غم هجوم آورده مى دانم كه زارم مى كشد غم هجوم آورده مى دانم كه زارم مى كشد وين غم ديگر كه دور از روى يارم مى كشد وين غم ديگر كه دور از روى يارم مى كشد
شب هلاكم مى كند انديشه ى غمهاى روز شب هلاكم مى كند انديشه ى غمهاى روز روز، فكر محنت شبهاى تارم مى كشد روز، فكر محنت شبهاى تارم مى كشد
و قولة لعلى قالها عمر و قولة لعلى قالها عمر اكرم بسامعها اعظم بملقيها اكرم بسامعها اعظم بملقيها
حرقت دارك لا ابقى عليك بها حرقت دارك لا ابقى عليك بها ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها
ما كان غير ابى حفص يفوه بها ما كان غير ابى حفص يفوه بها امام فارس عدنان و حاميها امام فارس عدنان و حاميها
و اجمعوا الامر فيها بينهم و غوت و اجمعوا الامر فيها بينهم و غوت لهم امانيهم و الجهل و الامل لهم امانيهم و الجهل و الامل
ان يحرقوا منزل الزهراء فاطمة ان يحرقوا منزل الزهراء فاطمة فياله حادث مستصعب جلل فياله حادث مستصعب جلل
بيت به خمسة جبريل سادسهم بيت به خمسة جبريل سادسهم من غير ما سبب بالنار يشتعل من غير ما سبب بالنار يشتعل
تا در بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت تا در بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت كعبه ويران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت كعبه ويران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه شد چنان كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت شد چنان كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت
آتش در بيت معمور ولايت شعله زد آتش در بيت معمور ولايت شعله زد تا ابد زان شعله هر معمور و هر ويرانه سوخت تا ابد زان شعله هر معمور و هر ويرانه سوخت
آه، از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير آه، از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير آتشى افروخت تا هم خم و هم پيمانه سوخت آتشى افروخت تا هم خم و هم پيمانه سوخت
ليلى حسن قدم چون سوخت از سر تا قدم ليلى حسن قدم چون سوخت از سر تا قدم همچو مجنون عقل رهبر را دل ديوانه سوخت همچو مجنون عقل رهبر را دل ديوانه سوخت
گلشن فرخ فر توحيد آندم شد تباه گلشن فرخ فر توحيد آندم شد تباه كز سموم شرك آن شاخ گل فرزانه سوخت كز سموم شرك آن شاخ گل فرزانه سوخت
گنج علم و معرفت شد طعمه ى افعى صفت گنج علم و معرفت شد طعمه ى افعى صفت تا كه از بيداد دونان گوهر يكدانه سوخت تا كه از بيداد دونان گوهر يكدانه سوخت
حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا خرمنى در آرزوى خام آب و دانه سوخت خرمنى در آرزوى خام آب و دانه سوخت
كركس دون پنجه زد بر روى طاوس ازل كركس دون پنجه زد بر روى طاوس ازل عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت
سينه اى كز معرفت گنجينه ى اسرار بود سينه اى كز معرفت گنجينه ى اسرار بود كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود؟ كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود؟
ولست ادرى خبر المسمار ولست ادرى خبر المسمار سل صدرها خزينة الاسرار سل صدرها خزينة الاسرار
و الاثر الباقى كمثل الدملج و الاثر الباقى كمثل الدملج فى عضد الزهراء اقوى الحجج فى عضد الزهراء اقوى الحجج
