سليم بن قيس: اسرار آل محمد، ص 250. ]».مردان مدينه هم فوج فوج به نزد على (عليه السلام) مى آمدند و او را تسليم مى گفتند. سرازير شدن مردم به خانه ى على و زهرا (عليهاالسلام) آن چنان ازدحامى را ايجاد نموده بود كه برخى آن را به يال اسب تشبيه كرده اند [ رك قزوينى: فاطمة الزهراء از ولادت تا شهادت/ ترجمه ى فريدونى، ص 597. ] على (عليه السلام) نشسته بود و حسن و حسين (عليهاالسلام) در پيش روى او گريه مى كردند. مردم از مشاهده ى اين منظره به گريه افتادند.مردم در انتظار تشييع جنازه و خواندن نماز ميت و مراسم خاك سپارى هستند. على (عليه السلام)، بنا به وصيت و سفارش فاطمه (عليهاالسلام)، ابوذر را فرمود تا براى مردم اعلام دارد كه مراسم به تعويق افتاده است [ فتال نيشابورى: روضة الواعظين، باب شانزدهم: وفات فاطمه (ع)/ ص 131. ] مردم به اين خيال كه مراسم در فرداى آن روز انجام مى گيرد متفرق شدند.پاسى از شب گذشته است. سر و صداها به خاموشى گراييده است. مردم مدينه به بسترها خزيده اند و خمودى و خموشى بر آن ظلمتكده اى كه فقط نامى از پيامبر را بر خود داشت پنجه افكنده بود. اميرمؤمنان به كمك اسماء بنت عميس جسم نحيف و رنجور فاطمه ى اطهر (عليهاالسلام) رادر مغسله مى نهد [ ابن شهر آشوب:مناقب آل ابى طالب، ص 533/ ح 1 (و) بلاذرى: انساب الاشراف، ج 3: ص 138 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 183. ] بار غم آن چنان بر دوش اين تهمتن مرد عرب و عجم سنگينى مى كند، كه هر آن خطر سقوط او بر زمين مى رود. آهى كه از نهان و سويداى دل او بر مى خيزد حكايت شدت غم مى كند. غمى جانكاه كه هرگز التيام نيافت:«فلما قبض رسول الله (صلى الله عليه و آله) قال على (عليه السلام): هذا احد ركنى الذى قال لى رسول الله (صلى الله عليه و آله). فلما ماتت فاطمة (عليهاالسلام) قال على (عليه السلام): هذا هو الركن الثانى [ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابى طالب، ج 3: ص 361 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 43: ص 173. ]» هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از دنيا رفت على (عليه السلام)فرمود: «اين يك تكيه گاه من بود كه فروريخت». و چون فاطمه (عليهاالسلام) از دنيا رفت فرمود: «اين هم تكيه گاه دومم».على (عليه السلام) بى بديل مردى است كه مى داند چه گوهرى را از كف داده است:قدر اين يكدانه گوهر را على دانست و بس قدر اين يكدانه گوهر را على دانست و بس آرى آرى، قدر گوهر را كه داند؟ گوهرى آرى آرى، قدر گوهر را كه داند؟ گوهرى
على چون جسم زهرا را كفن كرد
دو نور ديده اش از ره رسيدند
خود افكندند بر آن جسم رنجور
عيان شد معنى نور على نور
شقايق را نهان در ياسمن كرد
به زارى جانب مادر دويدند
عيان شد معنى نور على نور
عيان شد معنى نور على نور