) اى پسر مادرم! اين قوم مرا زبون يافتند و نزديك بود مرا بكشند...چون على (عليه السلام) به مسجد رسيد عمر از او خواست تا با ابوبكر بيعت كند. حضرت در جواب او فرمود: «من به خلافت سزاوارترم. با شما بيعت نخواهم كرد و اين شماييد كه بادى با من بيعت كنيد!» عمر گفت: «تو را رها نخواهم كرد تا بيعت كنى!» على (عليه السلام) فرمود: «عمر!پستان را بدوش، تا سهمى عايدت گردد. امروز گره خلافت را براى وى محكم ببند تا فردا براى تو باز گرداند. به خدا سوگند، كه بيعت نخواهم كرد». عمر گفت: «در اين صورت گردنت را خواهم زد!» على (عليه السلام) فرمود: «اگر چنين كنيد بنده ى خدا و برادر پيامبر را به قتل رسانيده ايد!» عمر گفت: «بنده ى خدا بله، اما برادر رسول خدا خير [ ابن قتيبه: الامامة و السياسة، صص 12- 20. ] براى آگاهى از سخنان حضرت كه در مسجد ايراد فرمودند رك طوسى: كتاب الامالى، ج 2: ص 181 (و) ابن ابى الحديد: شرح النهج، ج 2: صص 3- 5 (و) ابن قتيبه: الامامة و السياسة، صص 12- 20 كتاب سليم بن قيس، صص 82- 92 (و) مجلسى: بحارالانوار، ج 28: ص 248 به بعد و ص 261 به بعد و ص 348 به بعد و ص 355 به بعد (به نقل از شيخ طوسى و سليم بن قيس و ابن ابى الحديد و ابن قتيبه). !» اما از فاطمه (عليهاالسلام) بشنويد:او كه بر اثر ضربت عدو بيهوش بر زمين افتاده بود؛ چشم گشود. چون على (عليه السلام) را نديد فرمود: «فضه! على كجاست؟» فضه پاسخ داد: «على را به سوى مسجد بردند». فاطمه ى زهرا (عليهاالسلام) دست حسن و حسين خود را گرفت و روانه ى مسجد پيامبر خدا شد. خبر رفتن فاطمه به سوى مسجد در شهر مدينه منتشر گرديد. جمع فراوانى از زنان بنى هاشم به حضرتش ملحق شدند. چون فاطمه ى زهرا ( عليه السلام) به مسجد رسيد فرمود:«از پسر عمويم دست برداريد، و گرنه به آن خدايى كه محمد را به حق برانگيخت، گيسوان خود را پريشان كرده پيراهن رسول خدا را بر سر افكنده به سر مزار پدرم خواهم رفت و به درگاه احديت ندبه خواهم نمود و بر شما نفرين خواهم كرد.يقين بدانيد كه ناقه ى صالح در نزد خدا از من گرامى تر، و بچه ى آن ناقه از فرزندانم عزيزتر نيست [ كلينى: الروضة من الكافى، ص 238 (و) كتاب سليم بن قيس، صص 82- 92 (و) طبرسى: الاحتجاج، ص 56 (و) تاريخ اليعقوبى، ج 2:ص 116. ]».سخنان آتشين فاطمه (عليهاالسلام) و امتناع على (عليه السلام) و بر ملا شدن حقايق از سوى ياران وفادار به حضرت، سبب گرديد كه ابوبكر و عمر و ياران آندو به هراس افتند و دست از على (عليه السلام) بردارند. [ در اينكه اميرالمؤمنين در آن تاريخ بيعت نكرد ميان مورخان و محدثان اتفاق نظر وجود دارد. رك بخارى: الصحيح، كتاب المغازى: ح 38 (و) مسلم: الصحيح، ج 5: ص 154/ كتاب الجهاد: ح 52 (و) تاريخ اليعقوبى، ج 2: ص 116 (و) طبرى: تاريخ الامم و الملوك، ج 2: ص 443 (و) بلاذرى: انساب الاشراف، ج 1: ص 586 (و) ابن اثير: الكامل فى التاريخ، ج 2: صص 220- 224 (و) بن ابى الحديد: شرح النهج، ج 2: ص 5. و اما بيعت حضرت اميرالمؤمنين در پس شهادت همسر مكرمه اشان موضوعى است كه محتاج به تحقيق بيشترى است كه از حوصله ى اين مقال خارج است؛ ليكن خوانندگان را براى آگاهى هر چه بيشتر به سخن مرحوم علامه ى مجلسى در كتاب شريف «بحارالانوار» (ج 28: ص 393 به بعد) ارجاع مى دهيم. ] به شهادت تاريخ و تاريخ نگاران اين واقعه شش روز پس از رحلت پيامبر خدا اتفاق افتاد.